نتیجهی انتخابات اخیر آمریکا و بازگشت دونالد ترامپ به عنوان رئیسجمهور، موجی از نگرانیها و امیدهای افراطی را در فضای عمومی و نخبگان ایرانی برانگیخته است. این واکنشها عمدتاً ناشی از تهاجم شناختی گستردهای است که رسانههای خارجی علیه ایران به راه انداختهاند. علاوه بر این، تجربهی دور اول ریاستجمهوری ترامپ و سیاست فشار حداکثری او، که خسارتهای اقتصادی و دیپلماتیکی به ایران وارد کرد، نقش مهمی در شکلگیری این واکنشها داشته است. در داخل نیز، برخی رسانهها و شخصیتهای سیاسی به دلایل مختلف به تقویت این فضا کمک کردهاند.
نتیجهی این تهاجم شناختی، شکلگیری نوعی ترامپهراسی بوده است که بخشهایی از جامعه و حتی برخی نخبگان را دچار اختلال محاسباتی کرده است. از یک سو، ترس از بازگشت سیاست فشار حداکثری موجب نگرانی افراطی شده است. از سوی دیگر، برخی تحت تأثیر همین نگرانیها، به غلط توصیه میکنند که ایران وارد مذاکره با ترامپ شود تا از آسیبهای احتمالی پیشگیری کند. این یادداشت، با بررسی پیامدهای چنین دیدگاههایی، استدلال میکند که هرگونه بیم یا امید افراطی دربارهی ترامپ میتواند به اختلال در محاسبات راهبردی ایران منجر شود و ضرورت تمرکز بر واقعگرایی و تحلیلهای منطقی را مورد تأکید قرار میدهد.
تهاجم شناختی و منشأ آن
تهاجم شناختی به عنوان یکی از ابزارهای جنگ نرم، با هدف تأثیرگذاری بر ادراک عمومی و نخبگان یک کشور طراحی میشود. این تهاجم از طریق ارائهی روایتی خاص و دستکاری اطلاعات، مخاطبان را به سمت برداشتها و تصمیمات خاصی هدایت میکند. در مورد انتخابات اخیر آمریکا، رسانههای خارجی، بهویژه رسانههای غربی، از همان آغاز مبارزات انتخاباتی، تلاش کردند چهرهای از ترامپ به نمایش بگذارند که بتواند نگرانیهای جدی در میان افکار عمومی و نخبگان ایرانی ایجاد کند.
آنچه این تهاجم شناختی را تشدید کرده است، تجربهی فشار حداکثری ترامپ در دورهی اول ریاستجمهوری او است. سیاستهایی که منجر به اعمال تحریمهای سنگین، کاهش توان اقتصادی و محدودیتهای گسترده در عرصهی دیپلماتیک برای ایران شد، به بخشی از حافظهی جمعی ایرانیان تبدیل شده است. رسانههای خارجی با بزرگنمایی پیامدهای احتمالی بازگشت این سیاستها، تلاش کردند فضایی از ناامیدی و نگرانی در ایران ایجاد کنند.
اما نکتهای که در این میان، چه از سوی رسانههای خارجی و چه برخی رسانههای داخلی، عمداً نادیده گرفته شده است، تغییرات بزرگ ژئوپلیتیک جهان نسبت به دورهی اول ریاستجمهوری ترامپ است. نظام بینالملل طی سالهای اخیر شاهد تحولات ساختاری بوده است؛ از جمله تقویت جایگاه چین، تقویت روابط راهبردی ایران با روسیه و بههمریختگی و تلاطم در توازن قدرت در منطقهی غرب آسیا. این تغییرات، شرایط جهانی را به گونهای متفاوت رقم زدهاند که احیای همان سیاست فشار حداکثری، حتی در صورت امکان، دیگر نمیتواند تأثیرات مشابه گذشته را داشته باشد. با این حال، رسانهها با تمرکز بر ترسافکنی دربارهی بازگشت ترامپ، از این واقعیت برای شکلدهی به نگرشهای افراطی در ایران چشمپوشی کردهاند.
