تحولات لبنان و فلسطین

۱۸ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۴
کد خبر: 472906

گزارش از شخص

ستاره بلند شرق

«اقبال لاهوری» در 18 آبان سال 1256 به دنیا آمد

قدس آنلاین/ مجید تربت زاده : از خواب گران، خواب گران ، خواب گران خیز... از خواب گران خیز... ا اگر 30 سال پیش ،ایستگاه رادیویی مورد علاقه شما و یا مسؤول خوابگاه دانشجویی تان ، سحر های ماه رمضان ، سرود «ازخواب گران خیز» را وسیله می کرد تا خواب سنگین شما را بشکند ...

ستاره بلند شرق

... اما این دلیل نمی شود فکر کنید شاعر «ازخواب گران خیز» هم دغدغه خواب ماندن من و شما را در سحرهای ماه رمضان داشته است. علامه «اقبال لاهوری» بیشتر از صد  سال پیش و هنگام سرودن این شعر، دغدغه خوابی سنگین تر و زیان آورتر را در میان مسلمانان داشت و تلاش می کرد مردم و هم کیشانش را از خوابی که آنها را به پرتگاه تفرقه و خود باختگی در برابر غرب انداخته بود ، بیدار کند. متفکر و شاعری که در اوج خوابزدگی بسیاری از تحصیلکردگان و روشنفکران زمان خودش ، برای نخستین بار زنگ«بیداری اسلامی» را به صدا در آورد تا شاید خواب خرگوشی را از کله ما بپراند.

سیالکوت

لابد آنهایی که در باره تاریخ تولد «اقبال» اختلاف نظر دارند، زندگینامه خود نوشت او را نخوانده و یا خوانده و قبول ندارند! «اقبال لاهوری» می نویسد : من در سوم ذیقعده سال 1294 در شهر «سیالکوت» به دنیا آمدم... خب پس اجازه بدهید به حرف خود «اقبال» اطمینان کنیم و  همین سوم ذیقعده 1294 را که برابر با 18 آبان سال 1256 می شود، به عنوان تاریخ تولدش بپذیریم. اجداد «اقبال» از برهمن های کشمیر بودند که قرن 17 میلادی به اسلام گرویده اند و بعدها که ظلم و ستم راجو های هندو ، امانشان را برید از «سرینگر»به «سیالکوت» مهاجرت کردند. پدرش «شیخ نورمحمد» به دینداری و نیکوکاری ، شهره شهر بود و البته اهل تصوف و علاقمند به عرفان بود و مادرش »امام بی بی» نیز در این زمینه از همسر کم نمی آورد.

از مکتبخانه « ملّاغلام حسن» تا «کمبریج»

مکتبخانه «ملّاا غلام حسن» تنها یک نقطه شروع و بهانه ای بود برای آشنایی مقدماتی «اقبال» با دنیای سحرآمیز کلمات تا توانایی های کودک 5 ساله ، پدرش را وادار کند او را برای آموزش های بعدی نزد « سید میر حسن» بفرستد و کودک با استعداد «سیالکوت» با همان روش های سنتی زبانهای اردو ، عربی و فارسی را بخوبی یاد بگیرد و کم کم سروکارش بیفتد به مقدمات علوم قرآنی و اسلامی. می گویند نخستین مشوق «اقبال» به شعر گفتن ، همین«سید میرحسن» است که البته مخالف سرسخت شعر سرودن نوجوانان بود اما وقتی متوجه استعداد حیرت انگیز «اقبال» در سرودن شد کوتاه آمد و حتی شاگردش را تشویق و ترغیب کرد. ماجرایی که با مکتبخانه کوچک شهر «سیالکوت» آغاز شده بود در ادامه به کالج مسیحی «سیاچ» ، دانشگاه پنجاب ، کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشگاه لاهورو تدریس فلسفه در دانشگاه لاهور به عنوان استاد یار کشیده شد و بعد هم ادامه تحصیل در دانشگاه «کمبریج» و «مونیخ» تا مرحله دکتری فلسفه که ظاهراً سرانجام تحصیلات «اقبال» بود.

