اینکه حالا برای خرید یک کالا به جای گشت و گذار در کوچه و خیابان و سرک کشیدن به این مغازه و آن مغازه و احتمالا احساس شرم کردن بابت پرسیدن چند باره از قیمت آن، می توانید بنشینید پشت سیستم رایانه تان و قیمت آن ها را از چند صفحه فروشگاه اینترنتی با یکدیگر مقایسه کنید.
این نوع مقایسه علاوه بر آنکه امکان بهتر مدیریت مالی و تعادل درآمد و هزینه ها را برایتان فراهم می کند، مزیت های دیگری هم دارد؛ مثل کاهش بار ترافیکی شهرها، کمک به رونق اقتصاد فعالان مجازی و...
شکل دیگر قیاس که من اسمش را می گذارم قیاس ذلت بار؛ حسرتی است که احتمالاً باعث می شود پس از مقایسه دو گونه از سبک زندگی، آه از نهادتان بلند شود.
اگر موافقید همین ابتدا و بدون صغری و کبری چیدن، از چرایی مذمت این مقایسه هم بگوییم.
چند روز پس از رونمایی از پیراهن ۲ هزار یورویی یکی از بازیگران رئالیتیشوی جوکر که می گفتند به پول ما چیزی حدود ۱۲۸ میلیون تومان می شود، تصاویری از کفشهای ۷۰۰ دلاری ( حدود ۴۵ میلیون تومان ) یکی از نام آوران ورزشی کشور هم منتشر شد و پشت بندش هم تصویری از ساعت همین اسطوره به قیمت ۳هزار دلار یعنی حدود ۱۸۰ میلیون تومان ناقابل.
گذشته از اینکه آیا سَرَک کشیدن و شخم زدن خاک زندگی دیگران، به سبک پاپاراتزی های آن ور آب چیز خوبی است یا نه، و اینکه اصلاً به رخ کشیدن و بازنشر خبرهای اینچنینی دَخلی هم به حال ما دارد یا نه، می شود احساس متلاشی شده ای را که پس از دیدن اینهمه تفاوت و افتادن در قعر دره و شکاف طبقاتی دید، لمس کرد.
سال گذشته وقتی یک خانم سلبریتی چند عکس از جشن تولد ۳۵ سالگیاش را در کنار برادرانش در یک قایق اختصاصی در اینستاگرام منتشر کرد واکنش ها به چکمه های ۵۰۰ دلاری اش بقدری بود که خانم بازیگر درباره آن ها نوشت: یک کیلو تخمه خریدم تا کامنتها را درباره چکمهها بخوانم!
با همین نگاه حتماً تایید می کنید که خیلی ها از زُل زدن عده ای دیگر به چکمه ها، تی شرت ها و ساعت های برندشان کِیف می کنند و ذوق مرگ می شوند؛ بی آنکه بدانند پایان هر روایت از داستان شاهانه زندگی آن ها در فضای مجازی، تازه آغاز قصه تمناها و حسرت به دل ماندن ها و به بن بست رسیدن آرزوهای عده ای است در دنیای واقعی که چه بسا، گاه دودمان زندگانی بسیاری را هم به فنا داده است.
اما این وسط، شنیدن و یا خواندن روایت های مثال زدنی عده ای دیگر، حال آدم را خوب می کند؛ همان آدم هایی که اگر گاهی هم در چاه"خواستن" می افتند طلب طناب از دیگران نمی کنند.
بقول میرزاده عشقی؛
مرا اگر زر و سیم و ثروت دنیا
بر آنچه هست تسلط دهند و چیره کنند
تمام برگ درختان گر اسکناس شود
تمام ریگ بیابان اگر که لیره کنند
گر آسمان همه زر گردد و به من بخشند
سپس به گنجهام افلاک را ذخیره کنند
بدین نیرزد هرگز که مردم از چپ و راست
به چشم نفرت بر من نگاه خیره کنند
صاحبان "عزت نفس" و "مناعت طبع" آبروی گران خود را در هیچ بازاری نمی فروشند و خواسته های دل را زمینه ساز حقارت و زبونی و خفت و خواری نمی کنند.
تاریخ، جلوه هایی بی بدیل از عزت و مناعت طبع بزرگان بسیاری را در دنیایی واقعی و نه مجازی ترسیم کرده است؛ روایت همان هایی که دل شان به تمنای سیم و زر و مقام نلرزید و قرن هاست به پاس همین شکوه ابدی نام شان همچنان پرآوازه و جاودانه مانده است.
و براستی چه مثالی زنده تر، ابدی تر و جاودانه تر برای پاسخ به چرایی اتفاقی که در ۶۱ هجری زیر تیغ شمشیرها بر حسین (ع) و خاندان و همراهان وفادارش گذشت سراغ دارید که بشود برای نسل امروز روایتش کرد؟
نظر شما