تحولات منطقه

گروه جامعه- محبوبه علی پور: شاید چهل سال پیش وقتی زنگ تفریح، از راهرو نمور تاریک «دبستان دانش» می گذشتی، می توانستی در میان همهمه دخترکان دانش آموز صدای ضرباهنگ منظمی را بشنوی که با تصنیفی کودکانه فضا را پرمی کرد:«خانم مشتاق نورماست... نور دو چشمون ماست... آب بریزیم زیر پاش، خاک نشینه روی پاش، همه گلا وا شده خانم نوری ماه شده...»

چراغهای رابطه روشن نیست!
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

 


شاید چنین ترانه هایی را بتوان درلابلای دفتر خاطرات ذهن بسیاری ازدانش آموزان دیروز دید. سروده هایی که نشان از رابطه زلال کودکی هایمان با معلمان داشت. رابطه ای که به اعتقاد برخی، هر روز کمتر می شود. آیا واقعا اینطور است؟ مردم کوچه و بازار، دانش آموزان دیروز و والدین امروز در این باره چه نظری دارند؟

معلم و شاگرد، فرصت زیادی ندارند

«نوری» کار شناس تغذیه با تایید این مساله می گوید: درحال حاضر مشغله معلم ها و شاگردان زیاد شده و حتی فرصت ندارند به خود و زندگی فکرکنند.«آسیه احمدی» فوق دیپلم هنر اما نظر دیگری دارد. او می گوید: من، کلاس اول ابتدایی، معلم نازنینی داشتم که تا پایان دوره ابتدایی سعی می کردم هم شیفت با او باشم و هر روز مسیری را با هم طی می کردیم. حالا هم که ازدواج کرده ام و فرزند دارم به او فکر می کنم و حتی خوابش را می بینم! زیرا معلم نازنینم پس از ازدواج فرزندش به خارج از کشور رفت.
«خانم فرجی» معلم بازنشسته نیز به خبرنگار ما می گوید: شش سال پیش بازنشسته شدم. اما هنوز رابطه ام را با برخی شاگردانم حفظ کرده ام. البته با گذشت سال ها هنوز هم با برخی معلم هایم ارتباط دارم.

رابطه عاطفی پایدار

«حسین سلیمانپور» مشاور تحصیلی درباره رابطه معلم و دانش آموز می گوید: بطور کلی «رابطه عاطفی» در روان شناسی تربیتی اهمیت خاصی دارد. از همین رو برای آنکه آموزش را تعمیق و یادگیری را افزایش دهیم باید ابتدا رابطه عاطفی مطلوب ایجاد کنیم.وی با مقایسه روابط عاطفی در نسل قدیم و امروزی اضافه می کند: به اعتقاد من این رابطه در حال حاضر بیشتر شده است، البته در گذشته به خاطر نبود فناوری های آموزشی، احترام بیشتری برای معلم و نظام آموزشی قایل بودند. این سبک در زندگی عادی نیز رایج بود چنانکه فرزندان در گذشته با احترام بیشتری با والدین رفتار می کردند. احترام به معلم، گاه بیش از احترام به والدین تاکید می شد. از این رو، در کتاب ها می دیدیم که اشاره می شد، «جور استاد به زمهر پدر».
«سلیمانپور» می افزاید: در گذشته رابطه عاطفی از طرف تمام معلمان دیده نمی شد. آنهایی که هنر معلمی را می شناختند و به معلمی نه به عنوان شغل، که به عنوان هنر وعشق نگاه می کردند چنین مهارتی داشتند. اما معلمانی نیز با فشار تنبیه دانش آموز را در کلاس نگه می داشتند. چنانکه به خاطر دارم زمانی که در کلاس دوم ابتدایی تحصیل می کردم، معلمم چهار نوع کابل در ابعاد مختلف آویزان کرده بود و موقع تنبیه، ما می توانستیم یکی را انتخاب کنیم! حال در این سیستم سختگیرانه، یک معلم رابطه صمیمی تری را اعمال می کرد و دانش آموزان جذب او می شدند و همین رابطه عاطفی بود که برای سال ها تداوم پیدا می کرد. درمقابل اگرمعلمی روش دیکتاتوری داشت بچه ها از چند متری او فرار می کردند چنانکه برخی معلمان قدیمی در خاطرات خود می گویند وقتی در کوچه ای حرکت می کردیم بچه ها و شاگرد ها از ترسشان از درخت بالا می رفتند.این کار شناس ارشد روان شناسی تاکید می کند: به نظرم هر رابطه عاطفی به نظم و قاعده ای نیاز دارد تا موثر باشد. بنابراین معلم ها نباید نسبت به وضعیت آموزشی بی تفاوت باشند اما زمانی که ما می گوییم اقتدار و نظم، منظورمان اقتدار و قاطعیت جدی، موثر و سازنده است نه رفتار قاطع همراه با تحقیر و توهین که باعث گریز کودک از مدرسه می شود.