شاعر

نبوغ شاعری از همان نوجوانی خودش را نمایان کرده بود و انگار کسی هم جلودارش نبود. برای همین در جوانی کار شاعر با حضور در چند انجمن و شعر خوانی و سپس چاپ اشعارش به شهرت در شهر، منطق و سپس همه کشورکشید. قریحه شاعری اش ابتدا در عوالم غزلهای عاشقانه و عارفانه سیر می کرد اما این سیر و سفر چندان طولانی نشد و موج استقلال طلبی و آزدایخواهی که بتازگی در شبه قاره هند به راه افتاده بود، شاعر و ذوق و قریحه اش را انگار به دریای پهناور دیگری رساند و اشعار «اقبال» هم رنگ و بوی سیاسی اجتماعی به خود گرفت و شاعر شروع کرد به گفتن از درد و رنج مسلمانان آن روزگار.

فیلسوف، دانشمند...یا؟

«اقبال» بدون شک شاعر بزرگی است اما اگر این بزرگی منجر شود به اینکه در شناخت او تنها در شعر و شاعری اش توقف کنیم و محو هنرنمایی هایش شویم ، کم لطفی بزرگی را مرتکب شده ایم. شاید در این باره سخن رهبر معظم انقلاب بهتر کمک کند تا «اقبال» را بهتر ببینیم و بشناسیم:« در دانشگاه‌های معروف دنیا از او به عنوان یک متفکر، یک فیلسوف، یک دانشمند، یک انسان شناس و یک جامعه شناس بزرگ یاد می‌کردند ... اما او از شخصیت‌های برجسته ی تاریخ اسلام است و شخصیت او چنان عمیق و متعالی است که نمی توان تنها بر یکی از خصوصیت‌های او و ابعاد زندگی‌اش تکیه کرد ...اگر بگوییم یک فیلسوف است و یک عالم است، حق او را ادا نکرده ایم ...او را کوچک کرده ایم. اقبال یک فیلسوف و عالم بزرگ شاعر بزرگ مصلح و آزادی خواه بزرگی است. .. بی شک جا دارد که ما اقبال را ستاره بلند شرق بنامیم...».

غرب ستیز

تحصیلاتش را سنتی آغاز کرد و بعدها با تحصیلات نوین ادامه داد و حتی سر از دانشگاههای معتبر اروپا در آورد. فلسفه غرب را آموخت و خوب شناخت با این همه در روزگار غفلت و خوابزدگی مشرق زمین در دورانی که سرانجام همه روشنفکران به خود باختگی و شیفتگی در برابر فرهنگ پر زروق و برق غرب ختم می شد ، سر سوزنی هم ارادت و دلباختگی به مظاهر تمدن غربی پیدا نکرد. فلسفه و علوم غربی را بخوبی آموخت اما هرگز دنباله رو چشم و گوش بسته آموخته هایش نشد. بلکه با چنگ زدن به دامان اصول فکری و عقیدتی اسلام ، متفکر و مصلحی شد که اندیشه های نو و اصلاحگرایانه اش اگرچه زیر بنای استقلال کشورش بود  اما بسرعت از مرزهای پاکستان فراتر رفت و «اقبال» را به نماد آزادیخواهی، استقلال طلبی و غرب ستیزی تبدیل کرد.

 از خواب گران خیز

 ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز/کاشانه ما رفت به تاراج غمان خیز/ از ناله مرغ چمن از بانگ اذان خیز/ از گرمی هنگامه آتش نفسان خیز/ از خواب گران خیز...            

محرم رازیم با ما راز گوی / آنچه می دانی ز ایران باز گوی / از حجاز و چین و ایرانیم ما / شبنم یک صبح خندانیم ما...نه افغانیم و نه ترک و تتاریم / چمن زادیم و از یک شاخساریم / تمیز رنگ و بو بر ما حرام است / که ما پرورده یک نو بهاریم...شاید باور نکنید، شاید باور نمی کنم اما واقعیت دارد که این ابیات از مجموعه اشعار پر شمارو معجزه گونه شاعری است که محاوره فارسی را بلد نبود ، به زبان اردو یا انگلیسی حرف می زد و هرگز در میان فارسی زبانان زندگی نکرده بود. مُصلح بزرگی که برای نشر و ترویج اندیشه های گرانبهایش ، برای فریاد زدن «بیداری اسلامی» در بیشتر از 100 سال پیش ، ترجیح داد شعر و آن هم زبان فارسی را انتخاب کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.