در چنین موقعیتی، از آن جایی که جریان رسانهای ضدانقلاب مترصد اندک فرصتی برای سوار کردن روایت خود است، خیلی سریع فرمول همیشگیاش را در پیش گرفت و سعی کرد سناریویی که مطلوب خودش است را پیش ببرد. روی همین حساب، ماجرایی که منطبق با ویدئوهای منتشر شده از آن، حداقل نقطه شروعش برای هیچ کس مشخص نبود را واکنشی انقلابی علیه حجاب خواند و با این عنوان برای مخاطبان خودش فاکتور کرد.
در این نوشتار قرار نیست به اصل ماجرا و اینکه واقعیت بالاخره چه بوده بپردازیم؛ دلیل این نپرداختن نیز بیشتر از همه این است که باور داریم در طرف مقابل، یک پروژه رسانهای تعریف شده که بنا دارد سوژه را فارغ از اینکه واقعیتش چیست، برای منافع خودش مصادره کند و هیچ کاری با حقیقت ماجرا ندارد. مضاف بر اینکه برایش مرزهای اخلاقی و انسانی نیز مطرح نیست که اگر بود، به درخواست پرآب چشم همسر این فرد توجه میکرد و به سهم خود به چرخه نشر و گسترش ویدئوهای این ماجرا خاتمه میداد؛ چرا که بالاخره آینده دو فرزند خردسال این فرد، متأثر از آبروی امروز و فردای والدینشان است و حداقل آنها در این ماجرا بی تقصیرند.
آن مسئلهای که به نظر خیلی مهم است و میتوان آن را در امتداد خط پی گرفته شده توسط این رسانهها و شبهروشنفکرهای همراستا با آن بهخصوص پس از وقایع سال ۱۴۰۱ دید، تلاش برای نمادسازی از این وقایع و تلاش برای پذیرفته شدن آن در جامعه هدف یعنی عموم مردم ایران و افکار عمومی است. با همه این تلاشها که میتوان نمونههای فراوانی از آن را طی همین مدت کوتاه پشت سر هم ردیف کرد، اما افکارعمومی هیچ ارتباطی با این نمادسازیها نگرفته و به تعبیری به ناخودآگاه جامعه ایرانی راه نیافته است. مثلاً در همین فقره و از همان ساعات اولیه، این جریان تلاش کرد از برهنه شدن این فرد در محیط فرهنگی دانشگاه، اقدامی شجاعانه برساخت کند. این کار را چگونه انجام داد؟ با قرار دادن تصاویر برهنه این زن در کنار تصاویر معروف جهانی که به نمادهای مبارزه علیه استبداد شناخته میشوند. یک فقره از این تصاویر نمادین، همان تصویر معروف «مرد در برابر تانک» بود که در میدان «تیانآنمن» چین در سال ۱۹۸۹ اتفاق افتاده بود. همینطور آن تصویر معروف از فردی به اسم «آگوست لندمسر» که کارگر یک شرکت کشتیسازی در هامبورگ بود و در پی رژه نازیها از سلام کردن و احترام گذاشتن به هیتلر خودداری کرد.
تلاش برای این نمادسازیها به کرات در غائله دو سال پیش اتفاق افتاد و ما دیدیم هیچ کدام از آنها اصطلاحاً در جامعه نگرفت. نکته جالب و تأملبرانگیز در این قضایا هم این بود که این شکست باوجود پشتوانه عظیم رسانهای و مجازی رقم میخورد. همه از رکوردزنی هشتگها و حجم تولید محتوای رسانهای و هنری برای غائله دو سال پیش خبر داریم. این یک پرسش اساسی است که باید آن را کالبدشکافی کرد؛ اینکه چرا باوجود این حجم از دسترسی به ذهن و روان مخاطب بهواسطه فضای مجازی و گسترش ارتباطات، این جریان از شکل دادن یا به تعبیر درستتر از زایش یک نماد ناتوان است؟ البته طرح این پرسش به معنای نفی هرگونه تأثیرگذاری بر مخاطب نیست؛ بالاخره بخشی از این فرایند بنا به دلایلی از جمله ناآگاهی یا آگاهیهای مخدوش میتواند اثرات کوتاه مدتی را روی بخشی از افراد بگذارد، مسئله در اینجا حافظه مشترک و به تعبیری ناخودآگاه جامعه ایرانی است. مثالی که در این خصوص میتوان زد، آتشسوزی زندان اوین در دو سال پیش بود که باردیگر با همین سناریوسازی ها پیش رفت که حکومت در تلاش برای کشتن نخبگان زندانی است! بعد هم از مردم درخواست شده بود به سمت زندان حرکت کرده و زندانیان را آزاد کنند. در کنار این حرکت، همین جریان تلاش کرد ماجرای اوین را با ماجرای تاریخی زندان باستیل خط و ربط بدهد و آن را مقدمه یک انقلاب در ایران همچون انقلاب فرانسه معرفی کند. این هم نگرفت؛ چرا که منبعث از واقعیت نبود و بنا بود با یک برساخت رسانهای به ثمر برسد. البته گفتم در همان زمان بودند افرادی که متأثر از این فضاسازیهای رسانهای، در اینستاگرام استوری میگذاشتند و از زندانیان با محکومیت سرقت در این زندانها با هشتگ «نخبگان اوین» یاد میکردند.
پاسخ اجمالی به پرسش از این ناتوانی در نمادسازی را در یک جمله میتوان اینگونه جمعبندی کرد؛ همه این کنشها که تلاش میشود از آن کنشی انقلابی بدست بیاید به این دلیل توفیق نمییابند که در موقعیتهای ارگانیک و طبیعی بدست نمیآیند. تک تک روایتهای رسانهای حول این وقایع را اگر مورد بررسی قرار دهیم، متوجه میشویم ضدانقلاب با دستکاری مداوم واقعیت تلاش دارد نشان دهد موقعیتی که در تلاش برای بازنمایی آن است، در یک وضعیت طبیعی شکل گرفته و از اصالت و هویتی ریشهدار نشأت گرفته است و همین مسئله راز شکست تمام این تصویرسازیهاست. تقلای جریان رسانهای مقابل انقلاب به این دلیل به نتیجه نمیرسد که کنشهایی که روی آن تمرکز کرده در فرهنگ استعماری غرب ریشه دارد و نه در هویت چندهزارساله ایرانی اسلامی. بهترین شاهد مثال در این فقره هم شاید همین مورد اخیر باشد؛ با در نظر داشتن فرهنگ نجابت و حیا که در فرهنگ چندهزارساله ایرانی ریشه دارد و تا مغز استخوان مردم این سرزمین نفوذ کرده، واقعاً میتوان امید داشت برهنه شدن به عنوان یک کنش نمادین انقلابی آن هم از طرف جامعه مورد پذیرش واقع شده و در جامعه هدفش تکثیر شود؟ حاشا و کلا.
۱۴ آبان ۱۴۰۳ - ۲۰:۰۵
کد خبر: 1025227
چند خطی درباره دلایل شکست پروژه نمادسازی از ماجرای دانشگاه علوم و تحقیقات
موجسواری روی خط روانپریشی
محسن فاطمینژاد، روزنامهنگار
قابل پیشبینی بود که به سرعت انتشار هر خبر جنجالی که سویههای برهنگی و خلاف عفت عمومی دارد، ماجرای دانشگاه علوم و تحقیقات نیز به سرعت در فضای مجازی بچرخد.
نظر شما