به گزارش قدس آنلاین، تعلیم و تربیت یکی از مهمترین مسائل اجتماعی است که گاه با چالش های جدی رو به رو می شود به ویژه وقتی که ما از الگوهای اصیل تربیتی دور شده و آگاهانه یا ناآگاهانه الگوهای جعلی را برای تربیت فرزند انتخاب می کنیم در حالی که هستند شخصیت هایی که تاسی به آنها بهترین تاثیرات تربیتی را برای ما به ارمغان می آورد. درباره تاثیر توسل به ائمه علیهم السلام در امر تربیت با دکتر حسین باغ گلی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات اسلامی در علوم انسانیِ دانشگاه فردوسی مشهد به گفت و گو پرداخته ایم که مشروح آن به حضورتان تقدیم می شود:
آیا می توان با توسل به ائمه علیهم السلام به تربیت صحیح فرزند و تعبیر دینی «فرزند صالح» دست یافت؟
اگر منظور از توکل و توسل در شخص مربی و والدین (در نقش مربی) باشد باید بدانیم عوامل موثر در جریان تربیت متعدد است و هر مربیِ آگاهی می داند به دلیل تعدد و پیچیدگی عوامل موثر در جریان تربیت، نمی تواند به تنهایی این کار را پیش ببرد یا صرفا با اعتماد به مدرسه و ... این روند را انجام دهد؛ علاوه بر این، عالم هستی معادلاتی دارد و خداوند افراد صالحی را برای ما به عنوان راهنما قرار داده که یکی از اختیاراتشان دعا برای ما است.
بنابراین توسل به ائمه علیهم السلام کارکردهایی برای ما دارد: نخست آنکه در امر تربیت به ما قوت قلب می دهد که خود را تنها ندانیم و این زمینه ای بسیار خوب است برای والدین که بدانند دیگرانی هستند و آنها را در امر تربیت و مسئولیتی که بر عهده شان است، کمک و دعا می کنند. البته توسل و اعتماد به اهل بیت(ع) در امر تربیت باعث می شود که من متربی به رفع کاستی های خودم امیدوار باشم.
آیا صرف توکل و توسل برای تربیت فرزند کافی است و یا اثرگذاری توسل هم ملزومات خودش را می طلبد؟
توکل و توسل در امر تربیت کافی نیست چراکه نباید این دو وسیله ای برای فرار مربی از زیر بار مسئولیت باشد و متربی و والدین کار خاصی انجام ندهند چراکه اصلا چنین روشی قاعده هستی را برهم می زند، لذا هیچ جا در سیره ائمه(ع) نمی بینیم کسی از زیر بار مسئولیت فرار کرده باشد و آن حضرات(ع) و یا خدا به جای او وظایفش را انجام داده باشند به صرف دعای که می کند.
ما باید دانش و آگاهی و نیز مهارت هایمان را برای تربیت فرزند افزایش دهیم؛ البته باید توجه داشت ائمه(ع) فقط وسیله توسل نیستند بلکه چراغ راه و مشعل هدایت اند و درس گرفتن از سیره آنها می تواند مفیدترین الگوی تربیتی باشد و باید به آن توجه کنیم، شاید یکی از مشکلات ما در جامعه بی توجهی به این نکته است که مثلا با این قید که امام رضا(ع) امام مهربانی ها و ضامن آهو است به ایشان توسل می کنیم و منتظریم مشکلاتمان با همین توسل حل شود، در حالی که آن حضرت(ع) در کنار ضامن آهو بودن، عالم آل محمد صلی الله علیه و آله هم هستند و گنجینه معرفتی عظیم در حوزه های مختلف مثل تربیت و ... را برای ما به میراث گذاشته اند که باید از آن استفاده شود.
آیا آموزه های اهل بیت(ع) به ویژه امام رضا(ع) درباره تربیت کودک می تواند در مقایسه با دستاوردهای رواشناسی امروزی برای حل مشکلات تربیتی امروز جامعه کارآمد و راهگشا باشد؟
امروزه ما به ویژه در حوزه روانشناسی تعلیم و تربیت با یک دشواری مواجه هستیم و مربیان را به سمتی برده ایم که تکنیک تغییر رفتار فرزند را به آنها یاد می دهیم به جای اینکه به او بینش بدهیم. باید توجه داشت اگر یک مربی یک هزار تکنیک بلد باشد حتما موقعیت هزار و یکم، هزار و دوم و هزار و چندمی وجود دارد که آنها تکنیک ها امکان پاسخشان را ندارد، لذا مربی به جای تکنیک به بینش نیاز دارد و این همان تفاوت اصلی سیره و سنت معصومان(ع) در امر تربیت در مقایسه با روانشناسی کنونی همین است چراکه سیره آنها تربیت انسان ها به مفهوم ارائه بینش ها به آنها است و توانمند کردن انسان ها برای تولید تکنیک است.
