محمدرضا سنگری، پژوهشگر عاشورایی و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، شب گذشته، ۲۱ تیرماه در ادامه سخنرانی شبهای ماه محرم در مؤسسه فرهنگی و هنری فرهنگ عاشورا دزفول براساس روایتی از امام حسین(ع) به بیان مطالبی درباره موضوع ترس پرداخت که مشروح آنرا در ادامه میخوانیم:
بدانیم راه حق، راه سخت و دشواری است که تنها رهروان و سالکان استوار، آنها که مانند کوه استوار هستند میتوانند این راه را طی کنند.
«چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود/ ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد».
هرچه پیشتر میرویم مشکلها در کربلا بیشتر میشود و آنانکه باورمندان این راه هستند و اقتدا به راه و فرهنگ اسوه تاریخ؛ حضرت اباعبدالله الحسین(ع) میکنند خود را برای چنین دشواریهایی آماده میکنند. ما در عصر ظهور ـ که کربلا در وسعت کل تاریخ انسانی به وقوع میپیوندد ـ به یارانی از جنس یاران حضرت اباعبدالله(ع) نیاز داریم؛ از جنس چهلوسه زن که در کربلا با حضرت اباعبدالله(ع) هستند؛ از جنس بیستوسه نوجوانی که در کربلا هستند و از جنس صد و چهلوپنج یاری که روز عاشورا پیش چشمان حضرت اباعبدالله(ع) صف بستند؛ کسی از جنس بُریر، زهیر، حبیب، مسلم بن عوسجه، سُوید بی ابی مطاع و این جنس انسانها نیاز داریم.
این فرصت، فرصت تمرین و آزمودگی خویشتن برای رسیدن به چنین افقی است. هر روز محرم، نردبانی برای رسیدن به آن موقعیت است. این پلهها را هر روز باید طی کنیم تا به عاشورا برسیم تا به کمالی رسیده باشیم که حتی خون، دیگر زمینی نیست. خون به آسمان افشانده میشود و دیگر برنمیگردد؛ یعنی این جسم آسمانی است. ما در کربلا سه خون میشناسیم که به آسمان افشانده شد. اینها رمز و نماد است که باید بررسی کرد. نخستین خون، خون حضرت علیاکبر(ع) است که جوان کربلا است. دیگری، خون حضرت علیاصغر(ع) و خون سوم خون حضرت اباعبدالله(ع) بود که در گودال قتلگاه بخشی را بهصورت کشید و بخشی را به آسمان افشاند و گفتهاند هیچ خونی فرود نیامد. این به معنای این است که شهید میان زمین و آسمان تقسیم میشود. حسین(ع) تنها از آن زمین نیست، سهمی هم از آسمان دارد. حتی سری که بر نیزه میرود نیز چنین مفهومی دارد. حسین(ع) بین زمین و آسمان تقسیم میشود و دریغ آنها که سر او بر نیزه کردند، ندانستند آنها خود حسین(ع) را برافراشتند.
اینها از لطایف کربلا است. هم باید مُلک کربلا را ببینیم هم ملکوت کربلا را. سطح بیرونی کربلا باید گذرگاهی برای رسیدن به اعماق و عبرت گاه و به زبان دیگر ملکوت کربلا باشد. کسی میتواند این ملکوت را دریابد که خود را به ساحت ابراهیم(ع) برساند، چون خداوند ملکوت آسمان و زمین را به او نشان داد. خوشا به حال آن بزرگ که «خصائص الحسینیه» را نوشت و پردهها را کنار زدند و ملکوت کربلا را نشانش دادند.
بحثی که شبهای گذشته آغاز کردم، سخن حضرت اباعبدالله(ع) بود که آنرا برای زیست ما و تعالی وجودی ما مطرح میکنند. روایت میفرماید:
«الأمین آمِن و البریء جریء و الخائن خائف والمسیء مستوحش. اذا وردت علی العاقل لمة، قمع الحزن بالحزم و قرع العقل للاحتیال» فرد درستکار همیشه آرامش دارد. انسان بیگناه، بیباک است. خیانتکاران همیشه ترسان هستند. گناهکاران همیشه در نوعی هراس و ناامنی به سر میبرند. دائم تشویش خاطر و بحران روحی و روانی دارند. هرگاه بر عاقلان و اندیشهوران اتفاقی بیفتد که ناگوار باشد، اندوه را با دوراندیشی دور خواهند کرد. فرد عاقل، غم و غصه را با عنصر حزم یا دوراندیشی میزداید.
