به گزارش قدس آنلاین، مسئله توسعه همواره دغدغهای برای افراد و جریانهای مختلف بوده است. چیستی و چگونگی توسعه، مسئلهای تئوریک بوده و هست اما در این بین جریان مشهور به روشنفکران سکولار و بعضا دینی که روزگاری از آنها تحت عنوان منور الفکر و امروزه تحت القاب گوناگونی نظیر رفورمیست، اعتدالگرا و... یاد میشود توسعه را مدلی واحد و جهانی میدانند که ظهور عینی آن در تمدن غرب رقم خورده و امروزه سردمدار آن ایالات متحده آمریکاست. توسعه از منظر این جریان مقولهای است که شکل واحدی برای رسیدن به آن وجود دارد و این شکل واحد یک شکل جهانشمول است اما بعضا در برخی کشورها و میان بعضی ملل موانعی وجود دارد که باعث میشود این شکل واحد توسعه رقم نخورد. میرزا ملکم خان ناظمالدوله فردی است که بسیاری او را سردمدار جریان منورالفکرها و غربگریان یا همان به اصطلاح رفورمیستها و معتدلیون میدانند. ملکم خان که در زمان ناصرالدین شاه قاجار میزیست و در مسوولیتهای مختلف نقش ایفاء میکرد در سال 1891میلادی سخنرانی در لندن میکند که ضمن آن به چگونگی رواج دادن مدنیت تازه(همان مدرنیته) در ایران میپردازد و آن را آسیبشناسی میکند. در ذیل به گوشههایی از این سخنرانی میپردازیم.
اولین موضوعی که در قیاس احوال مشرقزمینیان و اروپاییان به ذهن ما میرسد، این است که چگونه اروپا به حد چنین ترقی برجستهای رسیده و حال آنکه اقوام آسیایی که مروجین اولیه مدنیت بودهاند عقب ماندهاند؟ این سؤال را بارها از اهل معرفت کردهام اما هیچگاه پاسخ وافی نشنیدهام.
اسلام، مانع توسعه یا نه
بعضی میگویند که مانع اصلی، دین اسلام بوده است. این مسئله را نیز مطالعه کردهام. دین اسلام مخالف مدنیت نیست. من هیچگونه تفاوتی در اصول اخلاقی و یا حتی سازمان اجتماعی و سیاسی مسیحیت با اسلام نمییابم که مبین عقبماندگی ما باشد. اسلام در اروپا شناخته نشده است. شما قرآن را میخوانید و تصور میکنید عالم اسلام را شناختهاید. آن اشتباهی بزرگ است. قرآن همانطور که میدانید، انجیلی تجدیدنظر شده است و در آن چیزی یافت نمیشود که مغایر با اصول مسیحیت باشد؛ ولی قرآن تمام اسلام نیست. اسلام تنها یک دین نیست، بلکه سیستم گستردهای است که زندگی فرد را از تولد تا مرگ در بردارد و همچنین شامل تمام شئون هیئت اجتماع میباشد. هیچ چیزی نیست که خارج از قلمرو آن باشد.
اسلام دریای بیکرانی است که آنچه شایسته دانستن است، در آن یافت میشود و اقسام تسهیلاتی که لازمه ترقی مردم میباشد، نه فقط در خود قرآن بلکه در احادیث یافت میگردد. حال بنابر این فرض که دین ما مخالف ترقی نیست و نژاد ما پستتر از نژاد غربی نیست، چگونه میتوانیم عقبافتادگی عینی ایران را نسبت به تمدن مغرب توجیه کنیم؟ مانع ترقی ما چیست؟ این مهمترین مطلب برای ما مردم آسیا است. چطور میشود توجیه کرد که مردم ما شگفتیهای مغرب را مشاهده میکنند و مشتاق آن نمیشوند؟ خیال میکنم به این سؤال بتوانم جوابی بدهم.
