به گزارش قدس آنلاین به نقل از تسنیم:
در یادداشت گذشته توضیحاتی در مورد عوامل درونی و بیرونی گرایش به عرفانهای نوظهور ارائه گردید. در این یادداشت در صدد بررسی ویژگیهای مشترکی هستیم که تقریباً در تمامی این عرفانها وجود دارد.
در توضیح پیرامون ویژگیهای مشترک عرفانهای نوظهور باید گفت اگرچه در ابتدای امر به نظر میرسد که این عرفانها هیچ تشابه و ارتباطی با یکدیگر ندارند، امّا بررسی دقیق «زندگینامه»، «عقاید» و «اهداف» رهبران این فرقههای نوپدید بیانگر آن است که میان جریانهای مذکور، تشابهات قابل توجّهی وجود دارد که از میان این تشابهات، میتوان به موارد ذیل به عنوان مهمترین آنها اشاره کرد.
بحرانهای روانی بسیاری از رهبران عرفانهای نوظهور
در میان رهبران عرفانهای نوظهور و مهمترین نویسندههای معنویتگرای دهه اخیر، افراد زیادی وجود دارند که پیش از قرار گرفتن در مقام رهبری یک عرفان یا نظریهپردازی در جهت ایجاد جریانهای به ظاهر معنوی، در زندگی خود دچار بحرانهای روانی شده و حتّی به واسطه این بحرانها، برای مدّتی در بیمارستانهای روانی بستری شدهاند. از میان این افراد میتوان به «پال توئیچل1 »، «هارولد کلمپ2 »، «پائولو کوئلیو3 »، «اکهارت تولی4 »، «راما کریشنا5 »، «سوامی ساتیاناندا ساراسوتی6 »، «اشو7 »، «وین دایر8 »، «شاکتی گواین9 »، «نیل دونالد والش10» و «لوئیس هی11 » اشاره کرد که هر یک از ایشان در میان آثار خود و یا ذیل بیان خاطرات دوران کودکی، نوجوانی و جوانیشان، صراحتاً به رنج بردن از بحرانها و اختلالات روانی اذعان کردهاند. این مسئله اثبات میکند ادّعاهایی که در مورد کشف و شهود از سوی ایشان مطرح میشده است، نشأت گرفته از مشکلات و اختلالات روانیای است که ریشه در گذشته آنان دارد. بعلاوه با توجّه به وجود بحرانهای روانی در زندگی بسیاری از رهبران عرفانهای نوظهور باید پرسید چگونه افرادی که خود در دورهای از زندگی با بحرانها و اختلالات روانی دست و پنجه نرم کردهاند و نتوانستهاند از این بحرانها با موفقیّت خارج شوند، مدّعی هستند که میتوانند دیگران را در برطرف کردن نیازهای عرفانیشان یاری کرده و شیوه درست زندگی را به آنان بیاموزند؟
ایجاد آرامش برای انسان از طریق مسکّنهای موقّت
یکی دیگر از نقاط مشترکی که میان عرفانهای نوظهور وجود دارد، آن است که رهبران این عرفانها با سوء استفاده از نیاز انسان به معنویت و آرامش، تلاش میکنند تا پیروانی را به دور خود جمع کنند. به عبارت دیگر، رهبران عرفانهای نوظهور بر خلاف عرفانهای راستین «نیامدهاند که به داد فطرت حقیقتخواهی و خداطلبی انسان برسند و کام تشنه آدمیان بریده از معنویت را سیراب کنند؛ بلکه آمدهاند تا بشر خسته از زندگی ماشینی را آرام سازند و روان ناآرام او را موقّتاً تسکین دهند. از همین رو میتوان دریافت که در عرفانهای نوظهور، یافتن حقیقت هیچ اهمیّتی ندارد؛ بلکه هدف نهایی این عرفانها رساندن پیروان خود به آرامش موقّتی است. بنابراین، هیچ یک از برنامههای ارائه شده از سوی رهبران این عرفانها موجب رشد و کمال پیروان آنها نخواهد شد؛ بلکه عطش آنان را برای رسیدن به آرامش بیشتر خواهد کرد12 ».
