دست به سینه مینشیند... سعی میکند خونسرد باشد... قیافه آدمهای متفکر را میگیرد. توی چهره اش چیزی مثل لجاجت نرود میخ آهنین در سنگ، موج میزند. تلاشی برای منطقی به نظر رسیدن ندارد. در عوض سعی میکند شجاعت به خرج دهد. میخواهد به چشم رئیس دادگاه به چشم دوربینها و حاضران شجاع به نظر برسد... میخواهد بگوید مرغ اعتقاداتش یک پا دارد البته نقش بی حوصله ها و بیخیالها را هم خوب بازی میکند. قاضی که به نام و نام خانوادگی و اتهام هایش اشاره می کند، فقط با «بله» ای مختصر پاسخ می دهد... اما هنوز چند دقیقه از سخنان قاضی نگذشته، هنوز نامی از شهید مطهری برده نشده «گودرزی» بیاختیار دستمال را برمیدارد و عرق دیده نشدنی سرو صورتش را پاک میکند... هوای دادگاه لابد خیلی گرم است.
۲۶ مهر ۱۴۰۳ - ۱۰:۱۷
کد خبر: 1020680
دست به سینه مینشیند. سعی میکند خونسرد باشد. قیافه آدمهای متفکر را می گیرد. توی چهره اش چیزی مثل لجاجت، نرود میخ آهنین در سنگ، موج میزند. تلاشی برای منطقی به نظر رسیدن ندارد. در عوض سعی میکند شجاعت به خرج دهد.
فقط پنج سال
پیش از حرف زدن درباره گروه فرقان، اول برویم سراغ «اکبر گودرزی» که به ادعای شناسنامهاش سال ۱۳۳۸ در روستای «دوزان» در نزدیکی «الیگودرز» به دنیا میآید. یعنی سال ۱۳۵۸ که دستگیر میشود با اینکه ۲۰ سال بیشتر ندارد اما علاوه بر نوشتن چند جلد کتاب و جزوه ایدئولوژیک، ۲۵ جزء قرآن را به حساب خودش تفسیر و در ۲۰ جلد برای انتشار آماده کرده و به قول امام (ره) «نیمچه ملا» و رهبر و بنیان گذار یک گروه تروریستی است که شهیدان قرنی، مطهری، مفتح و.... را ترور کرده است اگر فکر میکنید این همه فعالیت علمی و عملی تروریستی با سن و سالش جور در نمیآید پس مجبوریم بپذیریم همان طور که برخی منابع گفته اند او در واقع متولد سال ۱۳۳۵ و فرزند یک چوپان الیگودرزی است که مدت کوتاهی طلبگی کرده و بعد یکباره لباس روحانیت و تحصیل در حوزه را کنار گذاشته طی پنج سال یعنی از ۱۸ تا ۲۳ سالگی، هم مفسر و مدرس قرآن، هم مبارز انقلابی و هم رهبر یک جریان فکری شده است!
آیت الله «سید جعفر شبیری زنجانی» که اتفاقاً از سوژه های مورد نظر فرقان برای ترور بود، گفته است:« من اکبر گودرزی را در مدرسه چهل ستون بازار شناختم. به کرات به کتابخانه می آمد و مشغول مطالعه میشد... از نظر طی مدارج حوزوی به شکلی منظم و روشمند درس نخوانده بود. بیشتر کتابهای رایج را که با حال و هوای مبارزاتی و مارکسیستی انطباق داشت مطالعه میکرد. روحیه انزواطلبی و اعراض از جمع داشت و همین موجب میشد که برداشتهای خود را کمتر با علما و فضلا و افراد دیگر مطرح کند و متوجه اشتباهات خود شود... عمده دشمنی گودرزی متوجه آقای مطهری، آقای بهشتی و آقای مفتح بود و این هم به دلیل آن بود که میدانست این ها زودتر از دیگران متوجه انحرافات او خواهند شد....
