این بار هم وقتی پشت تریبون مجلس رفت، انگار نه انگار که مدتی قبل برای بدست آوردن پست نخستوزیری وعدهها داده و سوگند خورده بود که «سرباز وطنم و میخواهم به مملکت خدمت کنم...» با گستاخی توی چشم نمایندگان آن روز ملت نگاه کرد و دوباره در مخالفت با ملی شدن صنعت نفت حرف زد.
تقریباً مثل روزی که گفته بود: «مردم ایران عرضه ساختن لولهنگ را هم ندارند آن وقت چطور میخواهند دستگاه عظیم نفت را اداره کنند...!» البته «سپهبد رزمآرا» را نه میشود با همین سخنرانیها و توهینهایش به حرفه آفتابهسازی وطنی شناخت و نه با کمک تصویری که سریالهای وطنی چند سال اخیر از او ارائه دادهاند. یعنی لازم است تاریخ و متون تاریخی را بیشتر بالا و پایین کرد تا فهمید مخالف سرسخت ملی شدن نفت، مثل رزمآرای سریال «معمای شاه» تنها یک نظامی شهوتپرست دیلاق با چشمهای خونبار نبوده که برای چندماه نخستوزیر شدن، هر روز به دستبوسی اشرف پهلوی برود، اطراف محمدرضا پهلوی موس موس کند، زیرآب «هژیر» را بزند و در ضمن دل و تجربه خوشی هم از لولهنگهای ایرانی نداشته باشد!
اعجوبه مرموز و جاهطلب
چون شب عید قربان سال ۱۲۸۰ به دنیا آمد، پیشوند «حاجی» را جلو نامش گذاشتند و از همان نوزادی شد حاج علی رزمآرا. پدرش ازجمله نظامیان درس خوانده قزاقخانه بود و برای همین، فرزندش را به مدارسی چون الیانس، اقدسیه و دارالفنون فرستاد. ۱۷سال داشت که به مدرسه نظامی مشیرالدوله رفت و بعد هم به خدمت بریگاد مرکزی درآمد. در عملیات علیه نهضت جنگل و همچنین سرکوب «اسماعیل آقا سیمیتقو» در آذربایجان شرکت فعال داشت. در ۱۹ سالگی نایب دوم (ستوان ۲) شد و مدتی بعد ترفیع گرفت و سروان شد. سال ۱۳۰۲ عازم فرانسه شد و در دانشگاه نظامی «سن سیر» درس خواند.
پس از بازگشت به ایران رشد و پیشرفتش را به سرعت ادامه داد. دانشگاه جنگ که تأسیس شد، به عنوان معاون این دانشگاه مشغول به کار شد و در سوابق او از عضویت در شورای عالی جنگ تا ریاست ستاد ارتش و فرماندهی دانشکده افسری دیده میشود. او یکی از چهار نفری است که در تاریخ ارتش دوران پهلوی توانستند به درجه سپهبدی برسند. تألیفات زیادی هم در زمینه جغرافیای نظامی ایران و کشورهای دیگر جهان دارد. رئیس ستاد ارتش ایران با این پیشینه پروپیمان تحصیلی و فرماندهی نظامی، البته بیشتر از آنچه فکرش را بکنید مغرور و قدرتطلب بود. شاه جوان، همان اوایل کار، وعده نخستوزیری را به او داد؛ کمی بعد اما جاهطلبی رزمآرا و نفوذی که برای خودش دست و پا کرد دربار را به وحشت انداخت. وقتی هم دخالت آمریکاییها سبب شد هژیر به جای او نخستوزیر شود، رابطه شاه و سپهبد قدرتطلب هم به سردی گرایید. ارزیابی دربار این بود که رزمآرا با توجه به تحصیلات و سوابقش در بازسازی ارتش ایران در میان نظامیان به اعجوبه معروف و از آنچنان محبوبیتی برخوردار بود که اگر مستقیم اقدام به حذف او میکردند، با یک کودتا میتوانست همه چیز را به هم بریزد و قدرت را در دست بگیرد. اسناد تاریخی میگویند نظامی باهوش، جاهطلب و بیرحم علاوه بر حمایت صد درصدی انگلیسیها، نقشههای بزرگی در سر داشت و حتی ردپای او در ترور ناموفق شاه نیز دیده میشد. رزمآرا مردم ایران را لایق حاکمیت بر سرنوشت خودشان نمیدانست و برای همین اعتقادی هم به ملی شدن نفت نداشت. وقتی با کشته شدن هژیر اوضاع سیاسی کشور پیچیدهتر شد، سپهبد که حالا خیلیها او را با رضا شاه مقایسه میکردند، با مداخله در انتخابات مجلس، اکثریت طرفدار خود را به خانه ملت فرستاد. انگلیسیها هم دست به کار شدند و با نفوذ در دربار، حکم نخستوزیریاش را گرفتند. حالا «حاج علی» سابق، اکثریت مجلس، ارتش و حمایت بیدریغ انگلیس و شوروی را پشت سرش داشت و همین سبب شد در مجلس، بیرحمانهتر از قبل به جریان ملی شدن صنعت نفت بتازد.
