تحولات لبنان و فلسطین

بار اول در سال ۱۳۳۲ و ماجرای کودتای۲۸ مرداد که خیلی شنیده‌اید و بار دوم سال ۱۳۴۲ پس از ماجراهای ۱۵خرداد که زمینه برای فرار کردن دوباره‌ شاه مهیاشد

 سلطان فرار

خیلی‌ها شاید فکر کنیم، روز خروج محمدرضا پهلوی از ایران، آخرین میخ‌ها به تابوت رژیم شاهنشاهی کوبیده شد؛ این در حالی است که تابوت‌سازی برای سلطنت از اوایل سال ۵۷ آغاز شده و آخرین میخ را هم خود «شاه» روز ۱۶ آبان ۵۷ به تابوت کوبیده و فقط جشن گرفتنش توسط مردم مانده بود برای ۲۶ دی‌ماه و البته اعلام رسمی‌اش هم برای ۲۲ بهمن ۵۷.

اگر«عَلَم» نبود
«ملت عزیز ایران در فضای باز سیاسی که از دو سال پیش به تدریج ایجاد ‌شد، شما علیه ظلم و فساد به پا خاستید... انقلاب ملت ایران نمی‌تواند مورد تأیید من به‌ عنوان پادشاه ایران و به عنوان یک فرد ایرانی نباشد... من نیز پیام انقلاب شما را شنیدم...» البته شاه شاید نمی‌دانست روز ۱۶ آبان۵۷ وقتی از سر درماندگی دارد متنی را که رئیس رادیو و تلویزیون (سابق) برایش نوشته می‌خواند، به جای آرام کردن و یا گول زدن مردم، ظلم و ستم و عدم مشروعیت سلطنتش را می‌پذیرد، انقلاب و رهبری‌اش را به رسمیت می‌شناسد و به قول معروف میخ‌های آخر را به تابوت رژیم شاهنشاهی می‌کوبد. گواهش اینکه چند روز بعد وقتی سرگیجه‌اش آرام می‌گیرد شروع به تف و لعنت کردن خودش و رضا قطبی نویسنده متن سخنرانی می‌کند.
شاه البته هم این تف و لعنت‌هایش مسبوق به سابقه و هم دست به‌فرارش خوب است! بار اول در سال ۱۳۳۲ و ماجرای کودتای۲۸ مرداد که خیلی شنیده‌اید و بار دوم سال ۱۳۴۲ پس از ماجراهای ۱۵خرداد که زمینه برای فرار کردن دوباره‌اش مهیاست. فقط این بار شانسش می‌زند که خبری از مصدق و سخت‌گیری‌هایش نیست و «اسدالله علم»ی هست که خودش را بیندازد وسط، فرصت بخواهد و قول بدهد که با سرکوب و تهدید، غائله را می‌خواباند. چه بسا اگر «علم» نبود، پهلوی دوم این بارهم فرار را بر قرار ترجیح می‌داد و دل به ژنرال‌هایش می‌بست که مملکت را آرام کنند. 

آخرین فرار
 سال ۵۷ هم دو یا سه بار فکر فرار به سرش می‌زند. بار اول خرداد سال ۵۷ است. پرویز ثابتی، مدیرکل امنیت داخلی ساواک در خاطراتش می‌گوید: «خرداد ۱۳۵۷ وقتی پیشنهاد دستگیری هزارو۵۰۰ نفر را داده بودیم از فردوست شنیدم که اعلیحضرت گفته‌اند اگر مردم این قدر ناسپاس باشند، می‌گذارم از مملکت می‌روم... مرداد ۵۷ هم جمشید آموزگار(نخست وزیر) در جلسه‌ای گفت اعلیحضرت فرموده‌اند ممکن است رها کنند و بروند... من حرف‌های این دو را به هویدا گفتم و او با اشاره به عکس شاه گفت: این‌ها اگر از زبان خودش این حرف را نشنیده باشند جرئت ندارند چنین(...) بخورند! » ۲۶ دی‌ماه، شاه در واقع همان حرف‌ها و تصمیمی را که از چند ماه پیش مزمزه کرده بود، عملی کرد و فرار بی بازگشت آغاز شد.

خبرنگار: مجید تربت‌زاده
منبع: قدس آنلاین

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.