تحولات منطقه

در این مراسم، خادمانی که بخت و اقبال یارشان بوده و از قضا امروز کشیکشان است، از ساعاتی قبل، روضه منوره را کاملاً خلوت کرده و درهای منتهی به آن را بسته‌اند و یا به اصطلاح خودشان، فضا را «قرق» کرده‌اند.

لحظاتی از عشق، اشک و نور در آستان امام مهربانی ها
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

پیش از مراسم، از ورودی صحن غدیر تا شبستان علوی مسجد گوهرشاد به این فکر کردم برای لحظاتی که بر من خواهد گذشت چه بنویسم. میان صندوقچه‌های ذهنم گشتم تا والاترین واژه‌ها را برای توصیف چیزی که در انتظارم بود پیدا کنم، اما نیافتم. آخر سر با خود گفتم می‌روم و بعد هر آنچه دیدم را روایت می‌کنم. حالا رفتم و دیدم. امروز در مراسمی با قدمتی دیرینه و از دوران قدیم حضور داشتم، یعنی همان دورانی که وسعت روضه منوره از صحن و فضای ضریح فراتر نمی‌رفت. مراسمی که آرزوی هر کسی‌ است در آن حضور داشته باشد و در آن به فیض زیارت برسد. مراسمی که سراسر معنویت است و حال خوب. این را می‌شود از لبخندی که روی لب می‌آید و به همراهش چانه از بغضِ در گلو می‌لرزد، فهمید؛ از لحظه اولی که چشم‌ها به ضریح می‌افتد و صدای شیرین‌ترین «یا رضا» از جان آدمی پر می‌کشد و در فضا می‌پیچد.

در این مراسم، خادمانی که بخت و اقبال یارشان بوده و از قضا امروز کشیکشان است، از ساعاتی قبل، روضه منوره را کاملاً خلوت کرده و درهای منتهی به آن را بسته‌اند و یا به اصطلاح خودشان، فضا را «قرق» کرده‌اند. سپس درِ ضریح مطهر توسط تولیت آستان قدس رضوی گشوده شده و نذورات مردم به‌تدریج جمع‌آوری می‌شود. هدایا و نذورات مردم از پول، اسکناس، طلا و... گرفته تا نامه‌هایی که با نیت‌هایی خالص نوشته‌اند را شامل می‌شود. در تمام طول این مراسم، صدای قرآن یا نوحه‌سرایی در حرم مطهر پخش می‌شود. صدای قرآنی که حالا این بار دور از همهمه، شلوغی و ازدحام همیشگی آن نقطه از حرم مطهر، طنین‌انداز شده و هر آنچه بغض در دل کوچک میهمان‌های حاضر در مراسم سنگ شده بود را تبدیل به اشک کرده است. پس از جمع‌آوری نذورات و آماده شدن ضریح برای غبارروبی، درون مضجع شریف و ضریح مقدس با عطر و گلاب شست‌وشو داده می‌شود. حالا دیگر کاملاً عطر گل و گلاب، فضای روضه منوره را برداشته و سرها و چشم‌های تار از اشک میهمان‌ها از این صحنه نورانی جدا نمی‌شود و صدای صلوات است که از گوشه و کنار به گوش می‌رسد.

غبارروبی مضجع شریف امام رضا(ع) با حضور خانواده شهدا

همزمان با سالروز تکریم همسران و مادران شهدا، آیین غبارروبی مضجع شریف حضرت علی بن موسی‌الرضا(ع) با حضور آیت‌الله احمد مروی، تولیت آستان قدس رضوی و آیت‌الله سید احمد علم‌الهدی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان رضوی و جمعی از خانواده‌های شهدا و اساتید دانشگاه برگزار شد. در این مراسم سرشار از فضای معنویت و عطر ولایت و امامت، مداحان با زمزمه‌ زیارات جامعه‌ کبیره و امین‌الله به ذکر مناقب و مراثی اهل‌بیت(ع) پرداختند و با حضرت رضا(ع) راز و نیاز کردند.

آرزویی که اجابت شد

خانم کلثوم غلامی، مادر بزرگوار شهید محمود سالاری، حدود ۲۴سالی است افتخار خدمت در حرم مطهر را دارد و حالا امروز برای نخستین بار در مراسم غبارروبی مضجع شریف امام رضا(ع) شرکت کرده است. او هر چهارشنبه امام رضایی برای خدمت راهی حرم مطهر می‌شود و می‌گوید: «سال‌هاست روز چهارشنبه که می‌رسد، صبح، خیلی زودتر از وقتی که قرار است شیفت را تحویل بگیرم راهی حرم می‌شوم و به سمت روضه منوره هم می‌روم و ضریح را زیارت می‌کنم. اما همیشه آرزوی یک دل سیر زیارت ضریح به دلم مانده بود که خدا را صد هزار مرتبه شکر به آرزویم رسیدم. من دو روز قبل مطلع شدم به مراسمی در حرم مطهر دعوت شده‌ام، اما نمی‌دانستم آن مراسم غبارروبی است و راستش حتی فکرش را هم نمی‌کردم. تا اینکه ما را از محلی که نشسته بودیم به سمت ضریح متبرک آقا هدایت کردند. اگر بخواهم حس آن لحظه که چشمم به ضریح افتاد را بیان کنم، می‌شود اینکه دلم می‌خواست از خوشحالی پرواز کنم».

