در پی این درخواست شعیب (ع) فرمود که داخل خانه شو و یک عصا بردار. چون حضرت موسی (ع) داخل شد به ناگهان عصای نوح و ابراهیم (ع) حرکت کردند و در دست ایشان قرار گرفت و چون آن عصا را به نزد شعیب (ع) آورد، شعیب (ع) گفت: این را برگردان و عصایی دیگر را انتخاب کن. چون موسی (ع) آن عصا را بازگرداند و در میان عصاهای دیگر گذاشت و خواست که عصای دیگری را بردارد، باز همان عصا حرکت نمود و در دستش جای گرفت و این اتفاق تا سه مرتبه تکرار شد! شعیب (ع) چون این ماجرا را مشاهده نمود گفت: ای موسی؛ این عصا را ببر، زیرا که خداوند این عصا را مختص تو قرار داده است. (تاریخ پیامبران، ج ۱: ۶۰۳؛ قصص الانبیاء، راوندی: ۱۵۲)
عصای موسی در نزد ائمه اطهار (ع)
در حدیثی معتبر از امام محمدباقر (ع) نقل شده است که ایشان درباره ی ویژگی های حضرت موسی (ع) فرموده اند: «عصای موسی یادگاری از حضرت آدم(ع) بود و به شعیب رسیده بود و پس از آن از شعیب به موسی رسیده و هم اکنون نزد ماست، در این نزدیکی او را دیده ام و آن سبز بود، مانند آن روز که از درخت بریده بودنش و چون با آن سخن می گویی، حرف می زند و از برای قائم آل محمد (ص) مهیا شده است وبا آن آنچه را که موسی انجام داده بود، انجام خواهد داد...» (کافی، ج ۱: ۲۳۱)
جنس عصا
در حدیثی دیگر از امام محمد باقر (ع) آمده است که فرموده اند: عصای موسی را حضرت آدم از بهشت به زمین آورد و آن از درخت عوسج (گیاهی است خاردار، شاخه هایش پرخار، گل هایش به رنگ مختلف، میوه اش گرد و سرخرنگ) بهشتی بوده است. (تاریخ پیامبران، ج۱: ۶۰۹)
همچنین در حدیث معتبری دیگر از حضرت صادق (ع) نقل شده است که: عصای موسی چوبی بود از درخت مُورد (درختی شبیه به انار) بهشتی. (مجمع البیان، ۴: ۲۵۰)
ویژگی هایی خارق العاده!
درباره ی ویژگی های خارق العاده ی عصای حضرت موسی (ع) ثعلبی طی روایتی می نویسد: عصای حضرت موسی دو شعبه داشت و در پایین دو شعبه اِنهِنا داشت و در تَه آن آهنی بود و چون موسی در بیابانی وارد می شد و در آن نوری وجود نداشت، از دو شعبه ی آن نوری ساطع می شد که تا جایی که چشم کار می کرد را روشن می کرد و چون محتاج به آب می شد عصای خود را داخل چاه می کرد و آن طولش بسیار می شد، به قدر چاه، و دلوی (سطل آب) در سرش بهم می رسید و به وسیله ی آن آب بیرون می آورد، و چون هنگامی که به طعام نیازمند می گردید عصای خود را بر زمین می زد، پس از زمین آنچه او نیاز داشت برای معاشش بیرون می آمد، و چون درخواست میوه می نمود، آن را در زمین فرو می برد و در همان ساعت درختی می شد و از آن میوه حاصل می شد، و چون از راه رفتن خسته می گردید بر آن سوار می شد و عصایش او را برمی داشت و به هر جا که موسی می خواست او را می برد و او را راهنمایی می کرد، و چون می خواست از نهر بزرگی عبور کند عصا را بر نهر می زد تا راه برای او گشوده می شد. (عرائس المجالس: ۱۷۶)
اژدهایی با شعله های آتش!
