پیشنهاد سردبیر

۱۸ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۵
کد خبر: 1010741

از طرفی رفتار و سیره امام مبتنی بر نگاه و جایگاه فوق زمانی است و از طرف دیگر مخاطبان امام اعم از دوست و دشمن، انسان‌های محصور در زندان زمان و مکان خود هستند و به دلیل این حصر، به آن چشم‌انداز بالا دسترسی ندارند و ممکن است رفتار و گفتار امام را...

یک استاد دانشگاه ادیان و مذاهب در یادداشتی آورده است؛ از طرفی رفتار و سیره امام مبتنی بر نگاه و جایگاه فوق زمانی است و از طرف دیگر مخاطبان امام اعم از دوست و دشمن، انسان‌های محصور در زندان زمان و مکان خود هستند و به دلیل این حصر، به آن چشم‌انداز بالا دسترسی ندارند و ممکن است رفتار و گفتار امام را در بستر اینجا و اکنون نامفهوم و حتی غیر معقول تلقی کنند.

امداد توران، استاد دانشگاه ادیان و مذاهب، در یادداشتی به مباحثی درباره سیره امامان در ابراز امامت، تصمیم‌گیری‌های مختلف و مختصات علم امام پرداخته است.
متن این یادداشت را با هم می‌خوانیم؛

امروزه رسم است که برای تحلیل سیره کلان سیاسی، اجتماعی امامان(ع) از زمینه و زمانه هر امام چارچوبی برای قاب‌کردن سیره آنها ساخته شود تا در دل آن، چند و چون سیره هر امام و تفاوت سیره‌شان با یکدیگر تبیین شود؛ چرا یک امام قیام می‌کند و امام دیگر قعود؟ چرا یک امام دایره روابط تعلیمی خود را محدود به افرادی انگشت‌شمار می‌کند و امام دیگر سفره تعلیم را می‌گسترد تا ده‌ها تن از شیعیان از آن بهره‌مند شوند؟ چرا یک امام در مواجهه با خلیفه وقت از اظهار امامت خودداری می‌کند و امام دیگر بی‌محابا و در مقابل صدها و بلکه هزاران نفر حق امامت خود را اعلام می‌کند؟ یک پاسخ پیش‌ساخته و پرتکرار وجود دارد؛ شرایط زمانه هر امام سیره او را تعیین و تبیین می‌کند. 

آیا این تنها راه اندیشیدن به سیره امامان است؟ آیا نمی‌توان این‌گونه اندیشید که سیره امام نامنطبق بر شرایط زمان باشد؟ سیره‌ای باشد در جهت عکس جریان زمانه و بر ضد مقتضیات آن؟ آیا نمی‌توانیم این‌گونه بیندیشیم که یک امام در زمانی قیام کرد که عموم ناظران و نقش‌آفرینان می‌دانند امام یاری ندارد و مدعیان یاری، یاران نیمه راه‌اند و امام دیگر در زمانی قعود کرد که عموم ناظران و نقش‌آفرینان می‌دانند هزاران جان‌نثار پا به رکاب آماده جانفشانی در راه امام‌اند؟ به گمانم منتهی‌الیه تحلیل‌های کنونی هنوز به نقطه‌ای نرسیده که بتوانیم با یک جهش خود را به دل تحلیل‌هایی از این نوع که کاملا بر ضد تحلیل‌های کنونی باشند پرتاب و شواهدش را وارسی کنیم.

پس این جهش ناممکن را عجالتا این زمان وامی‌گذاریم تا در مسیر سهل‌تری گام برداریم. آن مسیر سهل‌تر عبارت است از چون و چرا کردن در درستی و مستند بودن تحلیل‌های کنونی یعنی تحلیل‌هایی که سیره امام را در چارچوب شرایط زمانه قاب می‌کنند. مثلا می‌توانیم درباره میزان و عمق شناختمان از شرایط تاریخی زمان هر امام و میزان دخالت هر شرط در شکل‌دادن به سیره امام چون و چرا کنیم؛ چرا که شرایط هر زمانی، عبارت است از کلاف درهم پیچیده و بر هم تنیده‌ای از اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که به گونه‌ای سیال مدام در حال تغییر درونی و تاثیر و تاثر بیرونی‌اند. وقتی از شرایط زمان هر امام سخن می‌گوییم آیا جز با ساده‌انگاری تمام از میان هزاران مولفه دائما در حال تغییر، یکی دو تا را از کشوی ذهن خود بیرون می‌کشیم تا همان‌ها را تحت عنوان شرایط زمانه به قابی برای ترسیم سیره امام تبدیل کنیم؟ آیا این زیاده ساده‌انگارانه نیست؟  

