عاشورا صحنه هماوردی جبهه حق علیه باطل بود؛ جبهه حقی که سربازانش با سبب انس با قرآن تحت فرمان قرآن ناطق؛ حسین بن علی(ع) با بصیرت بر جبهه تاریکی، ظلمت و بیبصیرتی به مقابله برخاستند.
قرار بود که کار در تاسوعا یکسره شود؛ از فحوای نامه عبیدالله بن زیاد به عمر سعد چنین برمیآمد که او اتمام حجت کرده است و هیچ تساهل و تسامحی را برنمیتابد. حامل نامه شمر بن ذیالجوشن بود و مأموریت یافت که چون ابن سعد تعللی کرد، اختیار را در قتال با حسین بن علی(ع) و یاران ایشان به دست گیرد.
موضوع که با اردوگاه حسینی مطرح شد، امام از آنها خواست که شبی را فرصت داده تا به نماز، دعا و قرائت قرآن مشغول شوند. موافقت شد و آن شب تا صبحِ حماسه، خواب بر چشمان ساکنان خیام حسینی نیامد، نه از بیم و نگرانی بلکه آنها واله و شیدا، لحظهشماری میکردند تا فردایی در رسیده و در جوار مولایشان سیدالشهداء(ع) با دشمن دون به پیکار بپردازند و در این امر، هیچ چیزی به قدر دعا و قرآن نجوا کردن این مردان بهشتی، بر آرامش و سکنای قلبی ایشان کمک نمیکرد.
اگرچه اندکشمار سپاه امام حسین(ع) در انس با کلام خدا زبانزد بودند و شب عاشورا چون از ما بین خیمههایشان گذر میکردی، زمزمههایشان در به زبان آوردن آیات قرآن چونان صدای زنبورانی بود که به کار ساخت عسل مشغولند، اما از میان آنها شخصیتهای بارزی را میتوان یافت که از اساس انسی دائمی با قرآن داشتند و پیشتر در کنار پیشههایی که به آن مشغول بودند، از آنها به عنوان معلم و قاری یاد میشود.
نام شاخصترین قاریان قرآن شهید دشت کربلا به قرار زیر است:
گاه از نَسَب او به شامی هم یاد میشود؛ او از جمله قاریان ممتاز کوفی است که در زمان حضورش در روز عاشورا، ۴۰ ساله بوده است. طبق برخی از اقوال دو الی سه روز پیش از عاشورا با گریختن از کوفه و شکستن حلقه محاصره سپاهیان عمر سعد خود را به اردوگاه امام حسین(ع) رساند.
او علاوه بر قاری قرآن بودن، مفسر قرآن نیز بوده یعنی اشراف کامل بر کلام وحی داشته و به این جهت و تسلطی ناب بر قرآن، از سخنوری و فصاحت مثالزدنی برخوردار بوده چنانکه وقتی قرآن میخواند، کاتب قرآننویس میتوانست با تکیه بر قرائت او، قرآن را بدون هیچ خبط و خطایی بنویسد.
اما او را در واقعه عاشورا بیشتر به عنوان پیامرسان و اینکه پیک امام حسین(ع) بوده است، میشناسند و به عنوان معتمد امام حسین(ع) به دفعات مأمور شد تا پیام ایشان را به عمر سعد، فرمانده سپاه کوفیان رسانده و حتی با او نیز به گفتوگو بنشیند.
اشراف او به معانی قرآن و اینکه مفسر قرآن بوده است موجب شد که در جریان واقعه عاشورا موعظهگری او نیز مبتنی بر قرآن باشد تا جایی که حتی وقتی مقابل سپاه کوفه اقدام به سخنرانی میکند با استفاده از آیات قرآن با ایشان، به سخنرانی پرداخت.
ظهر عاشورا و زمانی که امام حسین(ع) به نماز ایستاده و گروهی به ایشان اقتدا میکنند، حنظله از جمله کسانی بود که خود را سپر جان پناه امام حسین(ع) و سایر نمازگزاران کرد. وقتی از امام اذن میدان خواست در مقابل سپاه کوفه ایستاد و مشخصاً آیاتی از سوره مبارکه «غافر» را برای ایشان قرائت و به این واسطه با آنها اتمام حجت کرد: «یا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیکم مِّثْلَ یوْمِ الْأَحْزَابِ/ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ ۚ وَمَا اللَّـهُ یرِیدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ / وَیا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیکمْ یوْمَ التَّنَادِ / یوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکم مِّنَ اللَّـهِ مِنْ عَاصِمٍ ۗ وَمَن یضْلِلِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ»(غافر / ۳۰ تا ۳۳) اما چون تأثیری بر کوفیان نیافت آیه ۶۱ سوره مبارکه «طه» را برای آنها تلاوت کرد: «...فَیُسْحِتَکم بِعَذَابٍ ۖ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَیٰ»(خدا شما را به عذابی سخت هلاک میکند و هر که دروغ بندد نومید میشود.)
