واقعه غدیر از مهمترین وقایع تاریخ اسلام است که در آن، پیامبر اسلام(ص) هنگام بازگشت از حجةالوداع در ۱۸ ذیالحجه سال دهم قمری در غدیر خم، امام علی(ع) را جانشین خود معرفی کردند. حاضران در آن واقعه که بزرگان صحابه نیز در میانشان بودند، با امام علی(ع) بیعت کردند. به همین دلیل میتوان گفت که مسئله غدیر به عنوان آخرین پیام الهی که در قالب وصیت پیامبر(ص) به مسلمین ارائه شد، نشان دهنده راه سعادت دنیوی و اخروی مسلمانان پس از وفات پیامبر(ص) بود. حوادث پس از وفات پیامبر(ص) نشان داد که دوری مردم از ولایت و از بین رفتن حق در میان جامعه مسلمین، سرآغاز فتنههایی شد که سرمنشأ تمامی مشکلات جامعه مسلمانان بود.
البته سکوت امیرالمؤمنین(ع) در برابر ظلم کسانی که خلافت و حکومت مسلمین را پس از وفات پیامبر(ص) غصب کردند و از مسیر حق خارج شدند نیز نکته بسیار مهمی است که نشان دهنده عمق نگاه حضرت امیر(ع) به آینده اسلام و مسلمین است. ایشان پس از وفات پیامبر(ص) و غصب حق الهی حکومت، سکوت اختیار کرده و بنا به وصیت پیامبر(ص) در برابر اجماع مردم و جامعه برای خلفای دیگر، اقدامی برای به دست آوردن حق خود نکردند.
نکته مهم در این زمینه، موضوع اجماع مردم است. حضرت امیر(ع) بارها در مقاطع مختلف زندگی خود اظهار کردند که تا زمانی که مردم اجماع نکرده و حکومت را با درخواست خود به ایشان نسپارند، وارد میدان نشده و افسار شتر خلافت را بر گردنش مینهند. این بدان معناست که نظر مردم و اجماع امت موضوع بسیار مهمی در مشروعیت بخشیدن به حکومت و است و نشان از اهمیت مردمسالاری و نقش مردم در تعیین حکومت در نظر حضرت امیر(ع) دارد و تا زمانی که مردم از امام علی(ع) درخواست زمامداری نکردند، ایشان نیز از حق خود گذشته و سکوت اختیار کردند.
در رابطه با نقش مردم در تعیین حکومت و اهمیت این موضوع از دیدگاه حضرت امیر(ع) به گفتوگو با منصور پهلوان، استاد تمام و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران پرداخته است. مشروح آن را در ادامه مطالعه میخوانیم.
دلیل استنکاف امیرالمؤمنین(ع) از پذیرش حکومت چه بود؟
در دهه امامت و ولایت و در ایام عید سعید غدیر خم قرار داریم. یکی از مسائلی که برای برخی از پیروان ولایتمدار امیرمؤمنان علی(ع) مطرح بوده، این است که چرا آن حضرت در پذیرش امر خلافت تعلل کردند و از مردم و پیروان خود خواستند تا برای تصدی حکومت به سراع فرد دیگری بروند. آیا تشکیل حکومت عادله تکلیف الهی و برعهده امام نیست؟ استنکاف علی(ع) از پذیرش حکومت در مواضع مختلف صورت پذیرفته و در نهجالبلاغه و سایر متون حدیثی و تاریخی گزارش شده است. از جمله در خطبه ۹۲ نهجالبلاغه و نیز در تاریخ طبری آمده است که پس از قتل عثمان، مردم به گرد امیرالمؤمنین(ع) آمدند و درخواست کردند تا خلافت را بپذیرد، امام(ع) خطاب به مردم فرمودند: «دعونی و التمسوا غیری؛ مرا رها کنید و از دیگری بخواهید تا بر شما حکومت کند». اگر مرا رها کنید، من مانند یکی از شما خواهم بود، بلکه شنواترین و مطیعترین شما برای والی شما خواهم بود. من اگر وزیر شما باشم، بهتر از آن است که امیر و فرمانده شما باشم.
محمد بنحنفیه که از فرزندان امام علی(ع) است، اینگونه بیان میکند که پس از قتل عثمان، اصحاب پدرم نزد ایشان آمدند و گفتند که ما برای خلافت، کسی را شایستهتر از تو نمیشناسیم. علی(ع) در پاسخ به آنها فرمودند که من وزیر باشم، بهتر از آن است که امیرتان باشم. آنان نیز با اصرار به سخنان خود خطاب به امیرالمؤمنین(ع) گفتند که جز بیعت با تو بیعتی را نمیپذیریم.