حتی اگر بتوانیم از این ساده‌انگاری چشم بپوشیم به گمانم نمی‌توانیم از یک اشکال اساسی‌تر در تحلیل‌ها و تبیین‌های کنونی‌مان از سیره امامان درگذریم و آن عبارت است از نادیده‌انگاشتن امامت امام؛ ما به سادگی در تحلیل‌های خود از سیره امام، او را منسلخ از مقام و مختصات امامت فرض می‌کنیم و آن‌گاه بار شرایط سیاسی اجتماعی را بر سر سیره امام آوار می‌کنیم تا تحلیلی زمان‌مند و مکان‌مند از سیره ترسیم کنیم. بدین ترتیب ما با خود متناقض می‌شویم؛ چرا که فرض بر آن است که ما به عنوان امام‌شناسان امام باور، امام را دارای منصب امامت الهی می‌دانیم با تمام مختصاتی از قبیل علم اختصاصی و عصمت که جزء ذات یا لازمه لاینفک مقام امامت‌اند. لکن آن‌گاه که به تحلیل و تبیین سیره امام می‌پردازیم، این مختصات را از یاد می‌بریم یا نادیده می‌انگاریم تا در سیره امام، امام حضور نداشته باشد.

در بدو امر ممکن است این ادعا که ما در تحلیل سیره امامان با خود متناقضیم غریب بنماید، لکن یک درون‌نگری می‌تواند به ما کمک کند تا به خطا و خبطمان معترف شویم. از خود بپرسیم بر حسب تحلیل معطوف به شرایط از سیره امام که ما ارائه یا باور کرده‌ایم، آیا شخص دیگری غیر از امام، شخصی بر حسب فرض در بالاترین درجات علمی و واجد بالاترین قدرت، اگر در شرایط مشابه شرایط امام قرار می‌گرفت یا بگیرد، می‌توانست یا می‌تواند همان سیره را عملی یا مشابه‌سازی کند یا نه؟ اگر اقتضای تحلیل ما پاسخ مثبت به این سؤال باشد لاجرم نشان می‌دهد که امامت و مختصات آن دخلی در تحلیل ما از سیره امامان ندارد و ما در مقام تحلیل سیره امام، امامتش را که قاعدتا باید مهمترین عنصر دخیل در سیره‌اش باشد نادیده گرفته‌ایم.

آیا راه و روشی علمی مضبوط وجود دارد که ما را از این تناقض درونی برهاند؟ می‌توان این راه را پیشنهاد کرد که مختصات امامت را یک به یک برشماریم و از خود بپرسیم این مختصه چه افزونه‌ای بر سیره امام افزوده که بدون آن نه فقط نبود بلکه ممکن نبود. این مختصات البته متعددند و هر کدام سهمی و دخلی در تکوین شاکله و محتوای سیره امام می‌توانند داشته باشند.

علم اختصاصی امام

 یکی از مختصات امام در اندیشه شیعی عبارت است از علوم اختصاصی امام، از جمله علم به منویات افراد، رفتارهای آتی آنها و مهمتر از آن علم به مسیری که جامعه مسلمان و حتی جامعه بشری- بر اساس انتخاب‌های آگاهانه انسان‌ها از یکسو و مقدرات الهی از سوی دیگر، و در واقع بر اساس هم‌جوشی اختیار بشر و تقدیر الهی- در پیش دارد. همین دانش اختصاصی، امام را در افقی فراتر از عصر و مصر خود و در جایگاهی برفراز تاریخ قرار می‌دهد. اعتقاد به این دانش اختصاصی برای امام منطقا ما را ملزم می‌کند از نقش این دانش اختصاصی در موضع‌گیری‌ها و نفی و اثبات‌ها و قیام و قعودهای امام پرس و جو کنیم. آیا بهره‌مندی امام از این دانش اختصاصی هیچ تفاوتی در سیره امام با غیر امام ایجاد نمی‌کند؟