حق با او بود چرا که اغلب سپاه دشمن شکمهایشان از حرام پر شده بود و بر دلهایشان مهر غفلت خورده بود و به همین خاطر کلام خدا نیز نمیتواند در آنها رسوخ داشته باشد.
امام حسین(ع) در حق حنظله دعای خیر کرد و فرمود: ای ابن أسعد، خدا تو را رحمت کند. آنها وقتی دعوت حق تو را رد کردند و حمله کردند تا خون تو و یارانت را بریزند، مستحق عذاب شدند، چه رسد به الان که یاران پارسای تو را شهید کردهاند... برو به سوی آنچه که از دنیا و داشتههایش بهتر است، برو؛ به مُلکی زائل ناشدنی...
حنظله پس از به هلاکت رساندن بیش از ۲۰ نفر از سپاه کوفیان به درجه رفیع شهادت نائل شد.
نام کامل او «بریر بن خُضیر همدانی» بود؛ مردی از قبیله بنیهمدان که اصالتا یمنی داشت و در کوفه به داشتن زندگی زاهدانه شهره بود و علاوه بر آن لحن و صوت زیبا و دلنشین وی در تلاوت قرآن و جهد و کوشش او در تعلیم قرآن و معارف اسلامی در مسجد جامع کوفه موجب شده بود که «سیدالقُراء» نامیده شود.
نکته جالب توجه اینکه سابقه اینکه سابقه تدریس قرآن از سوی بریر در کوقه آنچنان زیاد بوده است که گفته میشود بسیاری از کسانی که در روز عاشورا در سپاه دشمن مقابل سپاه انگشتشمار ابیعبدالله(ع) شمشیر کشیدند از جمله کسانی بودند که فرزندانشان، شاگرد قرآنی بریر در کوفه بودند و وقتی بریر را همراه حسین بن علی(ع) دیدند، اظهار کردند که تو آنجا چه میکنی؟ بهتر است برگردی و به تدریس قرآن در کوفه مشغول باشی.
اما چگونگی ملحق شدن او به کاروان امام حسین(ع) از این قرار است که او به محض شنیدن خبر خروج امام حسین(ع) علیه حکومت جائر یزید بن معاویه، ترک خانه و کاشانه کرد و خود را به مکه رساند، در حالی که میتوانست تا عزیمت امام(ع) به کوفه در شهر خود باقی مانده و به کارهای روزمرهاش بپردازد، اما شیدایی و علاقه او به فرزند رسول خدا(ص) موجب شد که به جهت اثبات حقانیت سیدالشهدا(ع)، سختی سفر را به جان بخرد و با وجود داشتن سن و سال بالا سختی راهی حدوداً ۱۵۰۰ کیلومتری را به جان خرید تا به امام زمانش برسد و البته این امر را باید به حساب دانش قرآنی و اشراف کامل نسبت به حقانیت خاندان عصمت و طهارت(ع) و درک درست امام زمان دانست.
بینش قرآنی بریر در کارزار عاشورا موجب شد تا شکلی متفاوت از جنگ با دشمن را اختیار کند. او همانند مقتدا و پیامبرش برای اثبات حقانیت جبهه حسینی، شیوه پیامبر در مقابله با مسیحیان نجران یعنی مباهله را برگزید لذا جلو آمده و رجزخوانی کرد و چنین ادعا کرد که ما اگر بمیریم به بهشت وعده داده شدهایم و شما در صورت مرگ به جهنم واصل خواهید شد و او پیش از شهادت ۳۰ تن از سپاه دشمن را به درک واصل کرد.
نام او را نباید با شخصی به نام هلال بن نافع که در سپاه عمرسعد علیه امام حسین(ع) شمشیر میزد اشتباه کرد. نافع از جمله اشراف عرب، قاری قرآن و محدث بود و براساس قول برخی از مقاتل در واقعه عاشورا ۴۵ سال داشت. سابقه مجاهدت او و جانبداریش از حق به همراهیش با حضرت علی(ع) در جریان جنگهای سهگانه جمل، صفین و نهروان بازمیگردد.
اصالت نافع نیز همچون بریر یمنی است و از اهالی قبیلهای به نام مذحج که در کوفه ساکن بودند و او از همان روز دوم که کاروان امام حسین(ع) وادر کربلا شد به ایشان ملحق شد و در باب حقانیت امام حسین(ع) به دفعات به ایراد سخن در برابر سپاه عمر سعد نیز پرداخت.
