تحولات لبنان و فلسطین

در سینه دلی دارم و تقدیم شما شد

1ـ بست بالا: قامت دانایی
نقل علی‌بن محمد جَهْمْ: مأمون در حضور امام‌رضا(ع) درباره عصمت پیامبران، پرسش‌های گوناگونی را از امام(ع) پرسید و پس از آنکه امام(ع)، پاسخ همه را فرمود، گفت: «حق این است که پسر پیامبر خدایید»... و تا وقتی امام(ع) در مجلس بود، مدام گفته‌هایی را در ستایش علم ودانایی امام(ع) گفت... وقت نماز شد و مأمون، دست عموی امام(ع) ـ محمد پسر امام صادق(ع) ـ را گرفت و برای نماز، از مجلس بیرون رفت. من نیز به دنبال شان رفتم... در راه شنیدم که مأمون به محمدبن جعفر گفت: «دیدی برادرزاده‌ات چه کرد؟... دانایی‌اش را دیدی؟»... (ناتمام). / از ترجمه جلد دوازدهم کتاب شریف بحارالانوار، ترجمه موسی خسروی، چاپ 1377، صفحه 168 ـ با تلخیص و بازنویسی.
2ـ سقاخانه: سفرنامه یه عمر (173)
مرد، نشسته و در خودش فرو رفته که همسرش وارد می‌شه... مرد، یاد روزهای جوونی‌و کارمندیش افتاده... روزهایی که هرگز پشت میزش نبود... بس که دنبال «ارباب رجوع» راه می‌افتاد و طبقه به طبقه، راهنمایی‌شون می‌کرد تا کارشون زودتر به انجام می‌رسید... و یاد وقت‌هایی افتاد که بعد از ساعت کاری و وقتی که همسرش فکر می‌کرد کار «دوم» داشت، پنهانی به «خیریّه» رفیقش در «جنوب شهر» می‌رفت و بسته‌های خورد و خوراک و لباس رو برای خونواده‌های بی‌بضاعت بسته‌بندی می‌کرد... بی‌اون که به «حالا»ی خودش فکر کنه... حالایی که خودش برای تهیه «جهیزیه» دخترش، لَنگ مونده و دستش به جایی بند نیست... همسرش که از وقت رسیدن، نگاهش می‌کرده، لبخند می‌زنه... بعد هم می‌گه: «دوست دوران جوونیم که ماجرای ما رو شنیده با وساطت شوهرش، برامون وام بلندمدت جور کردن... بی‌بهره!» / برگرفته از ترجمه جلد «اول» کتاب شریف عیون اخبارالرضا(ع)، ترجمه علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید، چاپ 1380، صفحه 648ـ (ادامه نقل محمدبن قاسم مُفَسِّر جُرجانی از امام‌رضا(ع)): (دیدار امام‌صادق (ع) با یکی از یاران بیمارش)... امام(ع) در پاسخ مرد بیمار فرمود: «درباره سرپرستی دخترانت به خدایی امیدوار باش که حالا نیز درباره افزونی کارهای نیکو و بخشش گناهانت به او امیدواری... (ناتمام)». ـ با تلخیص.
3ـ پنجره پولاد (50): محمدحسین تهرانی (خوشنویس) ـ مدفون در شهر مشهد
من که کاره‌ای نبودم و فقط دستور «کامران‌میرزا» رو برای محمدحسین «کاتب‌السُّلطان» می‌بردم... «وزارت تجارت» تازه راه افتاده بود و سپرده شده بود به کامران‌میرزا که پسر سوم «ناصرالدین شاه» بود... محمدحسین کاتب هم شده بود کارمند و مسؤول نوشتن «احکام»... خط خوش و دلپذیری داشت... بعد هم که عازم «خراسان» شد و رفت به دستگاه دیوانی رُکنُ‌الدّوله (حاکم خراسان)، به خاطر همون خط خوشش استخدامش کرده بودن... اما از بس رکن‌الدوله نوشته‌ها رو پس و پیش کرد و ایراد گرفت، از دست رکن‌الدوله خسته شد و کار دیوانی رو رها کرد و نشست توی خونه... از همون‌موقع‌ها بود که ازش بی‌خبر شدم... فقط شنیدم که مشغول تعلیم خط شده بود به اطفال... بعد هم که به رحمت خدا رفت. ـ درگذشته قرن دوازدهم خورشیدی. / برگرفته از صفحه 49 در جلد «دوم» کتاب مشاهیر مدفون در حرم رضوی، اثر گروهی، چاپ 1387، بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی.
4ـ بهشت ثامن‌الائمه(ع): زیارت (117)
در دوزخ هیزم‌های شعله‌وری که روزگار، بر درِ خانه دلم نشانده... بهشت حرمت، مأوای امنِ من است. / در زیارتنامه امام‌رضا(ع) گفته شده است: «در جایگاه سر مطهر امام‌رضا(ع) بنشین و بگو: سلام بر تو که وارث نجات‌بخشیِ فاطمه زهرایی!... (ناتمام)». ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی‌از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه»، صفحه 828.
5ـ بست پایین: مثنوی‌های شِفا (6)
یاری امام(ع) به زین‌العابدین‌خان / سال 1299 خورشیدی (2)
رگ ـ رگش را گرفت سوز وداع / عاقبت سر رسید روز وداع
غزل آخِر سفر را خواند / پا گرفت از حرم ولی دل، ماند
پیش از آواز صبحگاه خروس / مرد غمگین نشست در اتوبوس
ماند شیرینی (از شتاب سفر) / آرزویش: زیارتی دیگر
بود در حال سخت خود آن مرد/ همسفر با کسی غریبه و سرد ... (ناتمام)./ از کتاب «کرامات رضویه»، نوشته حاج‌شیخ علی‌اکبر مُرَوِّج، نشر جعفری، چاپ سوم، 1363، صفحه 126.           

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • عارفه ۱۲:۱۹ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۳
    0 0
    من که هرکدوم از مطالب شمارو خوندم آخرش نفهمیدم چی نوشتین. چرا اینقدر درهم برهمه نوشته هاتون. چه سبکی هست این؟