عاشورای سال ۶۱ه.ق شد، آنچه شد و از عصر همان روز بار ادامه آن حرکت بر دوش امام علی بن الحسین (ع) قرار گرفت تا جان مسخشده جامعه را بپروراند و مسلمانان از نو اسلام بیاورند.
جامعهای که - بهجز انگشتشمار «امام»شناسان آن - نمازشان را به افق شام اقامه میکردند؛ شریعتشان را از توجیهالمسائل اموی میگرفتند و سلطه سفیانیان و مروانیان را خواست خداوند میدانستند که باید بدان گردن نهاد.
سالها بود که از هیچ تلاشی برای ترویج عقاید جاهلی خود به نام اسلام فروگذار نشده بود؛ از جعل حدیث تا کتمان حقایق دین، از خدشه وارد کردن بر سیره و کلام نبوی تا وارونه تصویر کردن چهره پیشتازان اسلام و موجه جلوه دادن پرچمداران کفر. ساحت نبوت هم از تحریف و کینهورزی در امان نماند؛ لعن و نفرین اهلبیت(ع) که دیگر جای خود داشت. فساد، تجمل، رفاهزدگی و خوشگذرانی از دربار به سوی جامعه سرازیر شده بود. سیاستهای اموی، مکه و مدینه را به کانون رقص و آواز تبدیل کرده بود و اشراف، میان مناسک حج و شرب خمر جمع میکردند. فساد سیاسی و عافیتطلبی حتی عالمان را هم گرفتار کرده و از آنها «علمای درباری» ساخته بود. اگر ظاهری هم از شریعت اسلام باقی مانده بود، تهی از حقیقت توحید و طاغوتستیزی و عدالت بود.
سیدالشهدا (ع) در حقیقت کشته کارزار اسلام ناب و این انحراف اشرافی است و ۳۴سال امامت علی بن الحسین (ع) هم یکسره مبارزه با این انحراف است؛ مبارزهای که از ۲۲سالگی و در یکی از سختترین و مهمترین دوران امامت اهلبیت(ع) آغاز میشود. اختناق شدیدی حکمفرماست و امام تحت مراقبت شدید دستگاه خلافت است. قساوت حکام جور - مانند آن چه در کربلا و سه سال پس از آن در مدینه رقم زدند - سایه هراس را بر سر جامعه افکنده. خود امام سجاد(ع) فرمود در مکه و مدینه ۲۰ نفر هم ما را دوست ندارند. اما چه میشود که در عصر امام باقر و امام صادق (ع) کار به آنجا میرسد که هزاران نفر پای درس معارف اهلبیت(ع) مینشینند و ایشان بار دیگر مرجع علمی، فکری و حتی سیاسی مردم میشوند؟ چه میشود که جمعیت اندک و جریان آسیبدیده تشیع آنچنان فراگیر میشود که کمتر از ۴۰ سال پس از شهادت امام سجاد (ع) سرنگونی بنیامیه در بستر محبت اهلبیت(ع) محقق میشود؟
تصویر برساخته ذهنیمان را اصلاح کنیم! خط حرکت علی بن الحسین (ع) هم مانند تمام امامان معصوم(ع) و اصلاً مثل خود پیامبر(ص) تشکیل حکومت اسلامی است و برای رسیدن به آن نیرو تربیت میکند. در این مسیر - با آنکه نه دستگاه خلافت اجازه میداد و نه مردم تمایلی داشتند - امام سجاد (ع) اسلام ناب را باز برای مسلمانان تعریف میکند. حقیقت امامت و حکومت اسلامی را بار دیگر ترسیم میکند؛ اهلبیت(ع) را معرفی میکند و مهمتر اینکه چه کسی امام است. ایشان یک زندگی اسلامی را تصویر میکند؛ نیازهای واقعی و مسائل اساسی را برای جامعه مطرح میکند. زهد سیاسی را به مردم یاد میدهد؛ اینکه دینشان را به دنیا نفروشند و از سر عافیتطلبی و دنیادوستی با حکام جور سازش نکنند و امام(ع) چارهای ندارد که تمام این مضامین را در لفافه بیان کند و هرطور هست بیان میکند. «صحیفه سجادیه» سند معتبر این «جهاد تبیین» است.
القصه! اگر سیره امام، روش عملی حرکت کردن است که هست، پس باید الگوی عمل ما باشد. صرف تکرار مضامین کاری پیش نمیرود؛ آنطور که ما رفتار میکنیم. راهبر جامعه راهبردی را مشخص میکند، پرچمی را بلند میکند، هدفی را نشان میدهد و ما به تکرار لفظی آن بسنده میکنیم؛ از تریبونهای رسمی و غیررسمی تا بوقچیهای سازمانی و آموزشهای نهادی و از اطلاعرسانیهای محیطی تا رسانههای بیخاصیت عمومی و خصوصی. در به ابتذال کشیدن شعارها و مفاهیم تبحّر داریم! مثل برخوردی که با «جهاد تبیین» میکنیم.
نظر شما