زن جوان روی صندلی مقابل بازپرس نشسته بود که این سخنان را بر زبان راند، او آمده بود تا شکایت کند، اگرچه شرح مختصر شکایتش را در برگه نوشته بود اما وقتی بازپرس خواست تا موضوع را به طور مشروح بیان کند لب به سخن گشود.
در خانه تنها بودم که موبایلم زنگ خورد، پسرخالهام بود، جوانی که چند سال از من بزرگتر است و چند سال قبل ازدواج کرده است. او هر وقت که من را میدید شوخیهای بدی میکرد اما من روی حساب پسرخالگی میگذاشتم و جدی نمیگرفتم.
آنروز گفت حال مادرش که خالهام باشد بهم خورده و هیچ کس نیست که همراهیاش کند تا او را به بیمارستان ببرد. خیلی با هول و هراس حرف میزد و همین امر باعث شد تا موضوع را باور کنم. بخاطر همین هم بدون اطلاع به دیگر خالههایم راهی خانه آنها شدم، در که زدم او در را باز کرد و خواست که زود بروم داخل، وقتی به اتاق خاله رسیدم گفت که خالهام فعلاً خوابیده و بهتر است چند دقیقه منتظر باشیم بیدار شود بعد به بیمارستان ببریمش. در همین حال لیوانی شربت به دستم داد که در آن هوای گرم و من که با هول و عجله آنجا رفته و داغ کرده بودم، خیلی میچسبید.
اما به محض نوشیدن شربت احساس سنگینی در سرم و سستی در تمام بدنم کردم و دیگر هیچ چیز نفهمیدم. وقتی چشمانم را باز کردم که بدون لباس روی تخت افتاده بودم و پسرخالهام دوربین بدست خنده های وحشتناکی سر داده بود.
او فیلمی به من نشان داد که حکایت از تجاوز به من در حال بیهوشی داشت بعد هم گفت که خالهام در بیمارستان است و کسی در خانه نبوده، حالم بد شد و کلی گریه و التماس کردم که فیلم را پاک کند. اما او اینکار را نکرد.
آرزوی مرگ میکردم. دلم میخواست میمردم و آن لحظه بیدار نمیشدم، حتی چند بار تصمیم گرفتم خودکشی کنم ولی هر بار به دلیلی منصرف شدم.
او تهدیدم کرد که اگر به حرفهایش گوش کنم فیلمها را از بین خواهد برد ولی بعد از آن بارها و بارها از من سوءاستفاده کرد، به گونهای که دیگر دچار افسردگی شده بودم، هر بار موبایلم زنگ میزد میترسیدم جواب دهم که مبادا این پسرخاله کثیفم باشد.
دیگر حتی ارتباط با خانواده و فامیل را قطع کرده بودم، فکر میکردم آنقدر آدم بدی شدهام که هر کس من را ببیند پی به وجودم خواهد برد.
تا اینکه با جوانی آشنا شدم، او مردهی اهل کار و زندگی بود و بعد از مدتی از من خواستگاری کرد. به پسرخالهام زنگ زدم و ماجرا را گفتم و خواستم که فیلمها را از بین ببرد و اجازه دهد که به زندگی عادی برگردم و ازدواج کنم، اما او گفت تنها به شرطی فیلم را به خواستگارم نشان نمیدهد که قول دهم بعد از ازدواجم هم تن به سوءاستفاده او بدهم.
دیگر نمیتوانم این همه خفت و خواری را تحمل کنم، دیگر نمیتوانم تاوان یک اشتباه را با گناهکاریهای پی در پی پس بدهم، حتی اگر خواستگارم هم ماجرا را بفهمد و از من دلسرد بشود ایرادی ندارد مهم این است که دیگر نمیخواهم تن به سوءاستفاده پسرخالهام بدهم و باید تکلیفم را قانون روشن کند تا مسیر آیندهام روشن باشد.
سخنان دخترک اندک اندک با هق هق گریهاش درهم آمیخت.
بازپرس میدانست که احضار و بازجویی از پسرخاله دخترک جواب نمیدهد، او به محض دریافت اظهارنامه تمام مدارک را نابود میکند یا مخفی میکند تا همچنان از دخترک باج بگیرد، پس با دختر جوان هماهنگ کرد که در خانه خودشان قراری صوری برای پسرخاله ترتیب دهد و به گونهای وانمود کند که میخواهد درباره خواستگارش مذاکره کند.
پسرخاله هوسران به محض دریافت پیامک دخترخاله راهی خانه شد، او در حالیکه دخترخالهاش التماس میکرد دست از سرش بردارد دوباره فیلمهایی که در موبایلش داشت به نمایش گذاشت، در همان لحظه بود که مأموران این پسرخاله را دستگیر و بهمراه تصاویر موجود در تلفن همراهش تحویل بازپرس پرونده دادند.
نظر شما