این روزها که به اربعین حسینی نزدیک میشویم، فرصتها برای تأمل در ارکان شخصیتی امام حسین(علیهالسلام) فراهم است و دلها مشتاق تر از همیشه جویای یافتن حقیقت هستند. از این فرصت مغتنم بهره بردیم و در گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر ناصر رفیعی محمدی، استاد اخلاق، عرفان و کارشناس معارف اسلامی، فرازهای رسیدن به حقیقت رضای الهی در سیره سیدالشهدا(علیهالسلام) را مورد بررسی قرار دادیم که در ادامه میخوانید.
جناب آقای حجتالاسلام والمسلمین رفیعی! وقتی صحبت از راضی شدن به قضای الهی به میان میآید، میبینیم که امام حسین(علیهالسلام) تجسم عینی این حقیقت هستند، اما این شرایط روحی و ممزوج شدن در خواست خدای متعال چگونه در شخصیت ایشان تحقق یافته است؟
امام حسین(علیهالسلام) همان نفس مطمئنه ای هستند که در قرآن از ایشان یاد میشود، جایگاهی که این امام معصوم(علیهالسلام) دارند، وصف نشدنی است و از همین رو زیارت حضرتش افضل زیارتهای سایر ائمه معصومین(علیهم السلام) برشمرده شده است. شاید این پرسش پیش بیاید که رسیدن به این شرایط و نفس مطمئنه شدن چگونه امکان پذیر است؟ پاسخ این پرسش همان رشادتها، از خود گذشتگی ها و فقط خدا را دیدن سیدالشهدا(علیهالسلام) در کربلاست؛ پاسخی کوبنده که در برابر تاریخ هستی قرار دارد و چه کسی در تاریخ همچون امام حسین(علیهالسلام) تن و جان خود را این همه در برابر سپر بلا قرار داده تا اسلام زنده بماند؟ اما ذوب شدن در خواست و رضای الهی نیازمند دست یافتن به درجههای روحی است و وصول به رضایت دوطرفه میان خدا و انسان، حاصل به دست آوردن نفس مطمئنه است و انسانی به مقام رضا میرسد که از مرتبه نفس اماره و لوامه به مرتبه نفس مطمئنه ارتقا یابد. امام حسین(علیهالسلام) در مرتبه اعلای رضای الهی قرار داشتند.
امام حسین(علیهالسلام)حقیقت تسلیم شدن در برابر رضای خدا را چگونه معنی کردند؟
همان طور که میدانید «رضا» به این معنی است که انسان در برابر حکم خدای متعال تواضع و خشوع دارد؛ یعنی نه فقط از این حکم رنج نمیبرد و شاکی از خدای متعال نیست، بلکه نسبت به این حکم الهی لذت میبرد. راه رسیدن به رضا این است که انسان وادی زهد و وادی یقین را پشت سر بگذارد. کسی که متعلق به دنیا و مشغول زرق و برق آن است، هرگز نمیتواند به حکم خدای متعال راضی باشد. امام حسین(علیهالسلام) در کربلا در حقیقت با تمام وجود از خودشان عبور کردند تا به خدا برسند و این در حالی است که تمام سالهای عمر حضرت در همین مسیر طی شد و جز خدا ندیدند. چنانکه در زیارت غدیریه هم این چنین آمده «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْتَ وَ آثَرْتَ الْآخِرَةَ عَلَی الْأُولَی فَزَهِدْتَ؛ شما آخرت را بر دنیا برگزیدید و چون همتتان متوجه آخرت است، نسبت به دنیا زاهد هستید.» امام حسین(علیهالسلام) همتش برای آخرت بود و رنگ و لعاب دنیا در روح زاهد ایشان اثر نداشت که همین ویژگی اخلاقی نیکو، حضرت را تا مرز رسیدن به رضای الهی سوق داد.
پس با این حساب کسب مقام رضای الهی پس از فراغت از دنیا حاصل میشود، چنانکه امام حسین(علیهالسلام) چنین رویه ای داشتند، درست است؟
بله، همین طور است و اگر کسی به مقام یقین نرسید، نمیتواند راضی باشد؛ کسی که یقین ندارد، به اینکه خدای متعال کار او را تدبیر میکند و یقین ندارد که این خدایی که کار او را تدبیر میکند، حکیم و عالم و مهربان است و خیر او را میخواهد؛ نمیتواند نسبت به تدبیر حضرت حق راضی باشد. اما سیدالشهدا(علیهالسلام) میدانستند که در گودال قتله گاه چگونه به شهادت میرسند، از مصیبتهای کربلا آگاه بودند و بدون اینکه به این صحنهها و شرایط پس از عاشورا فکر کنند و اینکه چه بر سر خاندان مکرمشان میآید؛ تنها راضی به رضای حق شدند و در نهایت دل آگاهی مشتاقانه شهادت را به جان خریدند.
