به گزارش گروه فرهنگی قدس، این روزها «آغوش باز» تازهترین فیلم بهروز شعیبی در حال اکران است. او در ششمین تجربه سینمایی خود سراغ یک داستان عاشقانه رفته؛ فیلمی اجتماعی که ماجرای سه زوج را به موازات یکدیگر روایت میکند. افرادی که در فراز و نشیب روابط عاطفی، فرصتی پیدا میکنند که به تعریف جدیدی از عشق برسند. فیلمنامه «آغوش باز» بهطور مشترک توسط مهرداد کوروشنیا و محمدسجاد نجفی نوشته شده؛ کوروشنیا سابقه طولانی در عرصه کارگردانی تئاتر و نمایشنامهنویسی دارد و برای چندین سریال شبکه نمایش خانگی همچون «ممنوعه»، «کرگدن»، و ... نیز فیلمنامه نوشته است، او همچنین چند سال قبل نخستین فیلم سینمایی خود «بیآبان» را جلوی دوربین برد. به بهانه اکران «آغوش باز» درباره فیلمنامه این اثر سینمایی و ویژگیهای آن به گفتوگو پرداختیم که در ادامه میخوانید.
زمانی که شما به گروه پیوستید یک طرح اولیهای از فیلمنامه وجود داشت. با توجه به اینکه خودتان فیلمنامهنویس هستید برایتان سخت نبود روی چیزی کار کنید که شاکله اولیه دارد؟
اتفاقاً برعکس! من جزو نویسندگانی هستم که اگر طرح اولیه وجود داشته باشد کارم راحتتر است؛ چون من معلم هستم و فرم، شکل، ساختمان و تئوریهای فیلمنامهنویسی را به خوبی میشناسم. از این جهت وقتی طرح اولیه موجود است مانند یک تکنسین میدانم که نقطه عطف باید کجا قرار بگیرد، شخصیتها کجا باشند و چگونه باید الگوی روایتی تنظیم شود، به عبارتی همه اینها فن است. حالا یک داستان اولیهای داریم که در تکنیک دچار مشکل و اختلال است و کسی مانند من که معلم این رشته است و تئوری را خوب میداند در کنار تجربیات بیست سالهای که در حوزه نمایشنامهنویسی و فیلمنامهنویسی دارم، فیلمنامه را مینویسم اما آن چیزی که در این میان بیشتر به من کمک میکند فن و تکنیک است.
بخش عمدهای از نویسندگان ما خیلی غریزی و تجربی کار میکنند و البته اتفاقات خوبی هم در کارشان میافتد. گروه دیگری بر مبنای غریزه، الهام و شهودشان جلو میروند و بخشی هم بنا به تجربه فهمیدهاند که باید کاری را انجام بدهند یا ندهند. دسته سوم که مانند من هستند همه چیز را خیلی تخصصی و ساختارمند آموختهاند. خب در این شرایط وقتی یک داستان اولیهای وجود دارد میفهمم براساس الگوی روایتی باید کجای داستان چه اتفاقی بیفتد و چه کاراکترها و ماجراهایی باشند یا نباشند.
در مورد فیلمنامه «آغوش باز» هم همین اتفاق افتاد. روزی که آقای شعیبی من را برای همکاری دعوت کرد، دیدم که این دوستان زحمات زیادی کشیدند و چهار داستان موازی در مورد مضمون خانواده دارند. به محض اینکه اینها را برای من تشریح کرد بدون اینکه فیلمنامه اولیه را خوانده باشم، گفتم که تعداد داستانها زیاد است و باید این داستانها به لحاظ ساختاری با هم ارتباط داشته باشند. متن را خواندم و سپس پیشنهاداتم را دادم و تغییراتی در داستان اعمال کردم. ظرف دو هفته یک سیناپسی از آغاز تا پایان تهیه کردیم که ساختار و شاکله کلی قصه درآمد و بعد از آن با کمک آقای شعیبی و دیگر دوستان فیلمنامه را بازنویسی کردیم.
اشاره کردید که عموماً فیلمنامهنویسها سه گروه مختلف هستند؛ به نظر شما خلاقیت در کدام شیوه نوشتن خودش را بیشتر نمایان میکند؟
اصولاً درام باید چهار ویژگی داشته باشد که شامل سرگرمیسازی، نوآوری و خلاقیت، زیبایی شناسی و در نهایت اندیشهورزی است. یعنی این چهار مولفه تؤامان وجود دارند اما وقتی قرار است فیلمی برای سینمای بدنه و تجاری تولید شود از سر دیگر این طیف شروع میکند و سرگرمیسازی برایش در اولویت است و سپس زیباییشناسی، خلاقیت و نوآوری و در آخر هم سراغ اندیشهورزی میرود و بالعکس آثاری که در سینمای هنری و روشنفکری میگنجد، یا برای جشنوارهها تولید میشود و بخش فرهیخته جامعه را پوشش میدهد از آن طرف حرکت میکند؛ یعنی اول اندیشهورزی، سپس خلاقیت و نوآوری، زیباشناسی و در انتها به سرگرمی فکر میکند. حالا این الگو را مانند شابلون روی فیلمها بگذارید. یعنی وقتی یک کمدی میبینید اولین وظیفهاش سرگرمیسازی است و به همین خاطر است که برخی چیزها را فدای سرگرمی میکند. اما وقتی سراغ آثار تارکوفسکی، نوری بیلگه جیلان، کیارستمی، کیشلوفسکی و ... میروید میبینید که اول روی حوزه اندیشهورزی کار میکنند و به همین دلیل است که همه این فیلمها کند هستند، چون قرار نیست به مخاطب باج بدهند و همه را راضی نگه دارند.