آموزش به جای تدریس

به راستی چرا گاه احساس می شود این روابط صمیمی استاد شاگردی کاسته شده است؟ «سلیمانپور» می گوید: در نظام تعلیم و تربیت، دو اصطلاح آموزش و تدریس را داریم. در تدریس، تنها رابطه ای دوسویه میان شاگرد و معلم وجود دارد چنانکه در گذشته، معلم بود و کتاب و کلاس و دانش آموز، و عنصر دیگری وجود نداشت. به این ترتیب رابطه معلم و شاگرد صمیمی تر به نظر می رسید، اما در حال حاضر، در کنار معلم، چندین رسانه دیگر نیز فعالیت دارند که می توان به کتابهای کمک آموزشی، کلاسهای غیررسمی خارج از مدرسه و نرم افزارهای متعدد اشاره کرد. در واقع تدریس به سمت آموزش حرکت کرده است.
وی می افزاید: امروزه هدف متولیان آموزشی نیز چنین است، چنانکه مدام به دنبال تجهیز مدارس به اینترنت و فناوری ها هستند. به این ترتیب گویا درصددیم یکسری مطالب آموزشی صرف را وارد سیستم شناختی کودک کنیم. این خطرناک است، زیرا ما تنها ذهن شاگردان را به انباری از اطلاعات علمی تبدیل می کنیم بدون آنکه رابطه ای عاطفی برای یادگیری وجودداشته باشد. بنابراین دانش آموزان به صورت سطحی آموزش می بینند و سریع نیز فراموش می کنند. نکته دیگر اینکه، مشغله شاگرد ها زیاد شده است. در گذشته، دانش آموز چند کتاب درسی محدود داشت اما در حال حاضر منابع گوناگون آموزشی به وفور در میان دانش آموزان وجود دارد و همین موضوع مانعی برای ایجاد ارتباط عاطفی با معلم می شود.
وی همچنین تاکید می کند: هنوز هم شاهد روابط ماندگار درمدارس هستیم و معلمانی را می بینیم که دغدغه شاگردان خود را دارند و آن ها را برای مشاوره به مراکزمشاوره ای می برند. به اعتقاد من، معلمانی که تنها دغدغه نان و زندگی ندارند و دانش آموزانی که فقط درگیر کلاسهای غیررسمی نشده اند همچنان فرصت بیشتری برای ارتباط عاطفی دارند.

معلمان بدون مرز

«سلیمانپور» که خود، سال ها به عنوان معلم و مشاور فعالیت داشته با بیان خاطره ای از خود می گوید: به نظرم با توجه به تفاوتهای فرهنگی در جامعه ما، اگر معلمی از جنس فرهنگ و زبان شاگرد ها باشد، این ارتباط دوام بیشتری خواهد داشت، چنانکه من در دوره راهنمایی در شهرستان تحصیل می کردم و معلم ریاضی داشتم با لهجه شهرستانی که نام کوچک ما را صدا می زد. در آن روزگار من علاقه ای به درس ریاضی نداشتم اما از شیوه تدریس و ارتباط معلمم لذت می بردم و هنوز هم از دیدنش لذت می برم و با او ارتباط دارم.این مشاور تحصیلی ادامه می دهد: من معتقدم اگر معلمی به دور از تحقیر، توهین و اتکت گذاشتن، درسش را صادقانه تعلیم دهد و به بعد تربیتی دانش آموزان توجه کند، شاگردان بی تردید به سویش می آیند. زیرا تجربه به من ثابت کرده است بسیاری از دانش آموزان به دلیل کمبودهایی که دارند به دنبال فردی برای همصحبتی و همراهی و جبران این کمبود ها هستند. اما معلمی که بین خود و شاگرد ها مرزی نفوذ ناپذیر می کشد و تنها به رفت و آمدی عادی بسنده می کند نمی تواند در این زمینه موفق باشد. وی اضافه می کند: معلمان متاهل که طعم دلنشین رابطه با کودک را تجربه کرده اند و یا کسانی که برای معلمی ساخته شده اند و نه آنکه به زور به این شغل پرتاب شده باشند نیز می توانند در چنین روابطی موفق باشند.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.