قبل از آن‌که بخواهیم ردپای امام را در این مسیر دنبال کنیم اجازه بدهید یک مثال ساده و پیش پا افتاده درباره نقش دانش در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری درست بیان کنم. فرض کنیم دو نفر سرمایه کلانی دارند و می‌خواهند با آن زمین یا ملکی را خریداری کنند تا در آینده به افزایش ارزش سرمایه‌شان بینجامد. یکی از این دو نفر وضعیت و روند کنونی قیمتها را معیار انتخاب قرار می‌دهد اما فرد دیگر، علاوه بر آن از طرح جامع  پروژه‌ها در شهر مدنظر و زمان اجرای آن‌ها خبر دارد و می‌داند که در کدام منطقه کدام پروژه اجرا خواهد شد و به چه میزان افزایش قیمت خواهد انجامید. به نظرتان برنده و بازنده این سرمایه‌گذاری و هزینه‌کرد کدامیک خواهند بود؟ بلاتشبیه امام در مثل کسی است که از همه پروژه‌ها با خبر است و در مقابل، ما همانند آن سرمایه‌گذار بی‌خبر از همه جاییم که هنرمان دیدن وضعیت کنونی است البته با خطاهای احتمالی در دین، وضعیت کنونی و بررسیدن و تحلیل آن. 

گاهی ادعا می‌شود که آن علم اختصاصی امام نقشی در تصمیمات و سیره او ندارد و اصولا امام موظف است که آن دانش اختصاصی خود را نادیده بگیرد و اقدامات خود را بر پایه دانش عادی خود استوار سازد. ظاهرا انگیزه طرح این مدعا پاسخ به اشکال القاء نفس در تهلکه است؛ اگر امام می‌داند که در فلان تاریخ در فلان مکان توسط فلان شخص کشته خواهد شد باید از آن موقعیت بگریزد. در غیر این‌صورت خود را به تهلکه افکنده که شرعا و عقلا مذموم است. این پرسشی است قدیمی که جوابی قدیمی دارد؛ شیخ مفید در المسائل العکبریة چنین جواب می‌دهد که اشکالی ندارد خداوند از طرفی علم به مکان و زمان دقیق شهادت را به امام عطا کند و از طرف دیگر امام را مامور کند که طبق علم خود در برابر تقدیر تمکین کند و خود را در زمان و مکان شهادتش حاضر گرداند تا از طریق تمکین و صبر بر شهادت  به درجه‌ای برسد که جز از این طریق نمی‌رسید (المسائل العکبریه، ص ۷۰). اگر دقت کنیم شیخ مفید در تحلیل خود دو عنصر مختص امام را دخیل کرده است؛ علم اختصاصی به زمان و مکان شهادت و امر اختصاصی به تمکین در برابر این شهادت. لذا بر اساس دیدگاه شیخ مفید نه فقط اشکال القاء در تهلکه وارد نیست بلکه امام دقیقا بر اساس علم امامتی خود و امر الهی خاص به خود عمل کرده است و کاری انجام داده که عقلا و شرعا حسن و پسندیده است.      

آنچه شیخ مفید در اینجا گفته انطباق کاملی دارد با نظر گزارش‌های تاریخی و تبیین‌هایی که خود امامان از سیره بیان داشته‌اند. در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) قیام‌های متعددی علیه خلفا صورت می‌گرفت. لااقل برخی از این قیام‌ها اهداف عدالت‌طلبانه‌ای را دنبال می‌کردند اما امامان در مواجهه با این قیام‌ها نه خودشان بدان‌ها می‌پیوستند و نه یاران خود را به پیوستن به آنها ترغیب می‌کردند و نه در مقابل نظرخواهی یا کمک‌خواهی قیام‌کنندگان نظر موافقی اعلام می‌داشتند. در تمام این موارد، علاوه بر استدلال‌های دیگر، یک خط استدلال ثابت از سوی امامان مطرح می‌شد؛ این قیام‌ها به نتیجه نخواهند رسید و قیام‌کنندگان شکست خواهند خورد حتی اگر امکانات قابل توجهی گردآورند. امامان ادعای خود درباره به نتیجه نرسیدن این قیام‌ها را نه به تحلیل اوضاع و شرایط سیاسی بلکه به علوم و منابع اختصاصی خود از قبیل مصحف فاطمه که کتابی درباره آینده جهان اسلام و سلسله‌های حاکم بر آن بوده مستند می‌کردند.

