به گزارش قدس آنلاین سقاخانهها در گذشته فراتر از کارکردی که در سیراب ساختن تشنگان داشتند یکی از مهمترین و زیباترین مؤلفههای هویتی، دینی و هنری شیعه در ابعاد معماری و نقاشی محسوب میشدند.
رفته بود تا آب بیاورد، ابتدا دستانش، سپس چَشمهایش را فدا کرد تا آب به کودکان برسد، اگرچه درد تا استخوانش نفوذ کرده بود، اگرچه تیر در چشمانش نشسته بود اما به کودکان فکر میکرد، به آخرین دیدار، آخرین جمله، آخرین چهرهٔ معصومی که او را عمو خطاب کرده بود، آخرین بوسه روی پیشانی دخترک، آخرین صدای گریه نوزاد که از فرط تشنگی گریه میکرد، آخرین بدرقه و صدای برادر که او را به خدا میسپرد.
صدای دخترک باز در گوشش پیچید «عمو جان، تشنهایم پس کی آب میآوردی؟» مشک را به دندان گرفت، نباید خسته میشد فرزندان حسین (ع)آنسوی خیمه منتظر اویند، اصلاً مگر میشود شرمنده حسین (ع) و اولاد حسین شد، آخرین تیر یا نه آخرین تیرها از هر سو بر پیکر مطهرش فرود آمدند، اسب بر زمین افتاد پیکر نیمهجان او هم.
صدای برادر در آخرین وداع در ذهنش ماندگار شد و داستان سقای کربلا تا ابد در ذهنها نقش بست، هیچکس دقیق نمیداند در آخرین دیدار دو برادر چه گذشت اما داستان آب، داستان آن فداکاریها، داستان عمو هنوز هم زنده است هنوز هم نفس میکشد.
هزار و چهارصد سال میگذرد و هنوز هم شیعه هنگامیکه آب مینوشد از حسین (ع) یاد میکند، هنوز هم هنگامیکه مشک آب میبیند اشک از چشمانش روانه میشود و حوائج خود را دست سقا میسپارد سابقه نداشته سقای کربلا شرمنده حاجتی باشد.
سقاخانهای که یاد محرم را در تمام فصول سال زنده نگه میدارد
اگرچه شهر در محرم یاد حسین (ع) را زنده نگه میدارد اما در مناطقی از شهر سقاخانههایی هستند که در تمام فصول سال یاد سقای کربلا را زنده نگه میدارند.
از انتهای بازارچه سپه میگذریم وارد کوچهای نسبتاً قدیمی میشویم، دیوار سمت چپ کوچه از همان مدلهای آجری قدیمی است و درست در دل دیوار مشبکهای سبز رنگی وجود دارد که درون آن یک عکس از شمایل و تصاویر سقای کربلا گذاشتهاند و درست مقابل آن حوضچه خالی است، چندتکه شمع اطراف حوضچه گذاشتهاند که گویی تا آخرین قطره روشنایی بار حوائج را به دوش کشیده.
حاجخانمی که خریدهایش را از بازارچه انجام داده، وقتی به طاقچه مشبک شده میرسد چند دقیقهای مکث کرده و چیزهایی به زبان میآورد، پیرمرد دوچرخهسوار، خانمی که دست فرزند خود را گرفته بود و از کوچه میگذشت هم همین کار را کردند.
نذر شمع به نیت حاجتروایی در سقاخانه
محمدحسن سلیمانی، پژوهشگر و محقق قزوینی، در خصوص سقاخانههای قزوین میگوید: سقاخانه در معماری سنتی ایرانی، به فضاهای کوچکی در معابر عمومی اطلاق میشد که اهالی و کسبه برای آب دادن به رهگذران تشنه درست میکردند.
وی اضافه میکند: سقاخانهها در ابتدا بیشتر جنبه خدماتی داشتند و بانیان آنها بهمنظور ثواب بردن، اقدام به ساخت و نگهداری آنها میکردند.
این پژوهشگر با تأکید بر اینکه برخی سقاخانهها دائمی بودند و برخی دیگر در زمانهای خاص بهویژه به هنگام عزاداری محرم برپا میشدند عنوان میکند: برای آگاهی دادن به رهگذران در شب، شمعهایی در اطراف سقاخانه تعبیه و روشن میشد که بعدها جنبهای مذهبی پیدا کرد و کسانی که نذر و نیازی داشتند هر شب جمعه، شمعهایی را در سقاخانهها روشن میکردند.
وی ادامه میدهد: در قزوین، بیش از پنجاه سقاخانه کوچک و بزرگ وجود داشت که امروز، تنها کمتر از انگشتان دو دست در امامزاده حسین و محلههای تنور سازان، بلاغی، شیخآباد، مولوی و مسجد سبز برجای مانده است.
