مثل رنه هیگوئیتا، مثل کلودیو تافارل. مثل خورخه کامپوس.چه کسی فکر می‌کرد آشیانه‌بان غریبه سرخ‌ها در دیگ‌جوشان یادگار یک تنه برابر جنگجویان زهردار تراکتور بایستد و با سیوهای به یادماندنی کاری کند نبود بیرانوند به چشم نیاید.

۷ برداشت از دیگ جوشانِ یادگار/ هی پسر، برو آمریکای لاتین!

به گزارش قدس آنلاین،آسمانخراش الجزایری- فرانسوی  پنجشنبه شب میان پلک‌ها، خواب‌های تبریزی‌ها را دزدید و قفلی محکم به دروازه پرسپولیس زد تا از شکست پرگل میهمان در ضیافت دامنه سهند جلوگیری کند. سنگربان تیزجنگ بی سپر و بی کلاهخود، با کولاک خود جنگاوران آذربایجان را ناکام گذاشت و تنها یک بار دستمال سفید را بالا برد تا ثابت کند از تیر و ترکش هراسی نداشته و به پنجه‌های چسبناک خویش اعتماد دارد. شاید اگر بیرو در قلعه قرمزها بود نتیجه دیگری رقم می‌خورد و گاریدو کنار نیمکت بیشتر کپ می‌کرد. خودمانیم چه خوب شد پرسپولیسی‌ها ناز بیرانوند را نکشیدند و سراغ گندوز تسخیرناپذیر رفتند. توفیق اجباری  برای پروازهای بلند قفس‌بانی که مهاجمان سمج تراکتور را بارها و بارها پشت دیواری بلندتر از دیوار چین نگه داشت. هی پسر، برو آمریکای لاتین!

*راز توالی‌های سیم خاردار شجاع!

مخزن اشک‌ها ولبخندها در شب درخشش خود یک گل زد و چند تکل بی نقص رفت تا به نقش اول فیلم اکشن تبریز در مه بدل شود. شجاع راز توالی‌های ترک‌تازی خود را در تمرکز قابل تأمل خود جست‌وجو کرد و پیش چشم ۹۰ هزار دوآتشه آن‌قدر راحت جنگید که انگار در ورزشگاهی خالی از تماشاگر به میدان رفته است. مدافع باصلابت تبریزی‌ها آن‌قدر درخشید که موسیو اسکوچیچ بارها برایش کف زد و از کنار خط قربان صدقه‌اش رفت. گاهی یک سیم خاردار باانگیزه می‌تواند به تنهایی آوازهای شعف‌انگیز را به گوش سکوهای غرقه در هیجان برساند و بر سایبان سرخ تگرگ سیاه نازل کند. چه سعادتی !

*مردی اسیر جزر و مد!

اگر شجاع در اوج پختگی اسیر جزر و مد یادگار نشد، آن سوتر سروش رفیعیِ سرد و گرم چشیده، خامی کرد و پیش چشم سکوهای مشتعل گُر گرفت و طفلک ناخدا گاریدو را تا مرز سکته برد. پاسور سرخ‌ها دست و پا بسته در شبی رسته از خاموشی، کارت قرمز گرفت و از آوردگاه دیپورت شد تا تاکتیک‌های میزبان حسرت زدوده شوند. هر چند تیرخلاص ایوب العمود کاری کرد که در پایان دوئل کاسه کوزه‌ها بر سر کاکوی برخاسته از سعدیه خراب نشود، اما سیمای حیران شماره ۷ به وقت اخراج به خاطرمان آورد که گرگ‌های‌ بالان‌دیده نیز گاهی در غلغله آدم و هلهله به قربانیان نبرد مرگ و زندگی بدل می‌شوند. بی‌تعارف سهم سروش از نورباران یادگار تاریکی بود.

*یاغی بال درآورد!

