علیاکبر رحمانی چهلوهفت ساله، کارشناس اشیای پیدا شده در اداره امانات و اشیای پیدا شده حرم مطهر رضوی است. او هماکنون ۲۵ سال سابقه خدمت و فعالیت در این دفتر را داراست. وی یکی از خاطراتش را اینگونه برایمان بیان میکند:
غذای حضرتی برای یک زائر یزدی
«سال ۱۳۹۰ در دفتر پوشاک و کفش پیدا شده، واقع در صحن غدیر حرم مطهر امام رضا(ع) خدمت میکردم. اواخر تابستان همان سال، من و یکی از همکارانم (به نام آقای خراسانی که هم اکنون هم در این اداره حضور دارد) در این دفتر نشسته بودیم.
آن روز همکارم پس از دریافت غذای مهمانسرا، نیت کرده بود آن را به یک زائر امام رضا(ع) تقدیم کند. آنطور که خودش میگفت چون خیلی دلش هوای زادگاهش را کرده بود، میگفت چه بهتر که بتوانم این هدیه را به یکی از همشهریهایم یعنی اردکان یزد برسانم.
ظهر گذشت و حدود ساعت ۲.۵ تا ۳ بعد از ظهر بود که یک خانواده زائر وارد دفتر شدند و دنبال کفش گمشده پدر خانواده میگشتند. این مرد میانسال تا شروع به صحبت کرد از روی لهجه شیرینش متوجه شدیم اهل شهرستان اردکان در استان یزد است و حدود دو ساعتی است که پس از خواندن نماز جماعت ظهر و عصر، همه جای حرم مطهر را به دنبال کفشهایش میگردد اما اثری از آنها پیدا نکرده و سرانجام توسط خدام و کارکنان حرم مطهر به این دفتر در صحن غدیر راهنمایی شده است.
من و همکارم از او درباره مشخصات کفش، محل و ساعت گم کردن آن و سایر جزئیات مربوط پرسیدیم و پس از اینکه صحت گفتارش برایمان مشخص شد، او را به غرفه مخصوص کفشهای پیدا شده راهنمایی کردیم. او پس از نگاه کردن به کفشها توانست کفش خودش را شناسایی کند و پس از بررسی موضوع و تطبیق مشخصات، کفشهایش را به او تقدیم کردیم. مطابق ضوابط، صورتجلسه تحویل را شامل مشخصات فرد مراجعهکننده، شماره شناسنامه، شماره ملی، شماره تلفن همراه یا ثابت محل اقامت و نشانی محل سکونت و... را نوشتیم.
پس از تنظیم صورتجلسه، همکارم (آقای خراسانی) متوجه شد این زائر و خانوادهاش، همشهری او در شهرستان اردکان استان یزد هستند؛ بسیار خوشحال شد و تصمیم گرفت به نیت قلبی خود عمل کند، به همین خاطر غذای متبرک مهمانسرای حرم مطهر رضوی را که سهمیه ناهار روزانهاش بود با علاقه و خوشحالی به آنها تقدیم کرد.
پیرمرد تا از تصمیم همکارم مطلع شد، حالش عوض شد و همانجا روی زمین نشست و حتی نم اشک چشمانش را خیس کرد. بقیه اعضای خانواده هم منقلب و متعجب بودند. به سمت او رفتیم و جویای حالش شدیم. مرد خوشلهجه یزدی کمی که حالش بهتر شد، گفت: «... قربان امام رضا(ع) بروم که همیشه حاجت زائرانش را برآورده میکند. من و همسر و فرزندم تاکنون چندین مرتبه به زیارت آمدهایم، اما هیچ وقت غدای متبرک مهمانسرای حضرتی نصیبمان نشده است. امروز ظهر هنگام اذان و نماز، همسرم به حضرت رضا(ع) گفت آقاجان ما امروز عصر به شهرمان بازمیگردیم، ولی این دفعه هم غذای مهمانسرای شما نصیبمان نشد، ای کاش میشد امروز ناهار میهمان شما شویم، ما که اینجا و در حرم شما کسی را نمیشناسیم. الان که شما این غدای متبرک را بدون هیچ گونه آشنایی و شناخت قبلی به ما اهدا کردید واقعاً فهمیدیم حضرت رضا(ع) حاجتمان را دادهاند».
ظرافت این خاطره اینجاست که ساعت، شیفت و روزکاری همکارمان آقای خراسانی در این دفتر در آن روز، دقیقاً با ساعت، روز و محل حضور این خانواده اردکانی اهل استان یزد یکی بوده است، یعنی هم همکارمان به نیت قلبی خودش رسید و هم این خانواده یزدی به درخواستشان از امام رضا(ع) رسیدند. به قول ما انگار این وعده غذای حضرتی، منتظر صاحبش از یزد بوده است».
نظر شما