رضا و تسلیم مشیت خدا شدن چه آثار و برکاتی برای زندگی انسان دارد؟
کسب مقام رضا از بالاترین عبادتهاست که انسان را محبوب خدای متعال میکند. خدای متعال تقسیم عادلانه کرده؛ نشاط ، راحتی و آسایش را در یقین و رضا قرار داده است و اگر بندهای اهل یقین بالله و اسما و صفات الهی و رضای به تدبیر الهی باشد، آنچه خدای متعال برای او تقسیم کرده و رزق او قرار داده، نشاط و راحتی است؛ هر چه خدای متعال برای او تدبیر میکند، لذت میبرد. در برخی دیگر از روایات از معصومین(علیهم السلام) آثار دیگری برای یقین و رضا ذکر شده است. مرحوم محدث قمی نقل کرده، موسی کلیمالله از خدای متعال تقاضا کرد، خدای متعال محبوبترین و عابدترین بنده زمان موسی(علیهالسلام) را که بیشتر از همه او را دوست میدارد، به موسی(علیهالسلام) نشان دهد.
خدای متعال به او وحی کرد، به یک قریهای در کنار دریا برود. موسی(علیهالسلام) طبق این نقشه رفت در آن قریه و وارد خرابهای شد. به یکی از بندههای خدا برخورد کرد که چند صفت داشت: مبتلا به جذام بود؛ زمینگیر و مبتلای به برص بود. این چند بیماری را داشت، ولی زبانش به تسبیح خدای متعال مشغول بود و مرتب خدا را تسبیح میکرد. موسی(علیهالسلام) به جبرئیل عرض کرد: آن بندهای که بنا بود ما ببینیم، کیست؟ فرمود: همین بنده است. موسی عرض کرد: من خیال کردم با یک کسی روبهرو میشوم که شب زنده دار و روزه دار است، اما با یک آدم زمینگیر جذامی و مبتلا به برص در یک خرابه روبهرو شدم. فرمود: این همان محبوبترین بنده خدا و عابدترین بندههاست؛ حالا شما نگاه کنید من مأمورم دو چشم او را از او بگیرم. تصرف کرد و چشمهای این فرد از او گرفته شد. همین که نابینا شد، به خدای متعال عرضه داشت: الحمدلله خدایا مادامی که مصلحت دانستی، مرا برخوردار از آن نعمت کردی و الان که مصلحت ندانستی، این نعمت را از من گرفتی؛ ولی من در تو آرزوهای طولانی دارم. اینکه چشم را از من گرفتی، امیدم از تو قطع نمیشود.
«یا بار و یا وصول» ای کسی که به من نیکی میکنی و به من پیوند میزنی و صله تو به من میرسد. موسی کلیم آمد کنار این بیمار نشست و فرمود: من مستجاب الدعوه هستم، اجازه میدهید دعا کنم خدای متعال آنچه از تو گرفته، به تو برگرداند؟ سلامتی را به تو برگرداند؟ عرض کرد: نه. من آنچه خدا بر من میپسندد، بیشتر دوست دارم از آنچه پسند خودم هست. من همین را میپسندم. من به این وضعیت رضایت دارم. موسی کلیم یک پرسش از او کرد و فرمود: یک جملهای گفتی وقتی چشمت گرفته شد، به خدا عرضه داشتی «یا بار و یا وصول» خدا به تو چه داده است؟ یک آدم زمینگیر جذامی خرابه نشین مبتلا به برص که چشمهایت هم از تو گرفته شده است. این چه پیوند و صله ای است که خدا به تو کرده است؟
فرمود: موسی! در این قریه یک نفر خداشناس است و آن من هستم؛ خدای متعال خودش را به من عطا کرده است و دیگر مهم نیست که چشم به من بدهد یا ندهد؛ سر پا باشم یا زمینگیر باشم؛ سالم باشم یا بیمار باشم.
این حقیقت برکات رضاست و اگر کسی به این مقام رسید، دیگر کاری ندارد که خدای متعال در حق او چه تدبیر میکند.
نظر شما