مثل ترور کِندی
با آن همه اقتدار نظامی و حمایت داخلی و خارجی، اما اقلیت قدرتمند نمایندگان مجلس به رهبری آیتالله کاشانی از یک سو، طرفداران جبهه ملی از سوی دیگر و همچنین نگرانیهای دربار از قدرت یافتن روزافزون رزمآرا عواملی بودند که سبب شدند دولت سپهبد با همه دبدبه و کبکبه به ضعیفترین دولت دوره پهلوی تبدیل شود. در واقع نه مردم و نه جریانهای قدرتمند سیاسی آن روز هیچکدام افکار و اهداف سپهبد مغرور و قدرتطلب را برنمیتابیدند. سخنانش در مجلس در حمایت از انگلیسیها و بعد توهین به مردم ایران سبب شد جبهه ملی و فداییان اسلام و طیف مذهبی مبارزان سیاسی درباره از سر راه برداشتن مانع ملی شدن نفت به توافق برسند. روز ۱۶ اسفند، مجلس ختم آیتالله فیض در مسجد شاه برگزار میشد. رزمآرا نیز به اصرار و توصیه اسدالله علم به مجلس آمد. وقتی وارد صحن مسجد شدند، خلیل طهماسبی از میان جمعیت خارج شد و سه گلوله به سمت رزمآرا شلیک کرد. سپهبد در جا کشته شد و مدتی بعد خلیل طهماسبی با مصوبه نمایندگان مجلس که رزمآرا را خیانتکار میدانست از زندان آزاد شد.
درباره ترور رزمآرا بعدها بسیاری از افراد خاطرهگویی کرده و به مرور آن را به داستانی پیچیده و مبهم تبدیل کردند. برخی نیز ابهامها و پیچیدگی این ترور را به ماجرای «کندی» در آمریکا تشبیه کردهاند.
درست ساعتی پیش از ترور، جلسه بررسی فرمول ملی شدن صنعت نفت به ریاست مصدق آغاز شده بود. وقتی یکی از اعضا (کاسمی) برای رفتن به دستشویی از جلسه خارج شد، خبر ترور را شنید. سراسیمه به جلسه برگشت و خبر را اعلام کرد. مصدق و چند نفر دیگر خونسردانه برخورد کردند. انگار همه چیز را میدانستند و ترجیح دادند به کار خود ادامه دهند.
میگویند اسدالله علم که همراه رزمآرا و مشوق او برای حضور در مجلس ختم بود از مجلس مستقیماً به دربار رفت و به محض ورود، خطاب به شاه گفت: کلکش کنده شد...! رزمآرا شاید تنها شخصیت منفور تاریخ ایران است که با ترورش همه جناحهای سیاسی و حتی دربار نفس راحتی کشیدند. دیگر از سپهبد خطرناک و مرموز، نشان چندانی باقی نماند جز پنج فرزند که حاصل ازدواج او با «انورالملوک هدایت» خواهر صادق هدایت بودند و هیچکدام هم درآینده به پست و منصبی مهم دست نیافتند... و البته قبری در باغ طوطی واقع در حرم عبدالعظیم که انگار رزمآرا آن را با سخنرانی روز ۱۳ اسفند در مجلس با دست خودش کنده بود!
اعجوبه مرموز و جاهطلب
چون شب عید قربان سال ۱۲۸۰ به دنیا آمد، پیشوند «حاجی» را جلو نامش گذاشتند و از همان نوزادی شد حاج علی رزمآرا. پدرش ازجمله نظامیان درس خوانده قزاقخانه بود و برای همین، فرزندش را به مدارسی چون الیانس، اقدسیه و دارالفنون فرستاد. ۱۷سال داشت که به مدرسه نظامی مشیرالدوله رفت و بعد هم به خدمت بریگاد مرکزی درآمد. در عملیات علیه نهضت جنگل و همچنین سرکوب «اسماعیل آقا سیمیتقو» در آذربایجان شرکت فعال داشت. در ۱۹ سالگی نایب دوم (ستوان ۲) شد و مدتی بعد ترفیع گرفت و سروان شد. سال ۱۳۰۲ عازم فرانسه شد و در دانشگاه نظامی «سن سیر» درس خواند.
