در پاریس درخشید با دو مدال؛ یکی در بخش تیمی و یکی در بخش انفرادی. تاریخساز هم شد و نخستین مدال تاریخ کامپوند ایران در مسابقات پارالمپیک را به گردن آویخت. «فاطمه همتی» متولد ۸۲ در تبریز است، دختر اردیبهشت ماهی در پارالمپیک پاریس کاری کرد کارستان و با مدالهایش حس افتخار را دوباره در وجود هموطنانش که قلب فاطمه برای آنها میتپد زنده کرد.
از آخرین سفر بانوی قهرمان به مشهد فقط چند ماه میگذرد آن هم درست چند روز پیش از اعزام به پاریس و در حالی که بیمار بود، زائر شد اما شامگاهی که همراه دیگر اعضای تیم به حرم مطهر امام رضا(ع) رسیدند از ورودی حرم مطهر که رد شد و دست بر سینه گذاشت و به حضرت عشق سلام کرد اصلاً یادش رفت که چند ساعت پیش زیر سرم بوده و اصلاً نای راه رفتن هم نداشته است. او همراه مربیاش آن شب را در حرم مطهر ماندند تا اذان صبح. فاطمه پشت پنجره فولاد نشست و از رؤیاهایش با امام رضا(ع) حرف زد. گفتوگوی ما با فاطمه همتی قهرمان پاراتیر و کمان پارالمپیک پاریس تقدیم نگاهتان میشود.
آخرین سفر به مشهد آن هم چند روز پیش از پارالمپیک پاریس چه حس و حالی داشت؟
من خسته بودم، خسته و بیمار. نای راه رفتن نداشتم به چشم نمیدیدم به مشهد بیایم اما روزیام شد که بیایم چون آقا طلبیده بود و چه طلبیده شدنی.
ما سر شب به حرم مطهر رسیدیم از ورودی حرم مطهر که رد شدم دست بر سینه گذاشتم و گفتم: آقا سلام. من دوباره به پابوسیتان آمدم. من قبلش پر از درد و استرس بودم اما پا که به این صحن و سرا گذاشتم حالم خوب شد. انگار او دریایی از آرامش در وجودم ریخت. وقتی خودم را در صحن انقلاب دیدم دیگر حالم خوب خوب شده بود آن قدر که با مربیام آن شب در حرم مطهر ماندیم و برای اینکه دلمان بیشتر قوت بگیرد، نشستیم پشت پنجره فولاد. انگار دلهایمان را دخیل کرده باشیم و اصلاً نفهمیدیم کی سحر شد. وقتی خواستیم برویم مربیام گفت تا نماز صبح چیزی نمانده و بگذار اذان صبح حرم مطهر امام رضا(ع) را بشنویم و بعد برویم و این شد که کمی بیشتر ماندیم و چه خوب شد. شنیدن اذان صبح و تماشای این لحظات سحر در حرم منور بسیار خاطرهانگیز است و حال و هوای دیگری دارد. آن قدر که تا فردا ظهر که از مشهد خارج شدیم طعم آن لحظات با من بود و خاطرهانگیزترین سفر مشهد ما تمام شد.
پیشتر هم به حرم مطهر امام رضا(ع) آمده بودید؟
من از کودکی زیاد به مشهد آمدهام به خصوص همراه خانواده ولی این سفر خیلی خاص و عجیب بود چون بیمار بودم و خانوادهام نگران بودند به من زنگ زدند که حالم چطور است به مادرم گفتم: خیلی خوبم و هیچ بیماری در وجودم نیست.
آن شب پشت پنجره فولاد به حضرت(ع) چه گفتید؟
نشسته بودم رو به پنجره و رؤیاهایم را برای امام رضا(ع) مرور میکردم: میشود برایم دعا کنی؟ برای همه بچههای تیم. آقا میشود دعا کنی مدال بگیرم تا مردم خوشحال شوند. اصلاً اگر دعا کنی مدال بگیرم نذر میکنم زود برگردم به پابوسیات با مدالهایم تا خودت ببینی و کیف کنی ...
نذرت را هم ادا کردهای؟
نه هنوز! انشاءالله به زودی خدمتشان میرسم. یادم است وقت وداع دوباره به گنبد نگاه کردم و گفتم آقا میشود دو تا مدال بگیرم و قلبم میلرزد که الان بگویم از دعای زیبای ایشان بود که در پاریس دو مدال نقره گرفتم؛ یکی در بخش انفرادی و یکی هم در قسمت تیمی.
بعضیها در حرم مطهر امام رضا(ع) کنج خلوتی برای خودشان دارند تو هم این طور هستی؟
دقیقاً! من از بچگی رواق دارالمرحمه را خیلی دوست داشتم. حس عجیبی به من میداد، پر از آرامش و انرژی خوب بود. در آخرین سفر خواستم به آنجا بروم ولی بسته بود و چقدر حسرت خوردم اما به جایش صحن انقلاب پشت پنجره فولاد نشستم و زیباترین لحظههای زندگیام را گذراندم.
بانوان ورزشکار ما هم در المپیک و هم پارالمپیک پاریس زیبا درخشیدند فکر میکنی دلیل این موفقیتها چه بود؟
واقعیت این است امکانات ورزشی آقایان در ایران بیشتر از خانمهاست آنها آزادی عمل بیشتری دارند ولی من از حق نمیگذرم و از وزارت ورزش، فدراسیون جانبازان و توانیابان و کمیته ملی پارالمپیک و همه دست اندرکاران تشکر میکنم.
خیلیها زحمت کشیدند تا ما موفق شویم و مردم را برای ساعاتی شاد کنیم، این حس که آدم با مدالش میتواند حال مردم کشورش را خوب کند من با هیچ چیزی در این دنیا عوض نمیکنم.
نظر شما