علم امیرمؤمنان(ع) به حوادث آینده

استناد امامان به علوم اختصاصی خود برای تبیین سیره‌شان، صرفا در منابع روایی و تاریخی شیعه انعکاس نیافته است بلکه حداقل در خصوص امیرالمومنین(ع) منابع امامی و غیر امامی در کثرت عطف آن حضرت به علوم اختصاصی خود متفق‌القول‌اند؛ از گزارش‌های فراوان این منابع به سهولت این نتیجه به دست می آید که حضرت در هر موقعیت حساس، از مسیر اتفاقات و حوادث آینده پرده بر می‌داشتند و به صراحت اعلام می‌کردند که در انتظار چه اتفاقی به سر می‌برند. مثلا مدتها پیش از شهادت، با دیدن عبد الرحمن بن ملجم فرموده بودند که پیامبر(ص) به من عهد کرده که شقی‌ترین فرد امت محاسنم را با خون سرم آغشته خواهد کرد و گویا این را بارها بر منبر تکرار می‌کردند. همچنین در جنگ با خوارج، نتیجه جنگ را بر حسب ارقام کشته‌شدگان دو طرف دقیقا اعلام کردند. شاید کسی در اصالت و اعتبار برخی از این گزارش‌ها تردید کند اما تعداد و تنوع منابع و تکثر راویان این قبیل گزارش‌ها آن‌چنان فراوان است که روشمندی و بی طرفی علمی ما را ملزم به پذیرش اصالت و درستی بسیاری از این گزارش‌ها می‌کند.

به عبارت دیگر با یک مبنای کلامی مواجه نیستیم بلکه با مجموعه‌ای از گزارش‌های تاریخی مواجهیم که اگر در کل به واقع‌نمایی تاریخ و گزارش‌های تاریخی اعتقاد داشته باشیم چاره‌ای جز قبولشان نداریم. سرجمع این گزارش‌های تاریخی لاجرم این تصویر را در ذهن می‌سازند که امامان در جایگاهی برفراز تاریخ ایستاده‌اند که از آن نه فقط اشراف کاملی به ظاهر و باطن اوضاع زمانه خود دارند بلکه از آنچه برحسب انتخاب انسان‌ها و تقدیرات الهی در آینده رقم خواهد خورد نیز باخبرند و رفتار و مواضع خود را از این منظر برین رقم می‌زنند.

یک دشواره وجود دارد که امام لاجرم باید آن را حل کند؛ از طرفی رفتار و سیره امام مبتنی بر نگاه و جایگاه فوق زمانی است و از طرف دیگر مخاطبان امام اعم از دوست و دشمن، انسان‌های محصور در زندان زمان و مکان خود هستند و به دلیل این حصر، به آن چشم‌انداز بالا دسترسی ندارند و لذا ممکن است رفتار و گفتار امام را در بستر اینجا و اکنون نامفهوم و حتی غیر معقول تلقی کنند. به تعبیری، انسان‌های دور و بر امام در مثل کودک‌وار به دنبال ریزه‌خواری هله هوله‌هایی هستند که موقتا رضایت‌بخش و بیماری‌زا و آسیب‌زن است. اینجاست که امام چاره‌ای جز پیاده‎کردن ملکوت آسمان در ظرف مادیت زمان و مکان ندارد؛ یعنی امام چاره‌ای ندارد که بین دو کفه تعادل برقرار کند. کفه فرازمانی و کفه زمانمند؛ یعنی از یکسو باید اهداف امامتی خود را در دل همین شرایط عینی انضمامی دنبال کند تا حتی الامکان مخاطبان قانع شوند که رفتار امام در چارچوب شرایط زمانه معقول و مقبول بوده است و از سوی دیگر سعی کند پرده از چشم مخاطبان بردارد تا بلکه شمه‌ای از پشت پرده رفتار امام را درک کنند.