حتماً این خانواده هم پسرم را دوست داشتند

از او درباره شهید محمود سالاری پرسیدم. شهیدی که یک روز در آستانه ۳۵ سالگی، بدون خبر و بدون خداحافظی تصمیم می‌گیرد به سوریه برود و جزو مدافعان حرم شود. شهیدی که سرانجام پس از سه ماه مفقودی، پیکر بی‌سرش به مشهد می‌رسد و نقطه پایانی می‌گذارد بر بی‌قراری‌های خانواده‌اش. مادرش وقتی از خاطرات فرزند شهیدش می‌گوید، چشمانش از اشک برق می‌زند: «محمود فرزند دوم من بود. از بچگی ارادت زیادی به اهل بیت(ع) و این خانواده داشت و سعی کرده بود آن را به فرزندانش هم منتقل کند. امام رضا(ع) را خیلی دوست داشت و به یاد دارم با اینکه حسابی مشغول کار بود اما با همان خستگی کار، شب حوالی ساعت یک دنبال خانواده‌اش می‌رفت و با هم به حرم می‌رفتند؛ تا سحر بچه‌ها در صحن بازی می‌کردند و خودشان زیارت‌نامه می‌خواندند. نماز صبح را در حرم می‌خواندند و راهی خانه می‌شدند. حتماً این خانواده هم پسرم را دوست داشتند که در نهایت به فیض شهادت رسید. روز شهادتش هم دقیقاً مصادف بود با تاسوعای حسینی سال ۱۳۹۵. همین حالا هم واسطه حضور امروز من در اینجا و این خیر بزرگ در زندگی‌ام خود محمود است». همسر شهید و دو فرزندش به نام‌های پرهام و پویا نیز همراه مادربزرگشان در این مراسم حضور داشتند.

صدای من را کسی شنیده است!

به مناسبت روز ملی حمل و نقل نیز چند تن از فعالان این حوزه در مراسم حضور داشتند. با علی صادق‌زاده، تاکسیران نمونه و برتر تاکسی بی‌سیم ۱۸۳۰ مشهد صحبت می‌کنم. او که حدود ۴۰سالی از عمرش را مشغول به این کار بوده، می‌گوید: «دیشب در هیئت بودم که با من تماس گرفتند و گفتند به مراسمی در حرم مطهر دعوت شده‌ام. راستش اول نمی‌دانستم این مراسم غبارروبی است، اما بعد که فهمیدم، مثل یک کودک ذوق‌زده شدم و تا خود صبح بیدار بودم. دیشب که خاطرات را در ذهنم مرور می‌کردم، ناخودآگاه یاد سفر کربلای امسالم افتادم. ماجرا از این قرار است که من پس از پیاده‌روی و رسیدن به حرم، در شلوغی و ازدحام حرم گم شدم و موج جمعیت، من را با خودش برد. همان موقع خیلی دلم شکست. ایستادم و تکیه دادم به دیوار و در حالی که هنوز خستگی راه به تنم بود و در گلو عقده کرده بودم، زیر لب با خودم گفتم زیارت امسال را از دست دادم. اما حالا که اینجا ایستاده‌ام احساس می‌کنم کسی صدای بی‌صدای مرا شنیده است و امروز به اندازه تمام سفرها زیارت کرده‌ام».

او که حالا تنها برگزیده از جمع هزاران راننده تاکسی مشهد است در این باره می‌گوید: «فکر می‌کنم از میان جمعیتی حدود ۱۳هزار نفر انتخاب شده‌ام. قربان محبت امام رضا(ع)، همیشه هوایم را دارد. من هم روزی چندین بار از جلو حرم مطهر رد می‌شوم و هر بار سعی می‌کنم با یک سلام کوچک هم که شده عرض ارادتی خدمت ایشان کرده باشم. البته بعضی وقت‌ها هم که یک جای پارک می‌بینم، فوری می‌روم و ماشین را پارک می‌کنم و می‌ایستم روبه‌روی گنبد طلا و شروع می‌کنم به صحبت و درددل کردن».

خبرنگار: الهه ضمیری

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.