قدس آنلاین: علاوه بر نقل سخنان نهج البلاغه به استخراج نظریه و تحلیل نظر بپردازیم و به نقل قناعت نکنیم که اگر رویکردمان چنین باشد هرآنچه که از غرب در رشته های مختلف علوم انسانی وارد می شود را باید کپی پیست کنیم.

گرفتن تایید از نهج البلاغه برای علوم وارداتی تحول نیست!

به گزارش قدس آنلاین، وقتی سخن از تحول علوم انسانی و تولید علوم انسانی اسلامی به میان می آید تاکید بر لزوم رجوع به منابع خودی است منابعی که ریشه در آسمان دارد و راه سعادت انسان را نشان می دهد که نهج البلاغه از جمله آنها است؛ از این رو و به مناسبت فرا رسیدن ایام شهادت مولای متقیان امیرالمومنین امام علی(ع) با دکتر بخشعلی قنبری، عضو هیئت‌علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز و پژوهشگر نام آشنای نهج البلاغه درباره ظرفیت های اخُ القرآن برای استفاده در پروسه تحول علوم انسانی به گفت و گو پرداخته ایم که مشروح آن به حضورتان عرضه می شود:

 

با توجه به اهمیت نهج البلاغه امیرالمومنین(ع)برای شیعیان بعد از قرآن کریم و برخورداری این کتاب عظیم از دیدگاه های مختلف اعم از دینی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، آیا می توان از آن در تحول علوم انسانی و تولید علوم انسانی اسلامی استفاده کرد؟

برای ورود به بحث و پاسخ این پرسش مقدمه ای را عنوان می کنم. نهج البلاغه در مدت زمان پنج سال حکومت حضرت امیر(ع) تنظیم شده است، چراکه بنا بر آنچه که از قرائن و شواهد در دست داریم بخش عمده نهج البلاغه در زمان خلافت امیرالمومنین(ع) نوشته شده و از این جهت با مسائل ملموس جامعه کاملا مرتبط است، اما طبیعی است که این مسائل مربوط به جامعه به دو دسته تقسیم شوند، یک دسته مسائلی که ماندگارند و برای هر دو جامعه چه جامعه این زمان و چه امروز قابل بهره داری هستند.

 

همچنین دسته ای از این مباحث مربوط به دوره زندگانی حضرت امیرالمومنین علیه السلام است، اما قسمتی که دوای درد همه جوامع بوده و ماندگار است طبیعتا می تواند کارساز باشد و از این جهت این دست مباحث با جامعه امروزی ما در امر فرهنگ سازی بسیار مرتبط هستند به ویژه اینکه نحوه بیان امام علی (ع) نیز به لحاظ استفاده از قوه عقلانی بسیار کارساز است و از سوی دیگر از نظر استفاده از ساحت گرایشی انسان نیز اهمیت دارند، چراکه وقتی حضرت(ع) به یک مبحث ورود می یابد در عین اینکه بحث عقلانی را مطرح می کند آن را با ساحت گرایشی انسان یعنی جنبه های احساسی و عاطفی و هیجانی همراه ساخته و به اندازه ای حساس بیان می کند که اگر کسی مخاطب این سخنان باشد قطعا تحت تاثیر قرار می گیرد.

 

نهج البلاغه از این دو جهت یعنی دو بُعد عقلانی و گرایشی یا به تعبیر دیگر از نظر بینشی و گرایشی می تواند جایگاه مهمی را در ساخت فرهنگ جامعه ایفا کند. اضافه بر این در حوزه کنش نیز سخنان حضرت علی(علیه السلام) ناظر بر عمل است؛ در واقع می توان گفت حضرت علی(علیه السلام) در نهج البلاغه به صورت انسان عمل گرا آشکار شده است لذا چون تمامی ساحت های وجودی انسان را تحت تاثیر قرار می دهد در این جهت در فرهنگ سازی نقش به سزایی می تواند داشته باشد.

 

 

با توجه به آنکه نهج البلاغه در ساحات متعددی ورود یافته و مملو از حکمت ها است، آیا می توان آن را به عنوان الگو و مبنایی برای تحول در علوم انسانی در نظر گرفت؟

بله، اتفاقا در موارد مختلفی می توانیم از نهج البلاغه در حوزه علوم انسانی بهره مند شویم. این کتاب از قضا از جمله منابعی است که کاملا استعداد استخراج نظریه ها را دارد. لذا جزو منابعی است که اگر بتوانیم روی آن کار کنیم می توانیم فقدان بخشی از نظریه پردازی های خودمان را برطرف کنیم و از آنجایی که خود چندین مورد در این حوزه ورود یافته ام متوجه شدم که نهج البلاغه این استعداد را دارد.

