چندین ‌بار به حرم حضرت زینب(س) حمله وحشیانه شد و چندین خمپاره روی پشت‌بام حرم حضرت رقیه(س) خورد و تمام تأسیسات از بین رفت.

حضور داعش مانع عزاداری ماه محرم در حرم سه ساله اباعبدالله(ع) نشد

سیدمحمد میری ‌کاشانی، خادم پیشکسوت حرم مطهر حضرت رقیه(س) است که عزاداری سیدالشهدا(ع) را با وجود داعش و زیر آتش و خمپاره برگزار می‌کرد.

جوانی بیست و دو ساله و تازه‌داماد بود. اوایل جنگ تحمیلی به همراه جمعی از دوستان خود راهی سوریه می‌شود تا از آنجا به لبنان رفته و با شهید چمران دیدار کنند. صدای خوش و مرثیه‌سرایی اهل‌بیت(ع) میراث خاندان او بوده که مسیرش را در سوریه تغییر می‌دهد و مداحی‌اش چنان خادمان و مسئولان حرم حضرت رقیه(س) را به وجد می‌آورد که مداحی این مضجع را به او پیشنهاد می‌دهند. این توصیه غیرقابل باور را بدون تأملی می‌پذیرد.

سیدمحمد میری‌ کاشانی از مداحان شهر تهران بوده که اکنون با ۶۵سال سن بیش از ۴۰سال توفیق خادمی و مداحی بارگاه منور ریحانه ‌الحسین(ع) را بر عهده دارد. پنجم صفر و شهادت سه‌ساله اباعبدالله(ع) موجب شد با این خادم پیشکسوت حرم مطهر که خود تاریخ شفاهی است گفت‌وگو کنیم و ناگفته‌هایی از عزاداری محرم و صفر در این مضجع شریف را در دوران حضور داعش در سوریه و جانفدایی مدافعان حرم به ‌ویژه سردار سلیمانی به تصویر بکشد که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

آقای میری از آنجا که شما بیشترین لحظات زندگی خود را در جوار حرم مطهر حضرت رقیه(س) گذرانده‌اید، قطعاً شاهد چگونگی شکل‌گیری و حضور داعش در سوریه بوده‌اید. می‌خواهیم در نخستین پرسش، مخاطبان ما را با این اتفاق ناخوشایند آشنا کنید.

اوایل دهه ۹۰ می‌دیدیم جمعیتی 50-20 نفره می‌آمدند و علیه نظام سوریه شعار می‌دهند. مشخص بود توطئه‌ای هست. کم‌کم جمعیتشان بیشتر و کار به جایی رسید که حکومت نظامی شد. آخرین ماه رمضان که حاج صادق آهنگران به سوریه آمد.‌ شب احیا در حرم برنامه داشتیم. مخالفان سوری می‌گفتند: این آخرین رمضان بشار اسد است و نماز عید فطر را بدون او می‌خوانیم. این مخالفت‌ها و اعتراض‌ها به حدی پیش رفت که تقریباً شهر خالی شد؛ یک عده لبنان و گروهی هم به اردن رفتند. آن‌هایی هم که جایی نداشتند در دمشق ماندگار شدند. ساعت ۹ تا ۲ بعدازظهر در حرم را باز می‌کردیم که تعداد کمی برای زیارت می‌آمدند و اغلب آن‌ها هم مدافعان حرم بودند.

حرم حضرت رقیه(س) در این مدت دستخوش چه اتفاقاتی از سوی داعش بود؟

چندین ‌بار به حرم حضرت زینب(س) حمله وحشیانه شد و چندین خمپاره روی پشت‌بام حرم حضرت رقیه(س) خورد و تمام تأسیسات از بین رفت. به خاطر دارم روزی حاج‌احمد نجفی، رئیس هیئت امنای حرم به من پولی ‌داد و ‌گفت: «مقصود داعش این است که درهای حرم بسته شود و ما نباید بگذاریم». او اصرار داشت در حرم باز باشد و خادمان هم مشغول خدمت باشند. در آن ایام سختی‌های فراوانی را پشت ‌سر گذاشتیم، در حرم که بسته نشد، هیچ؛ مراسم‌هایش را نیز برگزار کردیم.

