«هرگز ندیدهام درختی تماشای سیب را بفروشد»*
لحظهای از خود میپرسم: آیا شعر «احمدرضا قدیریان» ناقص به نظر نمیرسد؟ آیا نباید پس از این تصاویر غیرانسانی، اشارهای به زندگی آدمی میآمد و اثر با پیامی برآمده از این تصویر غنی میشد؟ و لحظهای بعد به خود پاسخ میدهم: چه ضرورتی دارد که شاعر اقدام به ارسال پیام کند؟ آیا خود من به عنوان یک مخاطب فعال نمیتوانم و نباید با اشارهگری این شعر به زندگی آدمی پیامی از متن استخراج کنم؟ و لحظهای بعد اساساً متن شعر را از این پیام بینیاز میبینم و غنای شعر را مقولهای بینیاز از اشاره مستقیم یا حتی غیرمستقیم به زندگی آدمی. به نظر میرسد در لحظات مختلف وجوه مختلفی از فردیت شعری من منتقد بروز میکند. در هنگام پرسش اول، وجه سنتی فردیت من بروز کرده است. وجهی که نتیجهگیری انسانی و نیز محتواگرایی فایدهمند و نیل به نیت شاعر را اصلی لازم در شعریت یا حداقل کمال و غنای متن میداند. یا در هنگام پاسخ به خود وجهی مدرن از شخصیت من ظاهر شده است. وجهی که معنایابی متن را نه تالی نیت شاعر بلکه حاصل مشارکت فعال خواننده در بازآفرینی متن میداند. از این منظر در هر بار قرائت شعر توسط هر خواننده بسته به بافت موقعیتی و افق فکری او، امکان تفسیری تازه از شعر وجود دارد. شخصیت انسانی درخت در شعر «قدیریان» شخصیتی مهربان و بخشنده است. شاعر اگرچه محتوا و پیامی در شعرش تعبیه نکرده است اما مخاطب برای معنایابی متن، گزینههای متعدد و متفاوتی ندارد. محتوای این شعر در حقیقت توصیه به ایثار و شفقت است و بس. شاعر پازلی فراهم آورده است و خود قطعات ساده آن را برای تکمیل پیش چشم مخاطب قرار داده است. دراین موقعیت دریافت و خوانش مخاطب زیر سایه اقتدار نیت شاعر قرار میگیرد. بنابراین شعر «قدیریان» ماهیتی سنتی دارد و از توسّع معنایی بیبهره است. این همه اما مانع از آن نیست که مخاطب از زیبایی خیال در مضمون دلپذیر شعر لذت ببرد.
*سیبستان/ احمدرضا قدیریان/ فصل پنجم/ 1391/ صفحه 11.
نظر شما