احمد میرزا عضدالدوله، حاکم همدان، پسر فتحعلیشاه که زمان مرگ پدرش نوجوان بود و در عصر ناصرالدین شاه معمولاً او را به حکمرانی شهرهای بیسر و صدا میفرستادند، پیرمردی بود آرام و آرامش طلب، بیعرضه، اهل شادی و خوشگذرانی و بخور و بخواب، زنان عقدی جا افتاده و صیغههای جوان و شاداب و ترگل و ورگل پیوسته در اندرونی بودند، بساط کباب و چلو و خورش، مرغ و مسمی و پلو با خروس بریان و بره تودلیاش گسترده، اهل سور و سات و منقل، خوش اخلاق، خوشرو، بیعرضه، بیحال، عاشق لمیدن زیر کرسی در زمستانهای سرد و پربرف و واله و شیدای نشستن زیر درخت میوه در باغهای دلگشای اطراف همدان در بهار و تابستان، دستی به قلم داشته، شرح حال جالب پدرش خاقان بن خاقان بن خاقان و سلطان بن سلطان بن سلطان فتحعلیشاه قاجار را در کتاب حرمسرای پدرم فتحعلیشاه خاقان مغفور نوشته که به یادگار مانده است.
احمد میرزا عضدالدوله از سر و صدا خوشش نمیآمد. از اینکه مردم مرتب به دارالایاله مراجعه کنند و تشکی کنند (شکایت کنند) یا خواهان مداخله او در امور شهر و دهات، دعواهای ملکی، اختلافات ارباب و رعیت و غیره و حتی دعوای زن و شوهر شوند، بیزار بود. منتهای خشنودیش این بود با دراویش بنشیند و درباره خفیات و رموز عینی صحبت کند یا مرتاضان حقه باز هندی را که به ایران سفر میکردند و مدعی بودند گنج نامه شاه و وزیر دارند و میتوانند نقدینههای زیر خاکی را کشف کنند، به بارگاه احضار کند و ساعتها با آنها گپ بزند.
اما مردم همدان هم با مشکلاتی روبه رو میشدند، تعدیات محصلان مالیاتی، افزایش عده قطاع الطریقها، مزاحمتهای اشرار و زورگویان، تجاوز به جان و مال و ناموس و بخصوص مزاحمتهای بیرویه قاطرچیان دولتی که یک نشان پهن شیر و خورشید به کلاهشان میزدند و به خانههای دهاقین میریختند و حق و حساب و خدمتانه و قلق و تریاک ماهان و دختر هجده ساله و عرق و مسکرات مطالبه میکردند وادارشان میکرد با وجود اذعان به بیحالی حاکم محترم، به دارالایاله بیایند و یا به تلگرافخانه ایران یا تلگرافخانه انگلیس (هند و اروپا) بروند و به شاه تلگراف بزنند.
عضدالدوله که آب و ملکی هم در همدان داشت، میترسید شاه یا امین السلطان وزیر اعظم، او را از حکومت همدان عزل کنند و این بود که به فراشباشی و قاپوچی سپرده بود از ورود مردمان جلوگیری نکنند و خودش هم روی ایوان آمده، روی یک صندلی راحتی روسی لم میداد و با خوشرویی و مهربانی به عرایض شاکیان گوش میداد.
هر بار مردم در اداره دارالحکومه جمع میشدند، عضدالدوله روی ایوان اتاق پنجدری حاضر میشد دستمالی به دست میگرفت و اگر مردم زیاد جزع و فزع و گریه و شیون میکردند، او هم همراه با مردم میگریست و دستمال پیچازی را به چشم برده، اشک چشم را میخشکاند و سپس آن را جلوی بینی بزرگ خود گرفته، فین قایمی در آن میکرد.
یک بار که قاطرچیها زیاد مردم را اذیت کرده بودند، عضدالدوله با لبخندی محجوبانه میگفت: جان دلم، عزیز دلم، جگر نازنینم، حرفهایت را بزن سبک بشو.
یکی گفت: رهزنان قاطرهایم را بردند، حاکم گفت: خدا ان شاءالله روز قیامت جزایشان را خواهد داد. دیگری گفت: قطاع الطریق زن و دخترم را از خانهام دزدیدند و بردند، حاکم فرمود: خدایا از این مردم شقی به تو پناه میبرم که به ناموس رعیت رحم نمیکنند. سومی گفت: خانه و مزرعهام را آتش زدند، حاکم فرمود: ای خدا در قیامت در آتش سوزان جزغالهشان کن. هر چه مردم شیون و زاری میکردند، عضدالدوله که وقت وافور زدنش رسیده بود، نگاهی به آسمان میکرد و از خداوند به جزا رساندن تبهکاران را مسألت میکرد. وقتی همه درد دلهایشان را کردند، عضدالدوله از جا بلند شد، تعظیمی خطاب به مردم کرد و گفت: من از شما عذرخواهی میکنم، واقعاً عذرخواهی میکنم. ببخشیدشان این اراذل و اوباش و طاغیان را. جوانند، جاهلند و غرور جوانی مستشان کرده است، یکی گفت: قربان، از مردم مالیات اضافی میگیرند، دیگری گفت: در شهر شرابخانه باز کردهاند، سومی گفت: سکه قلابی میسازند، چهارمی گفت: زن مردم را از راه به در میکنند.
عضدالدوله مرتب عذرخواهی میکرد و میگفت: من به شما قول میدهم در روز قیامت خودم و شما شاهد خواهید بود از پل صراط عبور نخواهند کرد و با کله در اعماق جهنم سقوط کرده، طعمه آتش جهنم و قیرسوزان و نیش عقرب و مار خواهند شد.
یکی گفت: مرد حسابی، پس تو چکارهای؟ ننه پیرزن من که بهتر از تو میتواند نفرین کند.
خان حاکم گفت: پس بیارش اینجا دو تایی با هم نفرین و لعنت کنیم. به نظر بنده با این هشت تا قره سوران (ژاندارم) شیرهای چاره دیگری نمیرسد. من از حضرت عالی عذر میخواهم. باور کن شرمنده هستم. حالا بفرمایید بروید، فردا بیایید که مفصل عذرخواهی کنم!
***
نمیدانم چرا وقتی آقای نوبخت با آن قیافه محجوب و منفعل این قدر عذرخواهی میکند، یاد مرحوم سلطان احمد میرزا عضدالدوله میافتم. ایشان سر حقوقهای کلان از ما بهتران عذر خواستهاند، اغلب دیگر وزیران و مسؤولان هم هر روز و هر هفته عذرخواهی میکنند، عذرخواهیهایی که هیچ یک از گرههای مردم را باز نمیکند و بازی واژگان است.
خوب است به جای عذرخواهی، اقدامی عملی کنند که مردم دلشان خوش باشد. آخر چطور میتواند دولتی با این همه ادارات حسابداری و حسابرسی و اداره کل امور مالی از پرداختیهای کلان به مدیران خوش نشین خود بیخبر باشد؟
نظر شما