او علاوه بر زهدو تقوا و انسی که با قرآن داشت، شجاع و جنگاور نیز بود، به همین دلیل زمانی که حضرت عباس(ع) از سوی امام حسین(ع) مأموریت یافت تا برای آوردن آب به شریعه ببرد، نافع پرچمداری گروهی سینفره برای این منظور را به عهده داشت و او نخستین کسی بود که با عمرو بن حجاج فرمانده سواران حائل آب مواجه شد و به سبب جنگاوری و دلیری او در مقطعی توانستند حلقه محاصره آب را شکسته و مقداری آب به خیام امام حسین(ع) برسانند.
شب عاشورا زمانی که امام حسین(ع) برای بررسی و سرکشی از خیمه خود خارج میشوند، نافع را نیز در کنار خود میبینند و به او میگویند: آیا نمیخواهی در این شب تار از بین دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟» نافع خود را به روی قدمهای امام(ع) انداخت و در حالی که بر آن بوسه میزد، گفت: «انّ سیفی بالفٍ و فرسی مثله، فوالله الّذی منّ بک علیّ لا فارقتک حتّی یکلا عن فریٍ و جریٍ» (شمشیری دارم که به هزار درهم میارزد و اسبی دارم که به همیناندازه میارزد، پس به آن خدایی که بر من به حضور در رکاب شما منت نهاد سوگند، هرگز تا هنگامی که شمشیرم به کار آید از شما جدا نمیشوم.)
از جمله دیگر ویژگیهای جنگاورانه نافع علاوه بر شمشیرزنی میتوان به مهارت او در تیراندازی نیز اشاره کرد و براساس مقاتل گفته شده است که بر روی تیرهایی که به سمت سپاه دشمن میانداخت نام خود را نیز حک کرده بود تا بعدها مشخص شود که چه کسی آن تیرها را به عشق حسین بن علی(ع) به سمت دشمن انداخته تا اینکه توانست با همان تیرها ۱۲ نفر از سپاه دشمن را به هلاکت برساند.
نافع در عاشورا پیش از اسارت و شهادت به مقام جانبازی نائل میشود چرا که در هنگام جنگ از ناحیه دست مجروح شده و زمانی که توسط شمر به نزد عمر سعد آورده میشود، بر اثر جراحتهای زیادی که برداشته، رمق چندانی ندارد و به دستور عمر سعد توسط شمر به شهادت رسیده و سر از بدنش برداشته میشود.
وی از صحابی پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) بود و براین اساس در واقعه عاشورا، ۷۰ سال سن داشت. از همان ابتدا ارادت خاصی به ساحت خاندان اهل بیت(ع) داشت اما مهمترین واقعهای که به این میزان ارادت صحه میگذارد، «روز رحبه» است؛ روزی که در آن امیرالمؤمنین علی(ع) در مقابل مسجد کوفه مردم را خطاب قرار داده و گفت: هر آن کس که در غدیر خم حضور داشت و به چشم و گوش خود دید و شنید که پیامبر(ص) مرا به جانشینی و ولایت مردم انتخاب کرد، حاضر شود و اقرار و شهادت دهد که از آن میان تنها ۱۰ نفر به این موضوع اقرار و شهادت دادند و یکی از ایشان عبدالرحمن بن عبد رب انصاری بود.
علاوه بر انصاری، عبدالرحمن را با پسوند خزرجی نیز می شناختند چرا که او از اهالی قبیله خزرج بود که به همراه قبیله اوس در زمان هجرت پیامبر از مکه به مدینه ملقب به انصار شدند که وظیفهشان در مدینه، سر و سامان دادن به وضعیت زندگی مهاجرینی بود که جلای وطن کرده و خانه و کاشانه خود در مکه را برای مصلحت اسلام ترک گفته بودند.
از جمله نکات مهم در زندگی این چهره مطرح در واقعه کربلا که به عنوان قاری قرآن و محدث مطرح است، اینکه او مستقیماً در محضر امام علی(ع) قرآن، قرائت و تفسیر آن را آموخته است.
وی به همراه بریر بن خضیر از جمله نخستین کسانی بودند که در شب عاشورا اشتیاق زایدالوصفی از خود برای شهادت در راه امام حسین(ع) نشان دادند و زمانی که بریر در حال بذلهگویی و مزاح بود، عبدالرحمن به او میگوید که الان وقت بذلهگویی و مزاح نیست و باید فکر کار فردا هم باشیم که بریر در جواب میگوید ما فردا با چیزب روبرو میشویم که فاصله ما تا بهشت همینها هستند و مقاتل گواه آن است که عبدالرحمن از جمله افرادی است که در دقایق نخستین جنگ به فیض شهادت نائل میشود.
