-اگر بخواهیم وسواس فکری را تعریف کنیم چه آغاز و پایانی خواهد داشت؟
-وسواس فکری به عقیده،هیجان و تفکراتی اطلاق می شود که مکررا و مصرانه برخلاف میل شخص به طور مکرر و مقاوم و به طور غیر ارادی در ذهن مرور می شود و به ناراحتی و اضطراب دامن می زند ،این افکار ممکن است با تشریفات ذهنی هم همراه شود در واقع فرد می داند که افکارش و تکرار آن بیهوده است اما گویی مجبور است به آن مساله فکر کند و سپس آن را در برخی موارد انجام دهد،اگر این کار را انجام ندهد فرد به آرامش نخواهد رسید ،بعد از انجام فکری که به ذهنش رسیده فرد تا مدت کوتاهی آرام می شود اما این آرامشی دیری نمی پاید و باز همان افکار در ذهن فرد وارد شده و او را آزار می دهد،البته مصادیق و انواع افکار در ذهن افراد وسواسی از فردی به فرد دیگر می تواند متغیر و متفاوت باشد .
-طبعا وسواس انواع مختلفی دارد در مورد آن لطفا توضیح دهید؟
-در این نوع دو گونه وسواس داریم ،اختلال شخصیت وسواسی و اختلال اضطرابی وسواسی،اختلال اضطرابی وسواسی می تواند در هر سنی به وجود بیاید و فرد از اضطرابهای موقتی رنج برده و حرکاتش وسواس گونه می شود و در باره موضوعات مشخصی فکر می کند ،در این نوع ممکن است وسواس فکری در زمانی به وجود آمده و در مدتی کوتاه از بین برود، اما اختلال شخصیتی وسواس،به رفتارهایی اطلاق می شود که فرد در آن یک رویه را در پیش گرفته و عملکرد خاصی را در زندگی روزمره اش پیاده می کند ،حتی این رفتارها می تواند به زندگی بین فردی و اجتماعی او نیز آسیب بزند ،در واقع سبک زندگی این افراد متفاوت از دیگران است،این اختلال از نوجوانی به وجود آمده و تابزرگسالی ادامه پیدا می کند
-اگر بخواهیم وسواس فکری را ریشه یابی کنیم ریشه آن را در چه عواملی باید جست و جو کرد؟
-ریشه وسواس در اضطراب و نگرانی است،انسانهایی که از وسواس فکری رنج می برند در واقع در دنیایی نا امن زندگی می کنند که این وسواس ها پوششی است برای اضطراب آنها،کلا ماهیت وسواس این است که با پناه بردن به آن خود و اطرافشان را کنترل کنند ،احساس ناامنی که مدام فکر میکنند باید همه چیز را تحت کنترل خود درآورند تا اضطراب و ناامنی که احساس می کنند را کاهش دهند ،متاسفانه این امنیت پایدار نیست و ممکن است در چند دقیقه یا ساعت در نظر فرد مبتلا به وسواس ذهنی ایجاد شود اما به خودی خود و زود از بین می رود و باز همان افکار او را آزار خواند داد
-تفکرات وسواس گونه را اگر بخواهیم به صورت ملموس مرور کنیم تا ببینیم در زندگی روزمره انجام مکرر کدام کارها می تواند ناشی از وسواس فکری باشد به نظر شما کدامیک از اعمال و رفتار ما می تواند معرف این وسواس باشد؟
-مثلا اهمیت بیش از حد به نظم،ترتیب وسایل خانه که برخی از این افراد در مراجعاتشان می گویند که وسایل منزل را میلیمتری می چینند یعنی تکان خوردن میلیمتری یک گلدان یا مجسمه را متوجه و بلافاصله آن را درست می کنند و فکر اینکه این وسیله که میلیمتری تغییر کند آزارشان می دهد،عجول بودن،تردید در انجام کارها و تصمیم گیری ها،حساس بودن بیش از حد به وقت و زمان ،اطمینان طلبی از دیگران مثلا برای خرید چیزی دهها بار از دیگران خوب یا بد بودن آن را سوال کنند ،احساس گناه بیش از حد و مقصر دانستن خود در وقایع زندگی،نگرانی از اینکه کارها به خوبی انجام نشده باشد حتی وقتی خود فرد می داند کارش را به نحو احسن انجام داده است،ترس از افکار گمراه کننده و گاها شیطانی و فکر کردن تمام وقت به یک صدای خاص،مجسم کردن یک تصویر در ذهن و یا یک کلمه و عدد خاص،نیاز به اطمینان مجدد از اعمال و رفتارشان که مجبورند دایما کارهایشان را چک کنند ،ترس از صدمه زدن به افراد خانواده یا یکی از دوستان ،البته وسواس فکری مربوط به نگرانی از آسیب زدن به خود یا اعضاء خانواده هیچ گاه نمی تواند به تنهایی موجب شود که فرد رفتارهای آسیب رسانی را انجام دهد ، حتی می توان خاطر نشان شد که وی در چنین وضعیتی بیشتر از افراد عادی نگران سلامت خود و اطرافیانش می باشد، بنابراین این بیمار جزء بیماران خطرناک محسوب نشده و درمان باید بر بهبود حالات روحی فرد متمرکز شود،قابل ذکر است که خیلی اوقات وسواس فکری می تواند با کمال گرایی اشتباه گرفته شود و یکی از تفاوت های مهم آن است که فرد وسواسی معمولا درگیر موضوعات پیش پا افتاده ای است که به پیشرفت در زندگی مربوط نمی شود ولی فرد کمال گرا به دنبال پیشرفت در زندگی شخصی ، تحصیلی و شغل اش می باشد البته اگر بتواند با واقعیت منطبق باشد.