به عنوان مثال، هوآرت کانت در یکی از آثار خود پیرامون یوگا آورده است: «برای انسانی که در چنگال اضطرابها، تنشها و فشارهای روانی به سر میبرد، زندگی همچون جهنّمی تلخ و نامطلوب خواهد شد. این انسان درمانده و ناتوان با انجام تمرینات مرتّبی مانند تمرینات یوگا، میتواند به نگرشی جدید و زیبا نسبت به زندگی دست پیدا کند13 ». همانطور که از این عبارات روشن است، نویسنده این عبارات هرگز به دنبال برطرف کردن نیاز انسان به معنویت و یا تلاش در جهت رشد و کمال معنوی انسان نبوده و تنها چیزی که برای او مهم است، این است که از طریق مسکّنی به نام یوگا، شرایطی را ایجاد کند که فرد بتواند زندگی جهنّمی خود را تحمّل کرده و به نوعی با محیط اطراف خود سازگار شود.
نکته قابل توجّهی دیگری که در مورد شیوه فراهم کردن آرامش برای انسان از سوی عرفانهای نوظهور وجود دارد، آن است که رهبران این عرفانها در راه پاسخ دادن این این نیاز، هیچ حد و مرزی را رعایت نمیکنند. به عنوان مثال، دالایی لاما معتقد است: «امکان دارد کسی با پذیرش خدا آرامش یابد و دیگری با انکار خدا؛ هر کسی باید به دنبال داروی مناسب خود باشد14».
سکوت در برابر ظلم
یکی از مهمترین اشتراکات عرفانهای نوظهور، تلاشی است که رهبران این عرفانها برای سکوت پیروانشان در مقابل ظلم انجام میدهند. ترویج چنین عقیدهای در میان مردم جهان، دقیقاً همان چیزی است که جوامع سرمایهداری غربی و لابیهای صهیونیستی برای «جلوگیری از مبارزات مردمی» و «استثمار تمامی مردم جهان» بدان احتیاج دارند. از میان عباراتی که رهبران عرفانهای نوظهور در جهت «سکوت در مقابل ظلم» بیان کردهاند به ذکر یک مورد بسنده میکنیم.
وین دایر، در عباراتی عجیب پیرامون مبارزه با تروریسم آورده است: «به جای اینکه بر ضد تروریسم و جنگ اعلام انزجار کنید، طرفدار صلح باشید ... اگر شما بر ضدّ چیزی باشید و با آن دشمنی نمایید، نفاق و اختلاف در ضمیر شما نقش خواهد بست ... بر ضدّ هر چیزی که بایستید، همان چیز بر ضدّ شما خواهد ایستاد15 ».
همانطور که در این عبارات کاملاً مشهود است، وین دایر تلاش کرده است تا با سفسطه، مبارزه با تروریسم را چیزی غیر از صلح طلبی معرّفی کند؛ این در حالی است که یکی از مقدّمات فراهم کردن صلح، مبارزه با ناقضان صلح یا همان تروریسم است. با کمی تأمّل و دقّت بر روی این جملات وین دایر میتوان دریافت که هدف وی از بیان چنین عباراتی، تلاش در جهت سوق دادن مردم به دوری از ظلمستیزی و دعوت ایشان به سکوت در برابر ظلم است.
حال از رهبران عرفانهای نوظهور باید پرسید چه کسانی از سکوت در برابر ظلم سود میبرند؟ بیچارگان و مظلومان یا سرمایهداران صهیونیست؟ آیا این قبیل از به اصطلاح عرفانها هدفی جز «کمک به دستیابی صهیونیسم جهانی به اهداف خود» را دنبال میکنند؟
دور ساختن انسان از دین (دینزدایی)
یکی دیگر از مهمترین اشتراکات عرفانهای نوظهور، تلاش رهبران و بزرگان این عرفانها در جهت دور ساختن انسانها از دینداری است. در توضیح پیرامون این ویژگی مشترک عرفانهای نوظهور باید گفت رهبران این عرفانها از همان روزهای نخستین دریافتهاند که از سویی نیاز انسان به معنویت، یکی از نیازهای اساسی وی محسوب میگردد و از سوی دیگر، دینداری افراد و پایبند بودنشان به اعتقادات مذهب مانعی در جهت ترویج عرفانهای نوظهور محسوب میگردد. از همین رو، رهبران این عرفانها در اوّلین روزهای اعلام موجودیّت خود، در صدد به وجود آوردن اماکن مقدّس و آداب و عبادتهای جدیدی برای پیروان خود بر میآمدند تا بدین ترتیب، علاوه بر بیپاسخ نگذاردن نیاز فطری انسان به معنویّت، به نوعی اقدام به دور کردن او از عقاید دینی کنند.