امام علی(ع) در جمع مهاجران که طلحه و زبیر نیز جزء آنان بودند، اظهار کردند که من به هر کسی که شما انتخاب کنید، راضی هستم، ولی آنان گفتند: «ما نختار غیرک؛ جز تو را نمیخواهیم». با این وصف به راستی چرا امام علی(ع) درخواست آنان را اجابت نمیکرد؟ آیا ایشان از پذیرش تکلیف الهی سر باز میزد یا آنکه تعارف و تکلم میکرد و در دل خواستار حکومت بود؟ البته کسانی که با سیره امام علی(ع) آشنایی دارند، میدانند که ایشان اهل مجامله کاری در دستورات الهی نبود و اگر تکلیفی الهی برعهده آن حضرت بود، در به جای آوردن آن کوتاهی نمیکرد، به ویژه زمانی که زمینه مناسبی نیز برای به حکومت رسیدن ایشان فراهم شده باشد.
مرحوم عبدالحسین زرینکوب که در مسائل تاریخی ایران و اسلام صاحبنظر است، در این باره میگوید: «سخنان امام علی(ع) در رد خلافت، با جدیت و از روی اعتقاد بود و قصد ایشان عذر آوردن و بازار گرمی نبود». حقیقت آن است که تا اجماع و اتفاق امت حاصل نشده بود، امام علی(ع) از پذیرش خلافت سر باز زده است. ایشان از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل کردهاند که رسول خدا(ص) مرا متعهد پیمانی کرده و فرمودند: «پسر ابیطالب! ولایت امتم حق توست. اگر به درستی و عافیت تو را سرپرست خود کردند و با رضایت درباره تو به وحدت نظر رسیدند، امرشان را بهعهده گیر و بپذیر، اما اگر درباره تو به اختلاف افتادند، آنان را به حال خود واگذار؛ زیرا خدا برای تو گشایشی قرار خواهد داد.
وجه تمایز میان امامت و حکومت از منظر امام علی(ع) چیست؟
نکته حائز اهمیت در این بحث تمایز مبحث امامت و حکومت است. امیرالمؤمنین علی(ع) امام است و این به خواست مردم بستگی ندارد، چنانکه پیامبری نیز چنین است و خدا بهتر میداند که چه کسی را به پیامبری برگزیند، اما در مورد حکومت، با وجود آنکه امام علی(ع) شایستهترین فرد برای تصدی آن است، ولی این حق برای مردم وجود دارد که هر کسی را که میخواهند بدین سمت بگمارند و پیامبر(ص) به امام علی(ع) فرموده است که اگر در حکومت ایشان اختلاف کردند، کناره بگیرد و آنان را به حال خود واگذارد تا آنان هر کسی را که بخواهند به حکومت بگمارند و علی(ع) نیز چنین کرد.
امیرالمؤمنین(ع) تا زمانی که اجماع امت حاصل نشده بود، از پذیرش حکومت استنکاف میکردند. ایشان نیز در این باره فرموده است: «ولکنی لما اجتمع رأیکم لما یسعنی ترککم؛ چون رأی شما به اجماع و اتفاق رسید، دیگر نتوانستم شما را به حال خود رها کنم». ایشان در خطبه سوم نهجالبلاغه نیز به هجوم انبوه مردم برای بیعت اشاره فرموده است. در این خطبه امام علی(ع) آمده است: «مردم مانند موی گردن کفتار به دور من ریختند و از هر طرف به سوی من هجوم آوردند؛ به طوری که از ازدحام ایشان و بسیاری جمعیت حسن و حسین(ع) به زیر دست و پا افتادند و دو طرف جامه و ردای من پاره شد و اطراف مرا گرفتند مانند گله گوسفندی که به گرد شبان خود گرد آمده باشند». امام علی(ع) در این زمان فرمودند: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر؛ به خدا سوگند اگر آن جمعیت انبوه حاضر نمیشدند و به واسطه وجود یاری کننده، حجت قائم و تمام نمیشد و اگر نبود عهدی که خدا از دانایان گرفته تا بر شکمبارگی ستمکار و گرسنه ماندن ستمدیده رضا ندهند و آرام ننشینند، افسار شتر خلافت را بر کوهانش میانداختم تا به هر راهی که میخواهد، برود».
آری! این است ارزش رأی و نظر مردم در انتخاب حاکم از دیدگاه پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) و این است معنای دموکراسی و توجه به آرای مردم در اسلام. وجود پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) تا زمانی که جان در بدن داشتند، همواره رأی و نظر مردم را در نظر میگرفتند و حتی اگر این نظرات و آراء، مخالف با حق بوده و ایشان را از حق خویش بازمیداشت، به آن تن میدادند.
نظر شما