او از زعمای کوفه بود و انس دیرین با قرآن داشت و در کوفه محافل متعدد قرآنی در خانه خویش و در مسجد کوفه دایر میکرد. اصالتاً از قبیله بنیاسد بود که سابقه درخشانی در حب به خاندان عصمت و طهارت داشتند؛ برخی سن او را در جریان واقعه عاشورا ۷۵ و برخی تا ۹۰ سال نیز ذکر کردهاند در نتیجه او دوران پیامبر اسلام را درک کرده بود هر چند که به ملاقات با ایشان نائل نشده بود و به همین دلیل بنا بر گفته برخی کارشناسان در زمره صحابی آن حضرت محسوب نشده و از تابعین به شمار میرود.
او از جمله بزرگان کوفه بود که در پی مرگ معاویه برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و ایشان را برای قیام برضد امویان به کوفه دعوت کردند هر چند که یکی همچون حبیب به عهد خود وفادار ماند و دیگران چون سلیمان و رفاعه دست از یاری امام حسین(ع) برداشتند. جواب نامه امام زمانی به دست حبیب میرسد که مسلم به شهادت رسیده است؛ کوفه در محاصره است و او باید مخفیانه خود را به اردوگاه امام حسین(ع) برساند که این کار را شبانه و به اتفاق مسلم بن عوسجه انجام میدهد و آنها در روز هفتم محرم به نزد امام حسین(ع) میرسند.
او در لحظه دیدار با امام حسین (ع) متوجه میشود که مردان جنگی ایشان اندک است و لذا از امام حسین(ع) خواست تا با مراجعه به قبیلهاش که در نزدیکی دشت کربلا سکونت داشتند آنها را نیز به یاری بطلبد که با موافقت امام(ع) این کار را انجام داد اما عمر سعد با فرستادن نفراتی مانع از پیوستن آنها به امام حسین(ع) شد.
شب عاشورا وقتی بریر بن خضیر نگرانی حضرت زینب(س) را مشاهده میکند، موضوع را با حبیب در میان گذاشت و به اتفاق بریر و تنی چند از یاران با حضور در خیمه امام حسین(ع) به ایشان اطمینان دادند که لحظهای از یاری او دست برنخواهند داشت با وجود آنکه او از جمله افرادی در کاروان امام حسین(ع) بود که همچون برخی نظیر عباس بن علی(ع) اماننامه دریافت کرد اما هیچگاه حاضر به ترک و تنها گذاشتن امام حسین(ع) نشد.
به تعویق افتادن جنگ تا روز عاشورا و همچنین نگهبانی از صفوف نمازگزاران در جریان نماز ظهر عاشورا از جمله اقدامات مؤثر حبیب در جریان واقعه عاشورا بود تا اینکه براساس منابع تاریخی هلاکت ۶۲ تن از سپاه کوفی، توسط بدیل بن صریم عقفانی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
حضور او در واقعه عاشورا بابصیرت بود آن هم به واسطه انس با قرآن و آموزههای قرآن که سالها در امر قرائت آن کوشا بود. این حصین در کوفه به زهد و تقوا، قرائت و آموزش قرآن مشغول بود و از جمله کسانی بود که به محض ورود مسلم بن عقیل به کوفه با سفیر امام حسین(ع) برای همراهی با آن حضرت، بیعت کرد و بر این پیمان وفادار ماند هر چند که بسیاری حضور او در کربلا را دچار تشکیک میکنند اما ذکر نام او در زیارت ناحیه دال بر این امر است که در جمع شهدای کربلا حضور داشته است.
ابن حصین به واسطه انسی که با قرآن و متون ادبیات عرب داشت، از فصاحت و بلاغت برخوردار بوده و صریحللهجه بودن از جمله خصوصیات او محسوب شده است. به همین خاطر پیشنهاد مذاکره با عمرسعد برای آنکه حائل آب را بردارند به امام حسین(ع) داده و پس از موافقت امام شخصاً رو در روی عمرسعد قرار میگیرد.
در بدو ورود و مذاکرده با عمرسعد به او سلام نکرد و لذا عمرسعد به او گفت که چرا وارد شدی به من سلام نکردی مگر من مسلمان نیستم؟ مگر خدا و رسول خدا را نمیشناسم؟ یزید گفت: اگر خدا و رسولش را میشناختی آب را به روی حسین (ع) فرزند رسول خدا نمیبستی؟ عمر سرش را پایین انداخت و گفت که چارهای ندارم. به من وعده حکومت ری داده شده است و باید هر کاری که دستور میدهند، انجام دهم. یزید بن حصین، نادم و پشیمان از اینکه اساساً چرا با عمرسعد همکلام شده است به کاروان امام حسین(ع) بازگشت.
نظر شما