سینمای ایران این روزها پُر از فیلم‌هایی است که در آن زندگی طبقه خاصی از جامعه به همراه حاشیه‌ها و مشکلات آن‌ها دستمایه کار قرار می‌گیرد. این طبقه خاص جایی حدفاصل طبقه متوسط و ثروتمند قرار می‌گیرند و خصلت‌های هر دو طبقه را کمابیش با خود دارند.

گروه فرهنگ و هنر قدس،رضا استادی: در فیلم‌هایی که این روزها درباره این طبقه خاص می‌بینیم، شخصیت‌های فیلم اتومبیل مدل بالا دارند، در خانه‌های لوکس زندگی می‌کنند، از شغل‌های معمولی و نسبتاً کم درآمد، پول‌های خوبی درمی آورند و از همه مهم‌تر اینکه چند بحران عشقی ـ عاطفی و طلاق و روابط خارج از حیطه اخلاق عموم جامعه را هم با خودشان یدک می‌کشند.

گاهی این فرمول به اثری همچون «آدت نمی‌کنیم» ختم می‌شود و گاهی حاصلش می‌شود فیلمی مانند «نه ماهگی». آنچه در اغلب این آثار مشابه است مضمون «خیانت و نابهنجاری اخلاقی» است که در اغلب این آثار کمابیش به چشم می‌خورد. حالا گاهی با پرداخت متوسط رو به بالا حاصل فیلم می‌شود «نه ماهگی» و گاه با پرداختی سبکسرانه و ضعیف می‌شود فیلمی مانند «خشکسالی و دروغ». اثری که نام پُرطمطراق و چند پهلویی دارد و به برخی اتفاق‌های سیاسی سال‌های اخیر هم تنه می‌زند. فیلمی که با انتخاب «محمد رضا گلزار» تلاش کرده تا گیشه تضمین شده‌ای را هم به دست بیاورد. نام «محمد یعقوبی» نویسنده معتبر تئاتر هم برای فیلم وزنه‌ای است اما وقتی قرار باشد با ابزاری کُند و نگاهی مستعمل، هر یک از این دُر و گوهرها صیقل یابد، حاصل کار اثر مغشوشی است که نه گلزار به کمک آن می‌آید و نه فیلم نامه منتهی به پیام اخلاقی‌اش می‌تواند جدی تلقی شود.

وه! عجب درامی!

داستان فیلم درباره زن و شوهری به نام «افشین» و «میترا» است که از هم جدا شده‌اند. زن به امریکا رفته و حالا ناگهان سر و کله‌اش پیدا شده و می‌خواهد شوهر سابقش را دوباره ببیند. افشین مدتی است با «آلا» ازدواج کرده و حالا همسر جدید با این قرار ملاقات مخالف است. آلا خود از یک زندگی متلاشی، راست آمده وسط زندگی افشین و این مرد زن دار را به طلاق همسرش و ازدواج با خود ترغیب کرده است. شخصیتی به نام «آرش» با بازی محمدرضا گلزار هم وجود دارد که هم دوست افشین است و هم خواهر آلا و هم ارتباطی با میترا دارد. این حجم از روابط تو در تو قرار است برای مدت یک ساعت و نیم مخاطب را با خود همراه کند. به نظر می‌رسد هم در مرحله نگارش فیلمنامه و هم ساخت، اسامی شخصیت‌ها روی تخته وایت بُرد نوشته و سپس با ماژیک‌های چهار رنگ تلاش شده هر یک از این شخصیت‌ها به دیگری ربط داده شود. حاصل کار احتمال چهار نام با تعداد زیادی رابطه در هم تنیده بوده که قطعاً سازنده فیلم را به سر شوق و ذوق آورده که: «وه! عجب درامی». بخصوص که حجم فراوانی دیالوگ‌های نسبتاً با مزه نیز در فیلم گنجانیده شده که قرار است ما را بخنداند. یک شوخی کلامی هم که مرتب تکرار می‌شود قرار است نقطه اوج این دیالوگ‌ها باشد اما کارگردان محترم فراموش می‌کند سینما تفاوت‌هایی با تئاتر هم دارد و قرار نیست یک اثر پُردیالوگ ـ به سبک تئاترهای انتقادی ایرانشهری که مخاطب برای دیدن ستاره‌های سینما بر روی سِن تئاتر مبلغ گزافی پرداخت می‌کند ـ در اقتباس سینمایی هم به همان شکل تئاتری اجرا شود.