امروز درباره «البریء جریء و الخائن خائف» و به عبارتی ترس سخن خواهیم گفت. میدانیم که یکی از عناصر سازههای شخصیتی سیوسه هزار نفر یا به تعبیر امام سجاد(ع) سی هزار نفری که مقابل حضرت اباعبدالله(ع) قرار گرفتند، ترس است. آنهایی که با حضرت اباعبدالله(ع) هستند، تنها چیزی که در وجودشان نیست، ترس است.
حمید بن مسلم وقتی از کربلا گزارش میدهد میگوید چهره یاران حسین(ع) چنان آرامشی داشت که این آرامش ما را دچار ترس میکرد. در وصف لحظات آخر حضرت اباعبدالله(ع) نیز میگوید در کنار گودال قتلگاه آمدم وقتی چشم به چشمان حسین(ع) دوختم، چنان این چشمها آرام بود که هیچ گاه شبیه آن را ندیدم: «والله ما رأیت مکسورا قط قد قتل ولده و اهل بیته و اصحاب اربط جاشا منه» کسی را مثل او ندیدم که فرزندان و اهل بیت و اصحابش کشته شده باشند و او چنین استوار و آرام باشد. انسانهای بزرگ ترس ندارند. ترس پیش پای آنها مرده است.
انسانها وقتی به آن افق والا میرسند و تکیهگاه و پشتوانه خود را درک میکنند، دیگر ترس به آنها راهی ندارد.
زمزمهای که حضرت زینب(س) در شب یازدهم دارد، همین است: «یا سند من لا سند له، یا عماد من لاعماد له، یا من سجد لک سواد الیل و بیاض النهار و شعاع الشمس و خفیف الشجر و دبی الماء یا الله، یا الله، یا الله» چنین کسی چرا بترسد؟ از چه چیز هراس داشته باشد؟ او که در صدای آب و به خوردن برگها خدا را میشنود. زینبی که این گونه است، از چه کسی بترسد؟
او با چنین شجاعتی است که مقابل عبیدالله بن زیاد قسی القلب و یزید میایستد. چه چیز به او آرامش میدهد؟ آنچه ترس زدا است، با او (خدا) بودن است. آنان که او را دارند، هیچ هراسی در زیست و حرکت و تصمیم گیریهایشان وجود ندارد. بی او بودن، ترسزا است.
همه ما در زندگی، هیجانهایی داریم؛ خوشایند و گاهی تلخ و آزاردهنده. زندگی پر از هیجان است، پر از موجهایی است که خواسته یا ناخواسته دچار آنها میشویم؛ شادی، ترس، تعجب، غم، خشم، تنفر، پیروزی، شکست و ... . هیجانها گاهی زودگذرند و گاهی غیرقابل پیشبینی و ناگهانی هستند. یکی از هیجانهای مهم ما، ترس است.
چرا ترس مهم است؟ یکی از دلایلش این است که فشار آن بر روان انسان شدید است. دوم اینکه قدرت تخریبی بالایی دارد. گاهی ترس از یک اتفاق باعث میشود انسان دچار بحران بزرگتری شود. چون چنین است انسان به آمادگی نیاز دارد.
ترس اقسامی دارد؛ یک قسم آن، ترسهای منطقی هستند که بر پایه عقلاند. وقتی یک تهدید وجود دارد، از درون دچار ترس میشوید. ترس از رخدادهای طبیعی، یک ترس منطقی است و انسان باید در مقابل آن چاره اندیشی کند. قسم دیگر ترس ذهنی است که غیر منطقی است. مثلاً کسی که دائم از آینده میترسد یا ترس از امتحان در بین دانش آموزان. این ترسها انسان را از درون، تهی و اکنون او را نابود میکند.
ترس دیگر، ترس اولیه است؛ چیزهایی که از دوران کودکی در ما شکل میگیرد، مثل ترس از مار، عقرب، جن یا ترس از موجودات موهوم. نوع دیگر، ترس توهمی است؛ منظور ترس خودساخته است. ما در زندگیمان، گاهی از یک چیزی یا کسی برای خودمان ترس میسازیم که واقعیت ندارد و با چیزی که واقعیت ندارد، برنامه میریزیم. در خانوادههای ما گاهی این ترسها هست مثلا فکر میکنند برای آنها طلسمی درست کردهاند. برخی چهقدر برای این مسائل هزینه میکنند و گاهی افراد معتقد هم در این دامچالهها میافتند. این ترسها موهوم است. اما حتی ترسهای موهوم میتوانند آن چنان تخیل انسان را برانگیزند که فکر میکنید واقعیت است. ما از این ترسهای موهوم در زندگی خود کم نداریم.