در روایتی دیگر به سند معتبر از امام صادق (ع) آمده است که ایشان فرموده اند: فرعون در هنگام ستیز با حضرت موسی هفت شهر و هفت قلعه بنا کرده بود و در آن ها متحصن شده بود (از ترس موسی)، و در میان هر قلعه تا قلعه دیگر بیشه ها قرار داده بود و در میان آن بیشه ها شیران درنده قرار داده بود و چون خداوند موسی را به رسالت فرستاد، بسوی او آمد و تا به دروازه ی اول رسید، عصا را به دروازه زد (و تمام درها) گشوده شد و چون موسی داخل مجلس فرعون گردید، فرعون از او علامت و معجزه ای برای رسالت وی درخواست نمود؛ پس موسی عصای خود را بر روی زمین انداخت و آن ناگاه تبدیل به اژدعای عظیمی شد و دهان خود را گشود و بالا و پایین قصر را در دهان خود جای داد و چون فرعون دید که از میان شکم آن اژدها آتش شعله می کشد و قصد فرعون را دارد، فریاد بر استغاثه برآورد که: ای موسی! بگیر اژدها را، پس بیهوش شد! و هر که در مجلس او حاضر بود، همه گریختند. (قصص الانبیاء راوندی: ۱۵۵؛ تفسیر عیاشی، ج۲: ۲۳)
هجوم ملخ ها با گردش عصا
در طی مدتی که حضرت موسی (ع) به تبلیغ در میان قوم فرعون و دعوت آن ها به خداوند می پرداخته است و چون خداوند قوم فرعون را دچار قحطی و انواع بلاها می گرداند آن را از شومی موسی و قوم او می دانسته و هرگاه نعمتی برای ایشان پیش می آمد آن را از برکت خود می دانستند. از این رو موسی روزی نزد فرعون می رود و می گوید: ای فرعون! دست از بنی اسرائیل بردار و چون فرعون قبول نمی نماید، موسی بر ایشان نفرین می کند و خداوند طوفان آب برایشان فرو می فرستد و در پی ان تمام خانه ها و منازل آن ها خراب گردید و زراعت آن ها از بین رفت و چون این را مشاهده کردند از موسی عذرها خواستند و موسی دعا نمود و طوفان از آن ها دور گردید و در پی آن خداوند در آن سال سرزمینشان را مملو از میوه های فراوان گردانید و قوم فرعون گفتند: که این طوفان نعمتی بود برای ما، و در پی آن خداوند به موسی وحی نمود و موسی با عصای خود به طرف مشرق و مغرب اشاره نمود، پس ملخ های بسیاری از هر دو طرف به قوم فرعون روی آورد، به نحوی که مانند ابری سیاه، تمام زراعت ها و میوه های ایشان را خوردند و بعد از آن جامه ها، رخت ها، درها، پنجره ها را نیز خوردند و همچنین بر روی بدن آن ها قرار گرفتند و موی ریش و سَر ایشان را نیز خوردند و قوم فرعون دست به دامن موسی شدند و در پی آن موسی از صحرا بیرون رفت و عصای خود را به سوی مشرق و مغرب گردانید و در طی ساعتی تمامی ملخ ها از همان راه که آمده بودند بازگشتند. (تاریخ پیامبران، ج۱: ۶۳۱- ۶۳۲)
شِپِش هایی از دلِ زمین!
در بعضی روایات دیگر نیز آمده است در پی نافرمانی قوم فرعون از موسی (ع)، خداوند به موسی امر نمود تا بر کوه (تَلِ) سفیدی بالا رفت و عصای خود را بر زمین زد و به امر خداوند از زمین آن قدر شِپِش بیرون آمد که تمام جامه ها و ظرف های آن ها را پُر نمود و در میان غذاهای آن ها داخل شد به نحوی که هر غذایی که می خوردند، مخلوط بود به آن، به ترتیبی که تمام بدن های آن ها زخمی بود. (مجمع البیان، ج۲: ۴۶۸؛ عرائس المجالس: ۱۹۳) پس در پی آن قوم فرعون به خدمت حضرت موسی (ع) استدعا نمودند که اگر این بلا از ما رفع گردد ایمان می آوریم و چون موسی دعا نمود و این بلا از آن ها رفع گردید باز ایمان نیاوردند و به سختگیری بر موسی و قوم بنی اسرائیل پرداختند.
وَزَغ های رود نیل!
براساس این عهدشکنی، در سال چهارم، موسی به کنار نیل آمده به امر خدا به عصای خود اشاره می نماید و به ناگاه وزغ های بسیاری از نیل بیرون می آیند و به سوی خانه های پیروان فرعون می روند و در غذاهای آن ها داخل می گردند و منازل آن ها مملو از وزغ می گردد به نحوی که سر هر ظرفی را که برمی داشتند پُر بود از آن، و چون تصمیم به صحبت کردن می گرفتند، آن وزغ ها داخل دهانشان می گردید و اگر اراده ی خوردن غذا می نمودند پیش از خوردن آن لقمه وزغی داخل دهانشان می گردید. پس قوم فرعون بسیار گریستند و مجدد در نزد موسی عهدها و پیمان ها بستند و در پی آن موسی به کنار نیل رفت و به عصای خود اشاره نمود به نحوی که به یکباره تمام آن وزغ ها برگشته و داخل نیل شدند، ولی مجدد آن قوم از غایت شقاوت به عهد خود وفا نکردند. (حیوه القلوب، ج۱: ۶۳۳- ۶۳۴)
آب هایی با رنگ و طعم خون!
پس در سال پنجم موسی به کنار نیل آمد و به امر الهی عصای خود را بر آب زد، پس در همان ساعت تمام آب دریاها و نهرها برای پیروان فرعون رنگ خون گرفت، به نحوی که آن ها تمامیِ آب های موجود را به رنگ و طعم خون می دیدند ولی قوم موسی آن را آب صاف! و چون قوم موسی آن را می آشامیدند آب بود و چون قوم فرعون می آشامیدند خون بود! پس فرعونیان التماس می نمودند به بنی اسرائیل که آب را از دهان خود به دهن ما بریزید و چون چنین می کردند؛ تا در دهان بنی اسرائیل بود آب بود، و چون در دهان پیروان فرعون قرار می گرفت خون می شد! پس به روایتی هفت روز یا چهل روز این ماجرا ادامه پیدا نمود و چون مجدد به حضرت موسی التماس نمودند و این حال از آن ها زایل شد، همچنان بر کفر خود باقی ماندند تا سرانجام در میان انبوهی از آب ها همگی به عذاب اعمال خود گرفتار گردیدند. (قصص الانبیاء راوندی، ۳۶۸؛ تفسیر قمی، ج۱: ۲۳۶، تاریخ پیامبران، ج۱: ۶۳۴)
نویسنده: مصطفی لعل شاطری
نظر شما