«عرفانهای جدید هر چند مسجد، حسینیّه، معبد و کلیسا را مردود اعلام کردهاند، لکن هر کدام به طریقی، مکانی مقدّس برای عبادت پیروان خود ساختهاند. اشو، مکانی به نام کمون بینالمللی اشو را در هند پایهگذاری کرد. سای بابا، کاخی به نام آشیانه صلح برین داد که در اعیاد همه ادیان، در آن مراسمی برگزار میشود و همچنین محلّ ملاقات و تشرّف سای باباست. إکیستها یا پیروان اکنکار هر چند این فرقه را جهانی و فرا مکانی میدانند، لکن معبدی مقدّس با نام معبد زرّین إک در یکی از ایالتهای امریکا دارند و هر سال، در سالروز تولّد بینانگزار این جریان (پال توئیچل)، در آنجا جمع میشوند. عرفانهای جدید از پیامبران نام میبرند و گاهی از ایشان تمجید هم میکنند، ولی جایی برای پیامبران الهی در زندگی معنوی بشر باز نمیکنند. در جنبشهای معنوی نوین، رهبران معنویت مدرن جایگزین پیامبران و امامان شدهاند. در بسیاری از این عرفانها، بهشت و اخروی انکار میشود و مفهومی به نام تناسخ16 در میان مردم ترویج میشود17 ».
در یادداشت بعدی به تبیین و بررسی سایر اشتراکات این عرفانها خواهیم پرداخت.
1. پال توئیچل مؤسس عرفان اکنکار بود که در دوران جوانی از به هم ریختگی روانی و أعمال دیوانهوار رنج میبُرد (ر.ک: پال دیویس، جیمز؛ گاه شمار استاد رؤیاپردازی، ترجمه مهیار جلالیانی، تهران: انتشارات نور و صوت ایستاتیس، 1379).
2. هارولد کلمپ، رهبر کنونی اکنکار نیز وضعیّتی مشابه با توئیچل داشته و در دوران جوانی به خاطر اختلالات روانی، در بیمارستان روانی بستری شده است (ر.ک: کلمپ، هارولد؛ کودک در سرزمین وحش، ترجمه مینو ارژنگ، تهران: نشر پیکان، 1376، ص 197).
3. پائولو کوئلیو نیز یکی دیگر از رهبران عرفانهای نوظهور است که اعتیاد شدید وی به موادّ مخدّر، ناهنجاریهای جنسی، سابقه بستری شدن در تیمارستان و تحمّل شوک برقی و ازدواجهای ناموفق را در دوران جوانی پشت سر گذاشته است (ر.ک: آریاس، خوان؛ اعترافات یک سالک، ترجمه دلآرا قهرمان، تهران: بهجت، 1379، ص 20 به بعد).
4. اکهارت تولی که برخی در تلاش هستند تا او را به عنوان مشهورترین رهبر معنوی جهان معرّفی کنند، از دوران کودکی تا جوانی با بحرانهای روانی مختلفی روبهرو شده است؛ درگیری والدین وی با یکدیگر که در نهایت منجر به جدایی آنها شد، مشکلاتی که اکهارت در دوران مدرسه رفتن با آنها مواجه بود و دشمنی داشتن با همه چیز و همه کس در دوران جوانی را میتوان مهمترین بحرانهای روانی وی دانست (برای مشاهده این موارد ر.ک: تولی، اکهارت؛ نیروی حال، ترجمه مسیحا برزگر، تهران: مهرآویز، 1389).
5. بررسی زندگانی راما کریشنا، یکی از بزرگان یوگا نیز حاکی از آن است که وی در دوران کودکی و نوجوانی از مشکلات روانی رنج میبرده است؛ از دست دادن حالت طبیعی و رسیدن به درجهای از جنون در زمان انجام فرائض به اصطلاح دینی و بیهوش شدنهای مکرّر در دوران کودکی مسائلی است که حتّی پیروان یوگا نیز نتوانستهاند آن از زندگی راما کریشنا حذف کنند. جالب آنکه بزرگان این عرفان ضالّه به منظور مخفی نگاه داشتن واقعیّت، اقدام به توجیه این وقایع کرده و آنها را شاهدی برای اثبات جایگاه عرفانی راما کریشنا معرّفی کردهاند.
6. سوامی ساتیاناندا ساراسوتی یکی دیگر از بزرگان عرفان یوگا است که در سن شش سالگی مدّعی مکاشفه شد و پدرش که این مسئله را حاکی از مشکلات و اختلالات روانی وی می¬دانست، او را برای درمان نزد بزرگ دهکده برد (قادری، برزو؛ راه یوگا، تهران: آویژه، 1380، صص 95-97).