در داخل کشور نیز، برخی رسانهها و شخصیتهای سیاسی، آگاهانه یا ناخودآگاه، به این تهاجم شناختی دامن زدهاند. این گروه با برجستهکردن نقاط ضعف داخلی و تأکید بر قدرت طرف مقابل، روایتهای رسانههای خارجی را تقویت کردهاند. نتیجهی این فرایند، شکلگیری فضای دوگانهای از ترس و امید افراطی در میان جامعه و نخبگان بوده است.
تحلیل بیم و امید افراطی
بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، در میان افکار عمومی و نخبگان ایرانی دو واکنش افراطی را برانگیخته است: یک سو، بیم افراطی از تکرار سیاست فشار حداکثری و سوی دیگر، امید غیرواقعبینانه به امکان مذاکره و کاهش خسارت از این طریق.
ترس از بازگشت سیاست فشار حداکثری و پیامدهای آن، در میان بسیاری از نخبگان و عموم مردم به نگرانی عمدهای تبدیل شده است. این ترس، عمدتاً بر پایهی تجربهی دور اول ریاستجمهوری ترامپ و فشارهای شدید اقتصادی، کاهش دسترسی به منابع مالی و محدودیتهای گسترده دیپلماتیک شکل گرفته است. چنین نگاهی، اگرچه ریشه در واقعیات گذشته دارد، اما با نادیده گرفتن تغییرات ژئوپلیتیکی و داخلی کنونی، به تقویت نوعی پارانویا و نگرانی غیرمنطقی منجر شده است.
در سوی دیگر این طیف، برخی از همان افراد و گروههایی که تحت تأثیر نگرانی از بازگشت ترامپ هستند، به اشتباه تصور میکنند که تنها راه کاهش آسیبها، ورود فوری ایران به مذاکره با ترامپ، حتی از موضع ضعف است. این نگاه، از چند منظر اشتباه است: اولاً، ترامپ و تیم سیاسیِ درون و بیرون از دولت او بارها نشان دادهاند که هرگونه مذاکرهای را ابزاری برای اعمال فشار بیشتر میدانند. ثانیاً، تجربهی مذاکرات قبلی نشان داده است که ورود به گفتوگو از موضع ضعف و در شرایطی که طرف مقابل با نهیت خصومت با شما تعامل کرده است، تنها به افزایش مطالبات طرف مقابل منجر میشود. ثالثاً، چنین راهبردی میتواند پیام ضعف را به دیگر بازیگران جهانی، مانند چین و روسیه، ارسال کند و روابط راهبردی ایران را تضعیف نماید.
این دو نگاه افراطی، در عمل به اختلالات محاسباتی در سطح تصمیمگیری کلان منجر خواهد شد. تمرکز بیش از حد بر نگرانیها یا امیدهای نادرست، مسیرهای واقعگرایانه و مبتنی بر توان داخلی را به حاشیه میبرد.
پیامدهای اختلال در محاسبات و رفتارها
دوگانهی بیم و امید افراطی نسبت به بازگشت دونالد ترامپ، پیامدهای جدی برای سیاستگذاریهای کلان ایران به همراه دارد. این نگرشها، در وهلهی نخست، به اختلال در محاسبات راهبردی منجر میشوند؛ چرا که نگاه تصمیمگیران به جای تحلیل دقیق واقعیتها و روندهای بینالمللی، تحت تأثیر هیجانات کوتاهمدت و نگرانیهای غیرمنطقی قرار میگیرد. علاوه بر اتلاف منابع، این نگرش ممکن است منجر به واکنشهای انفعالی شود که نهتنها خطرات را کاهش نمیدهد، بلکه موقعیت راهبردی کشور را نیز تضعیف میکند. از سوی دیگر، تمرکز بیش از حد بر بازگشت ترامپ و نگرانی از پیامدهای آن، میتواند ایران را از تحولات اصلی جهانی بازدارد.
جمعبندی
تصمیمگیریهای راهبردی ایران باید بر مبنای تحلیلهای منطقی و واقعگرایانه باشد، نه تحت تأثیر ترس یا امیدهای کوتاهمدت. تمرکز بر توان داخلی و بهرهگیری هوشمندانه از تحولات جهانی، بهترین راه برای حفظ منافع ملی و جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته است.
نظر شما