برای مثال فردی که با رویکرد رفتارگرایی در روانشناسی از تکنیک تشویق و تنبیه استفاده می کند با کسی که با رویکرد تعالی و رشد انسان مطابق با نگاه اسلامی و شیعی این ابزار را به کار می برد، تفاوت دارند اگرچه هر دو تکنیکشان یکی است؛ چراکه آن مربی ای که با رویکرد رفتارگرایی کار می کند تشویق و تنبیه فقط برایش معنای ابزار دارد اما کار با رویکرد تعالی انسان در مکتب شیعی، تشویق و تنبیه در سطوح معرفتی و آغازها را مناسب می داند و در ادامه مسیر این ابزار باید به مشوق های درونی تبدیل شود و اگر این رخ ندهد کاری که انجام می دهیم تربیت نیست، چون شرطی سازی در رویکرد رفتارگرایی، در نگاه تعالی و رشد شیعی تربیت معنا نمی شود و تغییر رفتار از این طریق تربیت نام نمی گیرد بلکه تربیت باید به خودآگاهی و خودکنترلی بینجامد که در نگاه دین «تقوا نام» گرفته و موضوعیت دارد و زمانی در انسان ایجاد می شود که طرف مقابل ما به کنترلگرهای درونی رسیده باشد که یکی از آیتم های این خودکنترلی، ایجاد عزت نفس در فرد است که شاید در شرطی سازی موضوعیت نداشته باشد و عزت نفس یعنی احساس خودارزشی کردن در حالی که در نگاه رفتارگرایی گفته می شود رفتارهایی که از انسان سر می زند، حاصل تشویق و تنبیه بیرونی است!
اما در نگاه رشد و تعالی گفته می شود اختیار و آزادی انسان به این معنا نیست که متربی و فرزند الزاما همان چیزی را انجام می دهد که ما می خواهیم ثانیاً اگر کنترلگرهای دورنی فعال شوند به جای مطلوب برسند انسان می تواند آگاهانه رفتاری را انتخاب کند یا نه و اصلا ارزش به این است؛ به عبارت دیگر اگر انسان ها این فاکتور را نداشته باشند ارزش تربیتی ندارند.
چقدر از مشکلاتی که امروزه والدین در حوزه تربیت فرزند نسبت به آن گلایه دارند و آسیب هایی مثل فرزندسالاری، بی احترامی به بزرگتر و .. ناشی از فاصله گرفتن ما از اصول تربیتی ائمه علیهم السلام است؟
بنیاد نگاه تربیت اسلامی این است که انسان را به توجه به خود و احوال خویش برساند تا انسان محاسبه نفس و خودارزیابی کند و جهتی را که در پیش گرفته دائما مورد سنجش قرار دهد و نقاط قوتش را تقویت و نقاط ضعفش را برطرف کند که این محاسبه و نگاه بر افعال، اثر تربیتی بالایی دارد.
مشکل والدین امروزی در ارتباط با فرزند یک دلیلش این است که بسیاری از والدین در جامعه امروز ما تربیت خود را فراموش کرده و فقط بر تربیت فرزند متمرکز شده اند، یعنی خود در بسیاری از موارد تربیتی ضعف دارند و تلاشی برای تحول خود نمی کنند اما به فرزندان فشار می آورند که این یکی از خطاهای فاحش ما است؛ برای مثال از کودک می خواهیم مسواک بزند و خودمان هم می زنیم در حالی که این مسواک زدن بخشی از مسئولیت پذیری ما مقابل سلامت جسم است اما کودک می بیند من نوعی در پرخاشگری، پرخوری و ... کنترلی بر خود ندارم، لذا آن مصداق (مسواک زدن) هم در نگاه کودک خدشه دار می شود. باید توجه داشت درس و الگو گرفتن از یک شخص زمانی در جزئیات رخ می دهد که در کلیات، نگرش مثبتی به آن الگو داشته باشیم و این شدنی نیست؛ بنابراین یکی از مشکلات امروز ما این است که در توجه به تربیت، نگاه ویژه نسبت به خودمان را کنار گذاشته ایم در حالی که اتفاقا درس آموزی از سیره اهل بیت(ع) زمانی رخ می دهد که من مسئله داشته باشم و روی خودم کار کنم تا مصادیق عینی سیره ائمه(ع) را بیابم.