این کارشناس بیان میکند: زیباترین و درعینحال بزرگترین بنای سقاخانه موجود قزوین، سقاخانه محله تنور سازان، در انتهای بازارچه سپه است که بیش از یکصد و ده سال قدمت دارد.
سلیمانی عنوان میکند: سازه سقاخانه، سازهای است که در گذشته توسط خیرین با هدف سیراب کردن رهگذران ساخته میشد البته پیوند عمیقی هم با آئین مذهبی کربلا و رخدادی که اسباب شهادت یاران امام حسین (ع) با زبانی تشنه میشد داشت.
وی ادامه میدهد: اگرچه امروزه نیت واقف مبنی بر سیراب کردن رهگذران اتفاق نمیافتاد اما مردم همچنان برای رفع حاجات خود به این امکان مراجعه کرده و شمعی را به نیابت از شهدای کربلا بهویژه علمدار امام حسین (ع) روشن میکنند.
این کارشناس ابراز میکند: در گذشته با توجه به اینکه تأمین آب سقاخانه از آبانبارها بود مسئله نذر آب مطرح میشد که در این بین در سقاخانه ظرف بزرگی برای آب وجود داشت که یا از جنس سنگ بود و به آن «سنگِ آب» میگفتند و یا اینکه از جنس سفال بود.
وی در پایان میگوید: کسانی که نذر آب داشتند باید از چندین پله آبانبار پایین رفته و آب را با کوزه حمل میکردند و درون ظرف سنگی یا سفالی میریختند، در کنار سقاخانه کاسهای برنجی یا مسی بود که مردم از آن برای نوشیدن آب استفاده میکردند، اگر چه این سازه و آب در ایران باستان از اهمیت بالایی برخوردار بود اما مهمترین مسئله ساخت سقاخانه به پیوند آن با جریان کربلا و تشنگی یاران باوفای امام حسین (ع) بهویژه سقای کربلا برمیگشت.
دکتر موسی یزدان پناه استاد تاریخ اسلام دانشگاه تهران در مورد پیشینه سقاخانههای شهر قزوین به سفرنامه تیم گوردون اشاره میکند که در آن شرحی مختصر اما بسیار مهم در مورد سقاخانههای فیروزهای شهر قزوین وجود دارد.
قدمت سقاخانهها به دوره صفوی باز میگردد
وی چنین مطرح کرده که ۱۵۰ سال پیش تیم گوردون سیاح انگلیسی در خاطرات خود سقاخانههای فیروزهای را توصیف میکند که در جایجای شهر قزوین مشاهده کرده بود و قدمت برخی از این سقاخانهها را به دوره صوفیه نسبت میدهد و خاطرنشان میکند، «امپراتور صفوی» شخصاً دستور ساخت این سقاخانهها را در شهرهای ایران ازجمله شهر قزوین صادر کرده بود.
یزدان پناه ادامه میدهد که تیم گوردون بهخوبی به کارکرد این سقاخانهها آشنایی داشت چنانکه آنها را فراتر از میدانهای آب و یا آبخوریهای شیک در شهرهای اروپایی میداند و معتقد است سقاخانهها، نشانهها و ارجاعاتی تاریخی به واقعه کربلا هستند، از اینرو به سبب تقدس این ارجاع میبایست این فرم و محتوای دینی ازنظر هنری درنهایت زیبایی و ظرافت ساخته میشد.
گوردون اشارهای ضمنی به محل برخی از سقاخانههای شهر قزوین میکند که بر اساس این اشاره و نیز از بررسیهای میدانی، روایتهای مختلفی که ریشسفیدان محلی از پدران خود بازگو میکنند و البته از تاریخ شفاهی محلات قزوین میتوان دریافت که جوار ضلع شمالی مقبره شهید ثالث، نبش تقاطع شهید انصاری و مولوی و قسمت میانی خیابان مولوی جنوبی در جوار در ورودی خانهای مسکونی، روزگاری محل قرار گرفتن سه باب از سقاخانههای بیبدیل شهر قزوین بوده است.
اگرچه امروز از سقاخانه تنها بنای کوچکی برای روشن کردن شمع و رفع حاجات باقیمانده اما هنوز همداستان حسین (ع) و یاران باوفایشان بهویژه حضرت عباس (ع) در قلب و ذهن مردم ماندگار است، در کتاب سقای آب و ادب از زبان عباس ابن علی (ع) خطاب به اسب خود چنین آمده که «من؟ به من فکر نکن. من جگرم سوخته عطش کودکان حسین است. این جگر به خوردن آب خنک نمیشود. جگر مرا فقط نگاه رضایت سکینه خنک میکند.»
نظر شما