7. درگیریهایی که اشو در دوران کودکی خود با اطرافیانش داشت نیز حاکی از روح عصیانگر او است؛ حس سرکشی اشو در دوران کودکی به اندازهای بود که در کلاس درس، پاهای خود را بر روری میز قرار میداد. وی همچنین در دوران کودکی موهای خود را به اندازهای بلند میکرد که دیگران نمیتوانستند جنسیّت او را تشخیص دهند. همین مسئله موجب شد که پدرش موهای سر او را بِکَنَد و او نیز در پاسخ به این اقدام پدر، موهای سر خود را به صورت کامل تراشید (در هند کسی که پدرش مُرده است، موهای سرش را میتراشد) (ر.ک: اشو؛ شهامت، ترجمه خدیجه تقی¬پور، تهران: فردوسی، 1380، صص 128-134).
8. دکتر وین دایر، یکی دیگر از نویسندگانی محسوب میشود که در عین شهرت آثار وی در زمینه عرفان، در دوران کودکی از اختلالات و ناهنجاریهای روانی رنج میبرده است؛ وی نه تنها در خانوادهای رشد کرد که پدر خانواده الکی و معتاد بود، بلکه مادرش نیز پس از مدّتی از پدرش جدا شد. بعلاوه او نیز همچون پدر خود در برهه¬ای از زندگی سابقه اعتیاد داشت (ر.ک: دایر، وین؛ ندای درونی شما، ترجمه شهلا جعفرزاده، تهران: کتاب پارسه، 1387، ص39 و 184. و همو؛ خود حقیقی شما، ترجمه علیرضا شاملو، تهران: دارینوش، 1386، ص 75. و همو؛ عرفان، داروی دردهای بیدرمان، ترجمه محمّد حسن نعیمی، تهران: کتاب آیین، 1384، ص 204).
9. شاکتی گواین نیز یکی دیگر از افرادی است که پیش از قرار گرفتن در جایگاه نظریهپردازان عرفانهای نوظهور، دوران نوجوانی و جوانی خود را پر از بحران و افسردگی توصیف کرده و از استفاده فراوان مواد توهّمزا در این دوران سخن گفته است (ر.ک: گواین، شاکتی؛ زندگی در روشنایی، ترجمه مژگان بانو مؤمنی، تهران: روزبهان، 1375، صص 3-5. و همو؛ راه تحوّل، ترجمه گیتی خوشدل، تهران: روشنگران و مطالعات زنان، 1385، ص 131).
10. نیل دونالد والش یکی دیگر از افراد است که در یکی از آثار خود با عنوان «گفتگو با خدا» از اعمال و رفتار نابخشودنی خود سخن گفته و زندگی پیشین خود را مملوء از افسردگی و شکهای متعدّد دانسته است (ر.ک: والش، نیل رونالد؛ گفتگو با خدا، ترجمه توراندخت تمدّن، تهران: دایره، 1382، ص 23).
11. لوئیس هی یکی دیگر از بزرگان عرفان در غرب است که مشکلات مشابه را تجربه کرده است. پدر و مادر وی در 18 ماهگی از یکدیگر جدا میشوند و او به شیرخوارگاههای مختلفی منتقل میشود. وی در سن 5 سالگی مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته و در دوران حضور در مدرسه فرد بسیار گوشهگیری بوده است (ر.ک: هی، لوئیس؛ سفر زندگی، ترجمه مینا اعظامی، تهران: فرا روان، 1380، ص 22).
12. ر.ک: مظاهری سیف، حمیدرضا و شریفی دوست، حمزه و کیانی، محسن؛ آسیبشناسی عرفانهای نوظهور، قم: صهبای یقین، 1391، ص 27.
13. ر.ک: کانت، هوآرت؛ یوگا در ژرفای زندگی، ترجمه حمیدرضا جعفری، تهران: انتشارات عشق، 1384، ص 13.
14. دالایی لاما چهاردهم؛ بیداری، ترجمه میترا کیوانمهر، تهران: نشر علم، 1384، صص 7-9.
15. دایر، وین؛ درمان با عرفان، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1393، ص 228.
16. مراد از تناسخ، بازگشت مجدّد روح به زندگی دنیایی است. به عبارت سادهتر، براساس نظریه تناسخ روح انسان پس از مرگ به برزخ منتقل نمیشود، بلکه متناسب با أعمال وی، در جسم موجود دیگر حلول میکند.
17. ر.ک: مظاهری سیف، حمیدرضا و شریفی دوست، حمزه و کیانی، محسن؛ پیشین، صص 33-36.
نظر شما