امروز مشکل ما در مراجعه به سیره معصومان(ع) این است که دنبال آنیم تا دریابیم آنها در برخورد با دیگران چه کرده اند، مثلا در برخورد با کودک پرخاشگر و اگر مصداقش را نیابیم می گوییم چنین آموزه ای در سیره آن حضرات(ع) نیست در حالی که اگر در پی این باشیم که راه غلبه بر پرخاشگری را بیابیم آموزه های بسیاری می یابیم که در ما بینش ایجاد می کند و این بینش سبب تولید تکنیک در برخورد با کودک پرخاشگر نیز در ما می شود.
متاسفانه، روانشناسی امروزی ما را تنبل کرده است و ما دیگر دنبال یافتن تکنیک نیستیم در حالی که مدل اینچنینی در سیره اهل بیت(ع) نیست و اصلا قرارشان این نبوده است چراکه نگاه تربیت قرآن و ائمه(ع) این است که به انسان وسعت بینشی درباره هستی و خودش دهیم تا به او کمک کند چراکه به انسان گفته شده اگر تو تلاش و حرکت و آگاهی های لازم را کسب کنی، خداوند حامی تو است و ائمه(ع) برایت دعا می کنند البته به شرط توان و خلوص و اتفاقا اگر چنین شد به دلیل این تعهدی که برای حمایت داده شده، من نوعی جرئت تولید تکنیک را پیدا می کنم.
حضور کودک و فرزند در فضاهای مذهبی مثل زیارتگاه ها و مراقد مطهر ائمه معصوم علیهم السلام و ایجاد ارتباط بین کودک و امام(ع)، چه آثار تربیتی دارد و چقدر مسیر تبیت صحیح دینی را برای والدین هموار می کند؟
اگر ما دینداری را با نگاه اسلام بنگریم و بدانیم دینداری، تسلیم آگاهانه و مسئولانه است و بدانیم در مقابل چه کسی تسلیم می شویم و مسئولیت این پذیرش و محدودیت هایش را آگاهانه بپذیریم (چراکه بعضا رفتارهای دینی محدودیت هایی در پی دارد)، آنگاه متوجه می شویم این پذیرش اگاهانه برای یک کودک پنج ساله مقدور نیست اما این بدان معنا نخواهد بود که کودک را رها کنیم بلکه چیزی که می تواند مفید و لازم باشد برقراری پیوند عاطفی خوب بین نمادهای دینی و حوزه وجودی کودک است یعنی اگر بتوانیم حس خوشایند زیارت و نماز خواندن و ارتباط با امام(ع) را در کودک نهادینه کنیم کار بزرگی کرده ایم که کودک در فرآیند رشد وقتی درصدد یافتن اعتقاد است، گرایش درونی به نمادهای دینی دارد.
اما ما بعضا با مدل های رفتاری و فشارها رغبت به این نمادها را در مرحله انتخاب برای فرزندانمان کاهش می دهیم؛ بنابراین و با این توضیح زیارت و حضور در حرم امام رضا(ع) اتفاقا می تواند تجربه عالی از این پیوند ارتباطی بین موقعیت حرم، امام(ع) و کودک ایجاد کند لذا توصیه می شود اگر کودکان را به حرم می بریم حتما در یک فضای خوشایند باشد نه که شما غرق در لذت زیارت باشید و کودک خسته و تحملش شده باشد.
بنابراین این الگو خوب نیست بلکه رفتار مهربانانه است که شوق زیارت بعدی را در کودک ایجاد می کند.
البته در کنار انتظار از والدین برای تربیت از طریق زیارت، به همین نسبت باید از متولیان حوزه زیارت هم این انتظار را داشته باشیم تا زیارت فقط در یک فضای بزرگسالانه انجام نشود و به تمام کسانی که در جریان ارتباط با زائر قرار دارند باید آموزش ویژه دهیم که برخورد مناسب با کودک داشته باشند؛ برای مثال نمی توانیم تحمل حضور کودک با اسباب بازی را در حرم داشته باشیم و مانع حضور او با بادکنک در حرم می شویم و چون کودک درکی از چرایی این ممانت ندارد، احساس ناخوشایند در او نسبت به زیارت ایجاد می شود. باید به گونه ای زمینه سازی کنمی تا احساس رغبت و خوشایند حضور از ابتدا تا انتهای زیارت در کودک ایجاد شود تا بعد بتوان از این طریق سرمایه گذاری تربیتی کرد وگرنه این سرمایه را از بین می بریم.
نظر شما