برای مثال در حوزه دانش «مدیریت» نهج البلاغه توانایی استخراج نظریه را دارد، یا در حوزه عرفان که من نظریه عرفان حضرت امیرالمومنین(ع) را در قالب کتابی چهارصد صفحه ای به شکلی تفصیلی ارائه کرده ام، همچنین در حوزه «اخلاق حرفه ای» که موضوع اخیر را نیز در قالب اثری مکتوب ارایه کردم.

 

بنابر این، نهج البلاغه در چندین رشته علوم انسانی استعداد دارد و می توانیم از این کتاب در حوزه علوم انسانی نظریه استخراج کنیم. اما استخراج نظریه با نقل کردن تفاوت دارد. یکبار می خواهیم نظریه ای را استخراج کنیم و یکبار می خواهیم نقل کنیم، آنچه که در جامعه ما مطرح می شود عموما نقل است، سخنرانان و معلمان ما عمدتا می گویند حضرت علی(ع) اینگونه فرمودند، این طور بیان کردند و ... . هرچند که این نوع ورود به بحث هم بخشی از ارائه مطالب است اما این رویکرد با استخراج نظریه تفاوت فراوانی دارد. در استخراج نظریه باید تامل و تحقیق ویژه ای داشت؛ زمانی که می گوییم امیرالمومنین امام علی(علیه السلام) در مورد عرفان نظریه دارد می خواهیم ببینیم حضرت(ع) در مورد معرفت، وجود خدا، جهان، انسان و ارزش، چه پیش فرض هایی دارد و بر اساس آن پیش فرض ها چه نظریه ای را می توانیم استخراج کنیم در حالی که در روش نقل به این همه تامل نیاز نداریم و صرفا یک بخش را بررسی می کنیم. بنابراین، اکنون نیازمند به نظریه ها هستیم اما برخی واهمه دارند که از نهج البلاغه برای ارائه نظرات علمی استفاده کنند.

 

علت این واهمه چیست؟

شاید علت عمده آن، ترس از نقد باشد، چون می گویند بالاخره ممکن است چند نفر به نظریه اشکال وارد کنند و این اشکال مثل این است که از نهج البلاغه که نوشتار حضرت امیر(علیه السلام) است ایراد گرفته شود و امیرالمومنین(ع) نیز معصوم است و در نتیجه کلا موضوع را منتفی می دانند.

 

این در حالی است که وقتی نظریه استخراج می کنیم به هر حال منتقد خواهد داشت ولی آن انتقاد و خطا به من محقق و به عنوان فردی که نظریه را بیان کرده است بر می گردد. این واهمه معقول و موجهی نیست، بنابراین، اکنون باید نظریه سازی کنیم در غیر این صورت علوم انسانی اسلامی که به دنبال طرح آن هستیم هرگز نمی تواند بروز و ظهور یابد.

 

از سوی دیگر آیا هرچه که در مورد علوم انسانی اسلامی بیان می شود صحیح است؟ قطعا ممکن است نظریات اشتباهی نیز وجود داشته باشد، اصلا چه الزامی وجود دارد که حتما بخواهیم نظریه ای درست باشد؟

اول باید نظریه استخراج کنیم و بعد دیگران بیایند و نقد کنند. این گونه است که نظریه ها در غربال نقد و بررسی قرار می گیرند. من نظریه اخلاق حرفه ای امام علی(ع) را در کتاب اخلاق حرفه ای آوردم، این کتاب مورد نقد واقع شد اما این مجموعه نقدها به شخص من بود نه حضرت امیر(ع).

نظریه اندیشه منسجم است، وقتی می گوییم امیرالمومنین علی(علیه السلام) در عرفان این نظریه را دارد نمی توانیم با تناقض سخن بگوییم. در نقل می توان سخنی را گفت ولی در نظریه این گونه نیست.

 

ما باید علاوه بر نقل سخنان نهج البلاغه به استخراج نظریه و تحلیل نظر بپردازیم و به نقل قناعت نکنیم که اگر رویکردمان چنین باشد هرآنچه که از غرب در رشته های مختلف علوم انسانی وارد می شود را باید کپی پیست کنیم و در آخر بگوییم امیرالمومنین علیه السلام نیز در مورد فلان موضوع این گونه گفته اند، یعنی سخن حضرت(ع) را موید نظر یک اندیشمند غربی قرار دهیم. این رویکرد علمی نیست، پس نباید به نقل اکتفا کرد.

شبستان

انتهای خبر/

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.