امامت‌ورزی از حاشیه جامعه اسلامی به متن

باری سخن در این‌ باره مجالی موسع می‌طلبد اما قدری گفتیم تا ذهنمان برای طرح این پرسش آماده شود که آن وجه الهی یا ملکوتی سیره امام رضا(ع) که برآمده از مقام امامت حضرت بود چه بوده و چه نتایجی برای تاریخ به یادگار گذاشت؟ اجازه بدهید ابتدا نتایج را بگوییم تا بعد برسیم به وجه پنهان ملکوتی که این نتایج در پرتو آن‌ها رقم خورده است. سیره امام رضا(ع) در مجموع معطوف بود به انتقال امامت الهی از حاشیه جامعه اسلامی به متن آن. امامان پیشین امامت‌ورزی می‌کردند اما در خطاب به اقلیتی در جامعه اسلامی و معطوف به ایشان. امامان پیشین در سایه همین خطاب به اقلیت، هویت متمایز شیعی را در بعد اعتقادی و فقهی و مناسکی شکل داده بودند؛ یعنی در نتیجه اقدامات امامتی امامان پیشین جامعه متمایز شیعی به عنوان یک جامعه دارای حدود و ثغور معین پدید آمده بود و به هویت متمایز خود واقف شده بود. این جامعه متمایز نه به صورت یک گروه سری، بلکه به عنوان یک جامعه اعتقادی شناخته شده در دل اکثریت حاضر بود و اکثریت نیز به وجود ایشان و تمایزاتشان واقف بود. اما به رغم این حضور و به رغم تمام مسالمتی که جامعه شیعی امامی در عرصه سیاسی و اجتماعی از خود بروز می‌داد این جامعه در نهایت مبغوض و مطرود اکثریت بود و لذا جز با تقیه نمی‌توانست سر کند.

تحولی که امام رضا(ع) پدید آورد عبارت بود از اینکه امامت پنهان از چشم اغیار را به امامتی آشکار در انظار تبدیل کرد و  امامت‌ورزی را از حاشیه جامعه اسلامی به متن آن ارتقا داد و به تبع آن جامعه شیعی را هم از حاشیه جهان اسلام به متن آن منتقل کرد. بحث در باره چگونگی انجام این تحول به آشکارگی اصل آن کمک می‌کند.

سؤال این است که امام رضا(ع) چگونه چنین تحول عظیمی را رقم زد. پاسخ ساده و در عین حال دشوار این سؤال در یک عبارت خلاصه می‌شود؛ کنار زدن پرده تقیه سیاسی و اجتماعی. توضیح آن‌که امامان پیشین لااقل از زمان امام سجاد(ع) تا زمان امام صادق(ع) و تا حدود زیادی تا زمان امام کاظم(ع) تعلیم امامت و تعالیم ذیل آن را در پشت پرده تقیه ارائه می‌کردند و حتی‌الامکان از بیان علنی و بی‌پرده آن در حضور جمع و در حضور سیاستمداران عصر پرهیز داشتند. اما امام رضا(ع) تنها امامی بود که اندک زمانی پس از شهادت پدر بزرگوارش، در همان اوان خلافت خلیفه سفاکی همچون هارون در خانه خود را در مدینه به روی عموم گشود تا از این طریق امامتش را در نهرهای همه شهرهای اسلامی جاری سازد. این سیاست ترک تقیه برای عموم مخاطبان امامی و غیر امامی حضرت قابل درک نبود، چرا که اولا آن را مخالف سیره امامان پیشین می‌دیدند و ثانیا از نظر ایشان این اجتناب از تقیه در شرایط بسیار خطرناکی رخ می‌داد که ممکن بود به قیمت جان حضرت تمام شود.

طبق گزارشی در عیون اخبارالرضا کارگزاران هارون به او نامه نوشتند که علی بن موسی در خانه خود را گشوده و مردم را به امامت خود دعوت می‌کند (عیون اخباالرضا، ج۲، ص ۲۰۵). طبق روایتی در کتاب کافی برخی از شیعیان به حضرت گفتند چگونه داری ادعای امامت می‌کنی در حالی که خون از شمشیر خلیفه می‌چکد؟ حضرت در جواب مثلی مطرح  فرمودند به این مضمون که خداوند حفظ می‌کند (کافی جلد ۲ ص ۶۰).