اما درباره سوال شما باید بگویم این چهار مولفه در ذات همه درامها وجود دارد. حالا اینجا مسئله این است که چقدر به خلاقیت بها میدهیم. برای من بخش اندیشگانی همیشه اهمیت داشته و قبل از هرکاری اول به مضمون و محتوا فکر میکنم و بعد سراغ زیباشناسی، الگوی روایتی و ... میروم و بر مبنای آن فرم انتخاب میکنم.
در بین اپیزودهای «آغوش باز» خودتان کدام را بیشتر دوست دارید؟
من رابطه زن و مرد میانسال را بیشتر دوست دارم، چون یک تعهد و رابطه انسانی رقیق و زیبا در آن وجود دارد که همه ما دوست داریم یکی در کنارمان باشد، از ما مراقبت کند و به ما متعهد باشد. به همین دلیل همیشه رابطههای طولانی و عاشقانه زوجهای کهنسال به عنوان یک الگو مورد توجه قرار میگیرد و ما دلبسته و عاشق مادرهایمان هستیم، زیرا جنسی از تعهد، ایثارگری و گذشت در رفتار آنها وجود دارد که هیچ محاسبه و سود و زیانی در آن رابطه نیست جز عشق و دیگرخواهی محض؛ چیزی که در دنیای امروز و روابط انسانی به شدت در حال کاهش است.
یکی از امتیازات «آغوش باز» این است که به نحوی طرح مسئله میکند که نسلهای مختلف با دغدغههای مختص به خودش درگیر آن شود و این سیر در روند داستان درست اتفاق افتاده است؛ اصلیترین مضمون فیلم و به عبارتی شاهکلید قصه برای شما چه بود؟
دقیقاً همینطوراست و ما این روند را دقیق طراحی کردیم و از همان روز اول هم برایمان اهمیت داشت که چطور این سیر اتفاق بیفتد. همانطور که در داستان میبینید ما با سه نسل مواجهایم؛ یک فردی که در آستانه ازدواج است و بحث انتخاب مطرح است، دومین کاراکتر کسی است که ازدواج کرده و فرزند کوچک دارد و نسل بعدی هم کهنسال است که هرسه مواجههشان یک کانسپت است و مسئله اخلاق را در این سه نسل بررسی کردیم و در نهایت اینکه این روند را ببینیم که چه بوده و به چه چیزی تبدیل و ختم میشود. «آغوش باز» کاملاً راجع به مفهوم اخلاق، کانون خانواده و توجه کردن به آن است.
تقریباً سالهاست که سینمای اجتماعی با محوریت خانواده کمرنگ و به حاشیه رانده شده و اتمسفر حاکم بر ژانر اجتماعی به سمت و سوی دیگری رفته است؛ نظر شما درباره وضعیت سینمای اجتماعی چیست؟
من وضعیت سینمای اجتماعی را خیلی بد میبینم. سینمای اجتماعی مانند جامعه باید این تونالیته را داشته باشد و هم سیاهیها، کمبودها و رنجها را نشان دهد و بخش دیگر هم امیدبخشی و یادآوری مسائل انسانی و عاطفی است. چیزی که در سینمای کلاسیک به وفور وجود دارد و مرتباً این مسائل را یادآوری میکند؛ مواردی همچون محبت کردن، تعهد داشتن و اخلاقی رفتار کردن البته نه با شعار و در قامتی ایدئولوژیک. ولی ما یک سویه به ماجرا نگاه میکنیم؛ مگر همین الان که ما در این جامعه زندگی میکنیم همه چیز سیاه است و هیچ چیز خوبی وجود ندارد؟ امید و مهربانی، نوع دوستی و انسانیت وجود ندارد؟ متاسفانه وقتی سینمای ما فقط میشود نمایش مسائل سیاه و تلخ، دیگری روزنهای برای امید باقی نمیماند و در این بین هم مسئولان فرهنگی به دقت به این مسئله نمیپردازند و در نهایت همیشه یا به سمت سینمای روشنفکرانه میرویم و همه چیز سیاه و بد و مصیبت میشود یا باید از این سو ایدئولوژیک برخورد کنیم که همه چیز خوب است و آرمانی و در نتیجه حد وسط نداریم. من سالها در حوزه تئاتر کار کردم و اغلب نمایشهایم در فضای جنگ بوده، اما هیچ کدام از آثار من نمیگوید جنگ بد است یا جنگ حماسه است، بلکه فقط این موضوع را بررسی میکند. به نظرم ما در حوزه مسائل اجتماعی باید بررسی کنیم تا قضاوت. خیلی از فیلمهایی که این روزها ساخته میشود بیشتر قضاوت میکنند و طرح مسئلهای در کار نیست و معتقدم که هیچ تعادلی در آنها وجود ندارد.
به نظرتان «آغوش باز» چقدر در طرح مسئله موفق است؟
من این جنس فیلم را دوست دارم؛ فیلمی که بر پایه مسائل اجتماعی، انسانی، اخلاقی و اجتماعی است و اتفاقاً این موضوعات جایش در سینمای ایران خالی است. شما در سال چند فیلم با این سبک و سیاق در سینمای ایران میبینید؟ به نظرم «آغوش باز» از این جهت ارزشمند است و به این توجه نکرده که کمدیها پرفروش است و این روزها سبک خاصی از فیلمها خوب میفروشند، بلکه کار خودش را میکند که اتفاقاً کار درستی هم انجام داده است. امیدوارم این نوع جسارتها در سینما بیشتر اتفاق بیفتد و این مدل نگاه به موضوعات بیشتر رواج پیدا کند.
نظر شما