آلوچه خیس در لپ گلزار

عجیب‌تر اینکه گویی هنگام ساخت فیلم عنصری به نام «کارگردان» وجود نداشته تا اجزای مختلف را به درستی کنار هم چیده و هدایت کند و از همه مهم‌تر اینکه بر انسجام و هماهنگی آن‌ها نظارت داشته باشد. مخاطب حرفه‌ای و سینما شناس سال‌هاست که از «محمد رضا گلزار» توقع بازی ندارد. زمانی که گلزار در کسوت نوازنده هم یک گروه موسیقایی حرفه‌ای را همراهی می‌کرد به روایت اعضای گروه کارکرد موسیقیایی نداشت و حضور وی بر روی سن بیشتر جنبه تزیینی داشت اما در این فیلم این بازیگر گویی حداقل‌های سینما شامل «گویش درست» و «واضح سخن گفتن» را هم فراموش کرده و در بخش عمده‌ای از فیلم، به گونه‌ای سخن می‌گوید گویی در لپش آلوچه‌ای را در حال خیس خوردن دارد که دیالوگ‌هایش واضح شنیده نمی‌شود؛ حالا درک نقش و حس درست و این جور چیزها پیشکش! علی سرابی هم دقیقاً رویه‌ای تئاتری در پیش گرفته و نقش خود را متکی بر پرگویی‌های متعدد قرار داده است. تنها بازیگر قابل این فیلم نقش «میترا» است که فراز و فرودهای یک زن روان پریش و شکاک را به خوبی خلق کرده است هرچند گاهی این بازی درخشان هم در تضاد با فضای کمیک فیلم و بازی‌های ضعیف دیگران حرام می‌شود اما در مجموع این بازی چیزی نیست که از ذهن مخاطب به سادگی پاک شود. البته اینکه زنی در این درجه از پریشانی و آشفتگی پس از مهاجرت به امریکا ناگهان تغییری عمده می‌کند، از میخوارگی دست می‌کشد و مادری مهربان می‌شود و در نهایت هم حس مادری‌اش آن قدر رشد می‌کند که شوهر از دست رفته را دوباره بازیابی می‌کند؛ از عجایبی است که می‌تواند پیام پنهان فیلم هم تلقی شود و آن پیام این است: «امریکا کشور تحول و تغییرهاست و حتی فردی در این درجه انحطاط و سرگشتی را بازیابی کرده و در قالب شخصیتی قدیس‌گونه دوباره به جامعه ایران صادر می‌کند!»

نکته قابل تأمل دیگر درباره جدایی «آلا» با بازی پگاه آهنگرانی از همسر سابقش در فیلم است. مسأله‌ای که یک نقطه عطف مهم در داستان است اما سرشار از بی‌منطقی است. در جایی از فیلم اشاره می‌شود همسر آلا به خاطر داشتن مشروب به زندان افتاده و پس از آن، آلا از او جدا شده است و حالا شوهر از زندان آزاد شده و به سراغ همسر سابق آمده و برای او مزاحمت ایجاد کرده است. طبق قانون زن تنها زمانی می‌تواند از همسرش که به زندان افتاده جدا شود که شوهر به مجازات 5 سال حبس یا بیشتر، یا به جزای نقدی که بر اثر ناتوانی از پرداخت، منجر به 5 سال بازداشت شود یا به حبس و جزای نقدی که مجموعاً منتهی به 5 سال بازداشت یا بیشتر شود محکوم شده باشد اما در قانون نه برای چنین جرمی 5 سال مجازات زندان در نظر گرفته شده است و نه از مناسبات میان شخصیت‌های فیلم چنین استنباط می‌شود که 5 سال از هم دور بوده‌اند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.