خیلی زود خیلی سریع
برخی ریشه دشمنیاش با روحانیت و به تعبیر خودش «آخوندیسم» را مربوط به چند مدرسه علوم دینی میدانند که او را واجد شرایط ادامه تحصیل ندیده و اخراج کرده بودند. «گودرزی» با همان تحصیلات نیمهتمام دینی در تهران و در مساجد مختلف کلاسهای تفسیر قرآن به راه میاندازد و مدتی هم به پاکستان میرود تا بلکه از آنجا بتواند راهی به کشورهای اروپایی پیدا کرده و آثارش را منتشر کند. اما موفق نمیشود به ایران بر میگردد و سال ۱۳۵۶ با جوانانی که در کلاسهای مختلف آنها را جذب کرده گروهش را راه می اندازد. همین جای مطلب بگوییم که خیلی ها معتقدند همان طور که جوان بیست و سه ساله با پنج سال تحصیل نیمه تمام نمی تواند مفسر مجتهد و.... شود امکان تبدیل شدن به رهبر یک فرقه تروریستی و طراحی عملیات و.... را هم ندارد. این گروه با همین استدلال معتقدند گودرزی پیش از اعلان جنگ مسلحانه منافقین، توسط آنها و به صورت پنهانی به کار گرفته شده و فرقان در واقع شاخه نظامی منافقین در روزهایی بوده که هنوز ترورهای آشکار را شروع نکرده بودند. گروه دیگر هم با این استدلال که در بازجویی ها هیچ مدرکی دال بر ارتباط میان فرقان و منافقین بدست نیامده، معتقدند گودرزی را باید نیمچه طلبه تندرو و منحرف و یک تروریست زودرس و زودپز دانست که خودسرانه دست به ترورهای مختلف زدهاست. در هر حال گودرزی پیش از انقلاب هیچ وقت به مبارزه مسلحانه و از سر راه برداشتن عوامل رژیم پهلوی فکر هم نکردهبود اما شلوغیهای دوران انقلاب و اسلحه هایی که از پادگانهای مختلف به دستشان افتاد کمک کرد تا فرقانی ها پس از دو سال فعالیت مخفی و کارهای به قول خودشان ایدئولوژیک حالا به فکر جنگ مسلحانه بیفتند. در تفسیرها و جزوات ایدئولوژیک گروه فرقان، اعضای شورای انقلاب هر کس که با اصول و اعتقادات آنها موافق نبود و هر شخصیتی که به تثبیت حکومت نوپای انقلابی کمک میکرد میتوانست جایی در لیست ترور داشته باشد. شرایط خاص کشور و نبود دستگاههای اطلاعاتی درست و حسابی هم کمک میکرد گودرزی بسیار سریع تر و آسان تر از آنچه فکرش را میکرد افرادش را سازماندهی و برای ترور آماده کند.
۴۸ ساعت پس از دستگیری
«محسن رضایی» درباره آن روزها گفته است: «من فکر میکردم این حوادث یک یا دو سال دیگر شروع میشود و ما وقت داریم که سازمان اطلاعاتی امنیتی را درست کنیم... در آن موقع مسئولان نظام محافظ و نگهبان نداشتند و هر کسی به راحتی میتوانست آنها را ترور کند... گروه «فرقان» در چنین شرایطی شکل گرفت... آنها جوانانی مذهبی اما احساساتی بودند که با برداشت سطحی از قرآن و نهج البلاغه برای بیشتر مفاهیم دینی مصادیق عینی ساخته و با یک برنامه حساب شده به دنبال کشتن برخی از مسئولان و چهره های انقلابی بودند. حتی ترور رهبر معظم انقلاب که منجر به جانبازی ایشان شد کار «فرقان» بود... ما سه هفته پس از اولین ترورها اطلاعات سپاه را راهاندازی کردیم در ماجرای دستگیری اعضای گروه فرقان دوستان ما در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خیلی کمک کردند..».
اگر فیلم اعترافاتش را دیده باشید باورتان نمیشود رهبر ایدئولوژیک تروریستهای فرقان با این همه یکدندگی و لجاجت در برابر قاضی، نخستین کسی باشد که ۴۸ ساعت پس از دستگیری در خانه تیمی، آن هم پس از درگیری بسیار سنگین به همه چیز اعتراف کردهاست! آن هم وقتی همدستانش هنوز لب باز نکرده و برای حرف زدن منتظر دستور و اشاره گودرزی بودند. برخی از افرادش به سرعت دچار پشیمانی شده حتی برای اعدام شدن به تقاص ترورهایی که کرده اند عجله داشتند. برخی برای خانواده شان نامه نوشته و ضمن اعتراف به گناه آنها را دلداری میدادند. «گودرزی» اما فقط اعتراف میکرد و اهل پشیمانی نبود. او با همان منطق و فلسفه ای که وادارش کرده بود طی چند سال برای بخشی از قرآن ۲۰ جلد تفسیر بنویسد خونسردانه به قاضی میگفت:« دلیل ما برای ترور در جزوه ها و اعلامیه هایمان هست آنها را بخوانید...!».
نظر شما