پس از بازگشت به ایران رشد و پیشرفتش را به سرعت ادامه داد. دانشگاه جنگ که تأسیس شد، به عنوان معاون این دانشگاه مشغول به کار شد و در سوابق او از عضویت در شورای عالی جنگ تا ریاست ستاد ارتش و فرماندهی دانشکده افسری دیده میشود. او یکی از چهار نفری است که در تاریخ ارتش دوران پهلوی توانستند به درجه سپهبدی برسند. تألیفات زیادی هم در زمینه جغرافیای نظامی ایران و کشورهای دیگر جهان دارد. رئیس ستاد ارتش ایران با این پیشینه پروپیمان تحصیلی و فرماندهی نظامی، البته بیشتر از آنچه فکرش را بکنید مغرور و قدرتطلب بود. شاه جوان، همان اوایل کار، وعده نخستوزیری را به او داد؛ کمی بعد اما جاهطلبی رزمآرا و نفوذی که برای خودش دست و پا کرد دربار را به وحشت انداخت. وقتی هم دخالت آمریکاییها سبب شد هژیر به جای او نخستوزیر شود، رابطه شاه و سپهبد قدرتطلب هم به سردی گرایید. ارزیابی دربار این بود که رزمآرا با توجه به تحصیلات و سوابقش در بازسازی ارتش ایران در میان نظامیان به اعجوبه معروف و از آنچنان محبوبیتی برخوردار بود که اگر مستقیم اقدام به حذف او میکردند، با یک کودتا میتوانست همه چیز را به هم بریزد و قدرت را در دست بگیرد. اسناد تاریخی میگویند نظامی باهوش، جاهطلب و بیرحم علاوه بر حمایت صد درصدی انگلیسیها، نقشههای بزرگی در سر داشت و حتی ردپای او در ترور ناموفق شاه نیز دیده میشد. رزمآرا مردم ایران را لایق حاکمیت بر سرنوشت خودشان نمیدانست و برای همین اعتقادی هم به ملی شدن نفت نداشت. وقتی با کشته شدن هژیر اوضاع سیاسی کشور پیچیدهتر شد، سپهبد که حالا خیلیها او را با رضا شاه مقایسه میکردند، با مداخله در انتخابات مجلس، اکثریت طرفدار خود را به خانه ملت فرستاد. انگلیسیها هم دست به کار شدند و با نفوذ در دربار، حکم نخستوزیریاش را گرفتند. حالا «حاج علی» سابق، اکثریت مجلس، ارتش و حمایت بیدریغ انگلیس و شوروی را پشت سرش داشت و همین سبب شد در مجلس، بیرحمانهتر از قبل به جریان ملی شدن صنعت نفت بتازد.
مثل ترور کِندی
با آن همه اقتدار نظامی و حمایت داخلی و خارجی، اما اقلیت قدرتمند نمایندگان مجلس به رهبری آیتالله کاشانی از یک سو، طرفداران جبهه ملی از سوی دیگر و همچنین نگرانیهای دربار از قدرت یافتن روزافزون رزمآرا عواملی بودند که سبب شدند دولت سپهبد با همه دبدبه و کبکبه به ضعیفترین دولت دوره پهلوی تبدیل شود. در واقع نه مردم و نه جریانهای قدرتمند سیاسی آن روز هیچکدام افکار و اهداف سپهبد مغرور و قدرتطلب را برنمیتابیدند. سخنانش در مجلس در حمایت از انگلیسیها و بعد توهین به مردم ایران سبب شد جبهه ملی و فداییان اسلام و طیف مذهبی مبارزان سیاسی درباره از سر راه برداشتن مانع ملی شدن نفت به توافق برسند. روز ۱۶ اسفند، مجلس ختم آیتالله فیض در مسجد شاه برگزار میشد. رزمآرا نیز به اصرار و توصیه اسدالله علم به مجلس آمد. وقتی وارد صحن مسجد شدند، خلیل طهماسبی از میان جمعیت خارج شد و سه گلوله به سمت رزمآرا شلیک کرد. سپهبد در جا کشته شد و مدتی بعد خلیل طهماسبی با مصوبه نمایندگان مجلس که رزمآرا را خیانتکار میدانست از زندان آزاد شد.
درباره ترور رزمآرا بعدها بسیاری از افراد خاطرهگویی کرده و به مرور آن را به داستانی پیچیده و مبهم تبدیل کردند. برخی نیز ابهامها و پیچیدگی این ترور را به ماجرای «کندی» در آمریکا تشبیه کردهاند.
درست ساعتی پیش از ترور، جلسه بررسی فرمول ملی شدن صنعت نفت به ریاست مصدق آغاز شده بود. وقتی یکی از اعضا (کاسمی) برای رفتن به دستشویی از جلسه خارج شد، خبر ترور را شنید. سراسیمه به جلسه برگشت و خبر را اعلام کرد. مصدق و چند نفر دیگر خونسردانه برخورد کردند. انگار همه چیز را میدانستند و ترجیح دادند به کار خود ادامه دهند.
میگویند اسدالله علم که همراه رزمآرا و مشوق او برای حضور در مجلس ختم بود از مجلس مستقیماً به دربار رفت و به محض ورود، خطاب به شاه گفت: کلکش کنده شد...! رزمآرا شاید تنها شخصیت منفور تاریخ ایران است که با ترورش همه جناحهای سیاسی و حتی دربار نفس راحتی کشیدند. دیگر از سپهبد خطرناک و مرموز، نشان چندانی باقی نماند جز پنج فرزند که حاصل ازدواج او با «انورالملوک هدایت» خواهر صادق هدایت بودند و هیچکدام هم درآینده به پست و منصبی مهم دست نیافتند... و البته قبری در باغ طوطی واقع در حرم عبدالعظیم که انگار رزمآرا آن را با سخنرانی روز ۱۳ اسفند در مجلس با دست خودش کنده بود!
نظر شما