طبق گزارشی دیگر در اثبات الوصیه، امام رضا(ع) بعد از شهادت امام کاظم مهر سکوت را شکست و آشکارا سخن از امامت خود گفت و آن‌گاه که سؤالی از وی می‌شد بی‌محابا پرده از چهره امامتی خویش برمی‌داشت به گونه‌ای که شیعیان نگران شدند که طاغوت زمانه به حضرت آسیب بزند. اما حضرت در جواب ایشان فرمود؛ تمام سعی‌اش را هم بکند نمی‌تواند به من آسیب برساند. (اثبات الوصیه، ص ۲۰۶). طبق گزارش جالب و نسبتا مفصلی که در رجال کشی آمده است تنی چند از سران واقفه با امام رضا ملاقات کردند. در این ملاقات علی بن ابی حمزه بطائنی از بزرگان جریان واقفه و از اصحاب سابق امام موسی کاظم(ع) در مقام رد امامت امام رضا(ع) خطاب به حضرت این اشکال را مطرح کرد که اصولا شیوه شما در اظهار امامت خلاف شیوه پدرانتان است؛ «لقد أظهرت شیئا ما کان یظهره أحد من آبائک و لا یتکلم به»؛ یعنی چیزی را آشکارا مطرح می‌کنی و بر زبان می‌رانی که احدی از پدرانت آن را آشکارا اظهار نکردند. حضرت در جواب فرمودند: «بلی و الله لقد تکلم به خیر آبائی رسول الله لما أمر الله تعالی أن ینذر عشیرته الأقربین جمع من أهل بیته أربعین رجلا و قال لهم إنی رسول الله إلیکم و کان أشدهم تکذیبا له و تألیبا علیه عمه أبو لهب فقال لهم النبی ص إن خدشنی خدش فلست بنبی فهذا أول ما أبدع لکم من آیة النبوة و أنا أقول إن خدشنی هارون خدشا فلست بإمام فهذا ما أبدع لکم من آیة الإمامة»؛ یعنی «چرا؟ بهترین پدران من رسول خدا(ص) بود که ادعایش را آشکار کرد. آن‌گاه که خداوند او را مامور به انذار اقربین کرد ۴۰ نفر از بستگان را دعوت کرد و فرمود من فرستاده خداوند به سوی شما همستم. در میان این بستگان، بیش از همه ابولهب به تکذیب و دشمنی با پیامبر(ص) می‌پرداخت. اما پیامبر(ص) خطاب به بستگانش فرمود من پیامبر(ص) نیستم اگر ابولهب بتواند خراشی به من بزند. این اولین نشانه نبوت است که برایتان آشکار می‌کنم. من هم به شما می‌گویم امام نیستم اگر هارون بتواند خدشه‌ای به من بزند و این اولین نشانه امامتم است که برای شما آشکار می‌کنم.» (کشی، گزارش شماره ۸۸۳). 

بدین ترتیب حضرت به رغم مشهور بودن هارون به جنایت و خون‌ریزی، و به رغم تعجب و درماندگی عموم مخاطبان از درک چرایی کاستن حضرت از دایره تقیه و پنهان‌گویی افزودن دایره اذاعه و عیان‌گویی، از همان زمان هارون آشکارا در مسند امامت جامعه شیعی قرار گرفتند و در توجیه این تدبیر آن را مستند به علم الهی خود کردند تا جایی که فرمودند اصلا امام نیستند اگر از هارون آسیبی ببینند. البته حضرت این رویه و شیوه را تا آخر عمر شریفشان حتی در زمانی که به خراسان احضار شدند و پیش و پس از ولایتعهدی ادامه دادند. براساس گزارش‌های تاریخی، حضرت در هر مرحله و پیش از هر تحولی از آینده خبر می‌دادند و بر طبق این اخبار غیبی اتخاذ موضع می‌کردند یا وجه موضع‌گیری خود را بیان می‌کردند. آری این است گوهر سیره امام رضا(ع)؛  جاری کردن ملکوت آسمان در دل زمین در پرتو بهره‌مندی از علم امامت؛ کاری تکرارناپذیر و مختص امام معصوم. 

منبع: ایکنا (خبرگزاری بین‌المللی قرآن)

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.