این هم شد محله. وارد خیابان مربوطه میشوم. یک لحظه شک میکنم. شاید دیر رسیده ام. صدای جیغ زنانه ای امیدوارم میکند با اینکه اصلاً خوب نیست چنین چیزی واقعیت داشته باشد. فعلا تنها میدانم دو دختر نوجوان خودشان را از بالای بام پرت کرده اند پایین. جلوتر میروم. این دیگری صدای نعره مردی قوی هیکل است.
سقوط آزاد
پارچه سفیدی طبق معمول روی جنازههاست. یک لحظه چهره معصومانه آتنا را از دور میبینم. یکی از بچههای تشخیص هویت، تکه سنگی را روی ملحفه میگذارد تا باد آن را بلند نکند. اول سلفی گرفته اند و بعد به روش فیلمهای رمانتیک دست در دست هم و سقوط آزاد اما در پایان یک تراژدی داریم.
گزارش واقعه
بعد از ظهر شنبه جاری، بازپرس کشیک قتل پایتخت در جریان خودکشی دو دختربچه قرار گرفتند و سریعا به محل اعزام شدند. به دستور بازپرس مرادی تحقیقات انجام گرفت. در همان بررسیهای اولیه تیم تشخیص هویت و مأموران اداره دهم آگاهی صراحتا اعلام کردند مرگ این دو دختر 13 و 12 ساله خودکشی بوده است و هر دو دختر با دست در دست هم قرار دادن از بلندای بام ساختمان پنج طبقه پایین پریده اند.
عشق به آقای خواننده
در خانه کلی آدم نشسته اند. به مادر آتنا گفته اند دست و پای دخترت شکسته است. لااقل این حرف کمی نزدیک به واقعیت بود تا حواس مادر از مرگ یکی یک دانه اش پرت شود. به سراغ کیف شیما میروند. سیگار و فندک اولین چیزی است که چشمان منتظر همه را پر میکند. میگویند روی دست شیما خط خطیهای زیادی هم دیده شده است که به دلیل رگ زنیهای هفته قبلش بوده است. آتنا بر خلاف شیما از این لوس بازیها نداشته و تنها به سبب وفای به عهد دست به این کار زده است، با این وجود هر دو نفر وصیت نامه داشتند. عشق به خواننده ای مانند خراطها هم که در بین هر دو نفر شایع بوده است. هنوز هم صورت معصومانه آتنا را میبینم.
در محله
شناخت زیادی کسی به هیچکدامشان ندارد. خانه یکی طبقه پنجم ساختمان است. مادر شیما هم رسید. یکی از آن طرف جیغ میزند دیگری از این طرف. مأمورها در حال کاویدن صحنه هستند که متوجه میشوند گوشی یک نفر نیست. آنها قبل از خودکشی عکسی گرفته اند و گوشی را همان بالا گذاشته اند. شیما زودتر از آتنا به زمین میرسد اما همچنان دست یکدیگر را رها نمیکنند و دست در دست سقوط میکنند. دو دوست که در وصیت نامه هم ذکر کرده اند قرار است تا آخر در آن دنیا با هم بمانند. شاید هر که زودتر به آن دنیا برود چیزی بیشتر میستاند که اینها چنین عجله ای برای زودتر رفتن داشته اند.
نظر شما