اما ترس چه نشانههایی دارد و با ما چه میکند؟ پس از ترس، پانزده اتفاق در انسان میافتد، سفید شدن پوست، سیخ شدن مو بر تن انسان، لرزش بدن، فعال شدن غدد عرقی، فعالتر شدن ترشحات دستگاه گوارش و به خصوص کلیهها برای دفع فضولات، انبساط ماهیچه، شدت میزان تنفس، اختلال قوای ذهنی، باز ماندن دهان، رو به بالا رفتن ابروها، ایست ناگهانی، کم شدن فعالیت بزاق دهان، میل به خمیازه کشیدن و بیرون زدن چشمها از حدقه یا ثابت ماندن آنها و بیقراری.
ترس مراحلی دارد؛ تا سه سالگی، کودکان معمولاً از تنهایی میترسند، از گریه دیگران هم میترسند(گریه کودکان در کربلا خیلی مسئله است. وقتی بزرگترها گریه میکنند، کودکان چه گریهای دارند؟ حضرت سکینه(س)، توصیفی دارد که در شب عاشورا، حضرت اباعبدالله(ع) ما را جمع کرد. به ما نگاه میکرد و به هر کدام که نگاه میکرد حالتی از گریه داشت وقتی به زینب(س) رسید صدای گریه او بلند شد. بچهها با امام گریه کردند.)
سروصدای ناگهانی هم بچهها را در این سن میترساند. جدایی از پدر و مادر و اتفاقهای ناگهانی هم آنها را دچار ترس میکند.
از چهار تا هفت سالگی، ترسهای جدید مطرح میشود، مثل ترس از حیوانات. بخشی از این ترسها، آموختنی است، وقتی بچه، ترس مادر خود را از حیوانی ببیند، این ترس به او منتقل میشود. بچهها در این سن، از خون، فضاهای بسته و نام دکتر هم میترسند.
در سنین هفت سالگی تا نوجوانی، ترس از محیط مدرسه، ترس از دوستان، هم کلاسیها و معلم و جدا شدن از خانواده وجود دارد. در بین نوجوانان ترس از آبرو و خرد شدن شخصیت هم وجود دارد. مراقب باشید وقتی بچهها به سن بلوغ برسند، به آنها احترام بگذارید، آنها را تحویل بگیرید. جلوی دیگران آنها را خرد نکنید. در سنین نوجوانی یعنی از دوازده تا هجده سالگی بچهها ترس از انتقاد دارند؛ گاهی در مهمانیها شرکت نمیکند چون میترسد از رفتارش انتقاد شود، یا درباره مسائلی از او سؤال کنند که احساس کند، دارند او را نقد میکنند.
گاهی بچهها در سادهترین موقعیت احساس آزار میکنند. پدر و مادر میگویند مگر من چه گفتم که اینقدر اذیت شدی؟ چون جهان نوجوان را نمیشناسند و او را با خود مقایسه میکنند. ترس از امتحان در این دوره نیز وجود دارد. بچهها در این دوره به شدت از نصیحت بیزارند. البته میشود نصیحت را به بهترین شکل به آنها ارائه کرد اما از نصیحت سریع و مستقیم گریز دارند. بچهها در این سن از تحقیر و مورد تمسخر واقع شدن ترس دارند.
اما در جوانی و بزرگسالی، ترس از بیماری، ترس از مشکلات و شکست در کارها، ترس از مرگ، ترس از آینده و فرجام کارها و همینطور ارزیابی شدن در این دوره هست. وقتی احساس پشتوانه داشتن نکنیم نیز ترس را در این دوره سنی رقم میزند.
ما ترس مثبت هم داریم. خداوند در قرآن میفرماید از دیگران نترسید، از من بترسید. البته خدا، ترس ندارد، بلکه ترس از روزی است که مقابل او قرار بگیریم و اعمالمان را مقابل چشممان قرار دهد. ترس از جهنم و عذاب، ترس از آبرو، ترس از آفات و خطرات ترسهای مثبتی هستند. پس ترس در جاهایی خوب است.
ما ترس مثبتی داریم که اوج آن را در کربلا میبینیم، در یاران حضرت اباعبدالله(ع) خشیتی وجود دارد که این خشیت را میتوانیم در صدای آنها در شب عاشورا دریابیم. وصف کردهاند اگر در شب عاشورا کنار خیمههای یاران امام حسین(ع) بودید میدیدید که اعضای بدنشان میلرزید. در عین حال که میدانستند قرار است با خدایشان معامله کنند و فردا روز شهادت است، بدنشان در پیشگاه خدا میلرزید. همانطور که این لرزه بر پیکر مبارک حضرت اباعبدالله(ع) و حضرت زینب(س) و بنیهاشم نیز افتاده بود. خداوند به همه ما خشیت نسبت به ساحت خود را عنایت بفرماید و از ترسهای دنیایی که کُندکننده و بازدارنده است، نجات دهد.
نظر شما