ایام محرم و همچنین ماه صفر که ماه شهادت حضرت رقیه(س) است، با حضور داعش چگونه سپری شد؟

شهید حسین همدانی از سوی شهید قاسم سلیمانی در دمشق فرمانده بود. به خاطر محاسن سفید شهید همدانی و رفتار پدرانه‌اش به یاد ریش سفید کربلا، حبیب بن مظاهر، او را «حبیب» خطاب می‌کردیم. نخستین محرمی که داعش آنجا سلطه پیدا کرد و مستقر شده بود، شهید همدانی نگذاشت شب‌های دهه اول محرم درهای حرم بسته باشد. آنجا خانواده‌ ایرانی نبود و فقط آقایان بودند. او بچه‌های سفارت و مدافعان حرم را برای عزاداری جمع می‌کرد. گاهی هنگام منبر رفتن سخنران یا مداحی من، خمپاره‌ای می‌آمد و روی پشت‌بام یا اطراف حرم می‌خورد. چند خمپاره هم جای مسجد اموی زمین خورد. اما این اتفاق‌ها موجب نشد شهید همدانی یک لحظه ترس و واهمه داشته باشد و مراسم را کنسل کند بلکه معتقد بود نباید بگذاریم چراغ روضه امام حسین(ع) در دهه اول محرم خاموش باشد، اینجا صاحب عزا حضرت رقیه(س) است.

این اتفاق‌ها در حرم حضرت زینب(س) چگونه بود؟

یادم است شب تاسوعا بود که در حرم حضرت رقیه(س) مراسم تمام شده بود، آمدیم زیر آتش و خمپاره یک مجلس هم در حرم حضرت زینب(س) برگزار کردیم. اطراف زینبیه یک میدان به نام حجیره بود. داعشی‌ها در آن میدان، مدافعان حرم را سر می‌بریدند و با این سرها مثل توپ فوتبال بازی می‌کردند. من این‌ها را به چشم خودم دیده بودم. چون می‌خواستند عملیات بشود به کسی چیزی نمی‌گفتند. ساعت‌ یک بامداد عملیات را شروع و هنگام اذان صبح آنجا را از حضور داعشی‌ها پاک‌سازی کردند. شهید همدانی آنجا خیلی زحمت کشید و سردار سلیمانی هم عجیب او را دوست داشت.

ارادت مدافعان حرم و مردم سوری به سردار سلیمانی چگونه بود؟

سردار سلیمانی فرمانده بود، مرد جنگ و بسیار شجاع اما روح لطیف و قلب مهربانی داشت، بی‌ریا و بامحبت بود. یادم نمی‌رود وقتی می‌خواست به حرم حضرت رقیه(س) بیاید، می‌گفت: خودرو را جلو مسجد اُموی پارک کنند و به محافظانش می‌سپرد از او جلوتر بروند یا پشت ‌سر بیایند. معتقد بود مردم کاری دارند یا نامه‌ای می‌خواهند به او بدهند با وجود محافظانش نمی‌توانند جلو بیایند و می‌ترسند. در مسافتی که پیاده تا حرم می‌آمد مردم دورش را می‌گرفتند و او را می‌بوسیدند و در سیل جمعیت مشتاق و ارادتمند وارد حرم می‌شد. گاهی توفیق داشتیم پس از زیارت وعده ناهار یا شام در خدمتش باشیم. بچه‌های مدافع حرم از او انگشتر هدیه می‌گرفتند و بسیار ذوق می‌کردند.

زمان شهادت سردار سلیمانی تهران بودید یا سوریه؟

سوریه بودم. سردار سلیمانی قرار بود از فرودگاه امام(ره) به بغداد بروند. اما خودشان تصمیم گرفتند ابتدا به دمشق بیایند و از اینجا به بغداد بروند. روز چهارشنبه یازدهم دی ‌ماه روز ولادت حضرت زینب(س) بود و ایشان برای زیارت عمه سادات به دمشق آمدند. شبانه از دمشق به بغداد رفتند و متأسفانه در نخستین ساعات روز سیزدهم دی‌ماه آن اتفاق ناخوشایند برای ایشان افتاد.

شما چطور در جریان شهادت ایشان قرار گرفتید؟

پپیش از اذان صبح یکی از دوستان زنگ زد و پرسید خوابیده‌ای؟ مگر نماز شب نمی‌خوانی؟ به او گفتم: این موقع شب زنگ زده‌ای سؤال کنی من نماز شب می‌خوانم؟. گفت: «تلویزیون را روشن کن یک برنامه دارد». من هم تلویزیون را روشن کرده و از زیرنویس شبکه خبر متوجه شهادت سردار سلیمانی شدم. آن موقع همسرم هم سوریه بود و هر دو، تو سر و صورت خود می‌زدیم و گریه می‌کردیم.

با اطلاع از این اتفاق چه اقدامی انجام دادید؟

حرم را کلاً سیاه‌پوش کردیم. قرآن گذاشتیم. کاسب‌هایی هم که دوستدار سردار بودند پس از اینکه در مغازه‌هایشان را باز کردند عکس شهید سلیمانی را زدند. کاسب‌ها با یکدیگر در مورد سردار دل‌ها حرف می‌زدند و می‌گفتند: «سردار سلیمانی حیف بود. خدا دشمنان اسلام را لعنت کند».

آزیتا ذکاء/ خبرگزاری رضوی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.