وقتی ۹۰ هزار دوآتشه دم گرفتند و نامش را فریاد زدند، برای دقایقی یادش رفت پرچم کامروایی را در کدام ایستگاه جا گذاشته است. بی مداهنه سوته‌دلان تراختور در شب مهتابی یادگار برای سنگربان یاغی سنگ تمام گذاشتند و کاری کردند یقین پیدا کند برای آنکه بیش و پیش مغضوب نشود، زین پس نباید از اتراقگاه تبریزی‌ها جُنب بخورد. باز گلی به جمال پرشورها که این‌گونه شماره یک حادثه‌ساز خود را تحویل گرفتند و برایش آرزوی نامیرایی کردند تا بال درآورد و از فرط شادی دنبال پوست اضافی بگردد!

*تقدیر به مویی بند است!

چه کسی فکر می‌کرد در مأیوس‌ترین لحظه‌ها و در آستانه کابوسی دهشتناک، یک چهره محافظه کار جور عناصر دیگر را بکشد و روی گسل زلزله از ریزش آواری خوفناک ممانعت به‌عمل آورد. بر فراز سر سربازان پایتخت، انبوه ابرها در حال مرثیه سرایی بودند که ایوب العملود چون تیر از چله کمان رها شد و در هشتاد و نهمین دقیقه نبرد، یادگار را وادار به سکوت کرد. سکوتی محض پس از ضربه سر پسر مراکشی که نشان داد در مخمل سبز همه چیز به مویی بند است و تفرعن و تبختر ارتش پیروز منتج به ظهور کابوس‌های کریه می‌شود. آن شب ضربه تمام‌کننده العملود حکم آب سردی را  بر پیکره مردانی داشت که کمی زودتر از موعد جشن گرفتند و فراموش کردند فوتبال بازی لحظه‌هاست. براوو العملود، براوو!

*باروت‌های نم‌کشیده!

سازمان تهاجمی پرسپولیس برای دومین بازی متوالی با تفنگ‌های خالی به میدان رفت تا گاریدو بیمناک انبار باروتی شود که در بدایت یک ماراتن صعب، نم‌گرفته است. وقتی آل کثیر در حسرت پاگشایی ۶۳ دقیقه سبیل‌هایش را خورد، وقتی علی علیپور راه قلعه‌ها را گم کرد و وقتی اورونوف از خزش مرموز دست کشید، نیمکت سرخ گریزی نیافت جز آنکه به نسخه‌ای جدید بیندیشد و دلواپس جورچین خط آتش خود شود. نسخه‌ای که البته افاقه نکرد.

 تیمی که روزگاری با فرشاد پیوس مثل آب خوردن گل می‌زد، حالا در حسرت گلزنی ۹۰ دقیقه مُشت بر دیوار می‌کوبد و این خوب نیست. باید دید گاریدوی پرحوصله با این فورواردهای بی‌حوصله چه خواهد کرد؟

*اندر احوالات یادگار!

عجب فوتبال حرفه‌ای جذابی داریم ما. آن‌قدر یلخی عمل می‌کنیم که تماشاگران احساساتی به یکی از جایگاه‌های پشت دروازه که قرار بوده خالی از تماشاگر باشند، یورش می برند و ناظر بازی اجازه ورود بازیکنان تا تخلیه این گروه از دوآتشه‌ها را نمی‌دهد. به همین دلیل ساده مصاف بزرگ زنگ دوم با ۱۵ دقیقه تأخیر برگزار می شود و بدتر اینکه دو سطر انتقاد به تریج قبای آقایان برمی‌خورد.کاش تلنگری بخورند و باور کنند فوتبال حرفه‌ای مختصات خودش را دارد. راست می‌گفت حجازی فقید که در این فوتبال مثلاً حرفه‌ای فقط شماره تن پوش‌ها انگلیسی شده است. حالا بگذریم از هزاران تماشاگری که بی‌بلیت وارد یادگار شدند و تمهید کارسازی برای نظم بخشیدن به اوضاع سکوها نیز اتخاذ نشد.اصلاً بگذریم!

*امیدمافی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.