-آیا خانواده ها می توانند در بهبود یا تشدید وسواس فکری موثر باشند؟
-بسیاری از بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری به علت ترس از انگ اختلال روانی مشکلاتشان را سالها از خانواده هایشان مخفی می کنند یا در برابر اعتراض های دیگران مشکل خود را نمی پذیرند و همین موضوع باعث تشدید مشکلشان می شود، در حالی که این افراد به نوعی اختلال اضطرابی دچار شده اند که زندگی اشان را تحت تاثیر قرار داده است ،این مشکل روان شناختی زمانی فقط در متون تخصصی شناخته شده بود اکنون متاسفانه جزء فرهنگ عامه شده است،این مشکل برای برخی آنقدر شدید است که سالها به مسافرت نمی روند از ترس آنکه هیچ جا جز منزلشان تمیز نیست و همه جا آلوده و نجس است و ارتباط خود را با بسیاری از دوستان و اقوام که از حساسیت های آنها راضی نیستند قطع کرده اند ،براساس تجارب بالینی اطرافیان می توانند در تشدید یا بهبود علائم وسواس فکری موثر باشند ،احتمال افسردگی و وسواس در فرزندان و همسر فرد وسواسی زیاد است و در بسیاری از موارد افراد خانواده از اینکه باید بیش از حد مراقب رفتار خود باشند ناراحت و عصبی می شوند ،از این رو یکی از بخشهای درمان این است که به طور منطقی در برابر اعتراضات بیجای فرد وسواس فکری بایستند و او را به کارهای غیر قابل قبولش آگاه کنند که انجام این رفتارها ضرورتی نداشته و به کسی و چیزی آسیبی نمی رساند ،برخی از زنان از هر روز از دم در منزل تا در حمام را روزنامه می چینند تا همسر و فرزندانشان از روی آنها عبور کرده به حمام بروند ،تمیز و ضدعفونی شوند،لباسهایشان عوض شده و آنگاه اجازه دارند روی مبل ها بنشینند و در فضای منزل راه بروند!!و این سخت گیری ها منجر به نگرانی ها و ناراحتی ها حتی در پاره ای از اوقات به جدایی و از بین رفتن زندگی مشترک می شود.
-وسواس فکری چه آسیب هایی می تواند به فرد و اعضای خانواده و دیگران وارد کند؟
-مثلا سخت گیری در آموزش آداب والدین در دستشویی رفتن و آداب نظافت در سالهای اولیه کودکی می تواند کودکان را به بزرگسالانی با وسواس فکری تبدیل کند ،متاسفانه والدین در سبک های فرزند پروری سخت گیرانه به عمق ماجرا وآسیب هایی که این روش ها می تواند بر فرزندانشان وارد شود نمی اندیشند و از فرزندانشان انتظارات غیر واقع بینانه ای دارند که ممکن است در آینده دور و نزدیک به زندگی خود و فرزندانشان آسیب بزند ،از آسیب هایی که بر فرد وسواس فکری وارد می شود می توان به اتلاف وقت و از دست رفتن عمر که سرمایه ای گرانبهاست اشاره کرد وهمچنین عدم توانایی در تمرکز حواس و حواس پرتی ،زیرا این فرد فکرش دایما درگیر با چیزهایی است که نه کمکی به او می کنند و نه در زندگیش می توانند تغییرات مثبتی را به وجود بیاورند ،باز ماندن از کارهای اصلی زندگی هم از عوارض ابتلا به وسواس فکری است،زیرا ذهن افراد خسته می شود و بی حوصله شده و فرد وقت و حوصله ای ندارد تا به موضوعات اساسی زندگی ا ش فکر کند،مثلا یکی از شایع ترین وسواسهای فکری،ترس از چاق شدن است که به بی اشتهایی و کسالت فرد منجر می شود،وسواس کندن مو هم نوعی وسواس فکری است که هم در آقایان و هم در خانمها مشاهده می شود،تیک های مختلفی مثل بیرون آوردن زبان،چشمک زدن،صاف کردن گلو هم از جمله حالاتی است که فرد مدام آنها را تکرار می کند
-فردی که به بیماری وسواس فکری خود آگاه شده است درمان را از کجا باید آغاز کند؟
-درمان در اولین قدم آن است که فرد بپذیرد این مشکل را دارد و وسواس علت بسیاری از مشکلات اوست و آمادگی مواجهه با حساسیتهایش را داشته باشد و اتفاقا آنها را انجام دهد و مدتی به قول عامیانه با ( دل نچسبی )زندگی را ادامه دهد زیرا اگر قرار باشد کارهایی که تا کنون انجام میداده تکرار کند در درمان او موفقیتی حاصل نمی شود،بنابراین می بایست بپذیرد هر آنچه را که در گذشته برایش سخت و غیر قابل قبول بوده ترک کند،دقیقا مثل ترک اعتیاد که با سختی هایی همراه است،البته لازم به ذکر است اگر از زمانی که فردی رفتاری را انجام می دهد شش ماه بگذرد می توان گفت او به وسواس فکری مبتلا شده ،زیرا رفتارهای کوتاه مدت و در حد یکی و دو بار را نمی توان به وسواس فکری مربوط کرد. بنابراین برای درمان بهتر با کمک گرفتن از روانشناس و مشاورمی توان بر ترسها و اضطرابهای خود فائق آمده تا این افراد دنیایی متفاوت از آنچه که پشت سر گذاشته را تجربه کنند.
نظر شما