دغدغه انسان مسلمان ایرانی
مسلمانان فقط یک اصل مطلق را میشناسند و آن دین آنان است. اسلام چون مسیحیت نیست که جامعه مادی و دنیایی را از جامعه معنوی جدا سازد و زندگی مدنی را از زندگی دینی تفکیک نماید. اسلام تنها یک اصل واحد میشناسد و آن دین است. تمام جامعه بنابر آن اصل واحد دینی اداره میشود و دین دارای یک صال جزمی است که اروپاییان آن را درنیافتهاند. این قاطعیت دین اسلام در وحدت خداوندی است. از نظر فرد مسلمان حقیقتی جز خدا وجود ندارد. عالم خلقت، تحت اراده پروردگار است. فرد مسلمان، ماموریتی جز پرستش خداوند ندارد و به هیچ کار نمیپردازد مگر آنچه خداوند امر کرده است.
مقصود از این خلقت چیست؟ تکلیف مسلمان مؤمن عبادت خداست و جهاد علیه کسانی که به نظر او از ستایش خدای یگانه روی برتافتهاند. خواسته و آرزوی مسلمانان داشتن راهآهن و تلگراف یا تاسیس امپراطوریهای عظیم نیست، گرچه مخالف آن چیزها فینفسه نیستند. هدف اصلی آنان عبادت خدا و جهاد با کسانی است که او را به طور مطلق نمیپرستند و اینکه در این راه بمیرند و به بهشت بروند. آن تنها اصلی است که بر ذهن مسلمانان سلطه کامل دارد.
ذهنیت انسان مسلمان دربرابر توسعه
سفیر شما(خطاب به مخاطبان انگلیسی در سخنرانی)، سردروموندولف(سفیر انگلیس) یا هرکس دیگر، وقتی از وزیر یا پادشاه ما ملاقات میکند، چه صلاحاندیشی میکند؟ میگوید راهآهن بسازید، قراردادهای جدید ببندید، بازرگانی خود را توسعه دهید، روابط جدید با اروپا برقرار سازید، تلگراف بیاورید، فرزندانتان را به مملکت ما بفرستید. سفیر یا سیاستمدار شما، در آنچه میگوید، به طور کلی صمیمی است ولی مردم ما چنین اعتقادی به صمیمیت او ندارند. حرفشان این است« نخیر، شما مسیحی هستید، آمدهاید که دین ما را براندازید، شما دشمن ما هستید. فایده راهآهن و قدرت مالی چیست؟ ماموریت ما در این جهان پرستش خدای یگانه و جهاد علیه شماست.» سفرا، اهل سیاست و همچنین مؤلفان شما، اوقات زیادی را صرف کردهاند، گزارشها فرستادهاند و مکرر گفتهاند« چرا سرمایهداران اروپایی را دعوت نمیکنید که منابع طبیعی کشور شما را به کار اندازند؟ چرا فرزندانتان را به مدارس ما نمیفرستید؟»
چه باید کرد؟
در مقابل این مشکل چه باید کرد؟ ما خودمان نمیتوانیم ترقی نماییم. از سوی دیگر، نمیخواهیم مقلد شما باشیم. ما نه میخواهیم نزدیک شما بیاییم و نه شما را بپذیریم. البته، درست است که ژاپنیها مغرب را سرمشق قرار دادهاند، ولی ژاپن مانع و مشکل ما را ندارد، یعنی دین آنها آن اندازه نیرومند نبوده است و به همین جهت ما نتوانستهایم شیوه آنان را در پیش بگیریم. به مدت دویست سال، شما قدرت و وسائل خود را به کار بردهاید، کوشیدهاید و پندها دادهاید ولی آنچه انجام گرفته ناچیز است و همه ملل مسلمان از مخالفان شما هستند. در این صورت، چطور میتوانید به این مردم کمک برسانید و آنان را وادارید که مدنیت جدید( همان مدرنیته) را که حقیقتا خواستار آن هستند بپذیرند؟
بخت یار ما خواهد بود اگر چند تن از دانشوران شما که به امور مشرق و ترقی آن علاقهمند هستند، روش کهنه خود را تغییر دهند و مدنیت جدید را جدا از اعتقادات مسیحی عرضه بدارند. در این مقوله روی سخن من، تنها هیئتهای اعزامی مذهبی نیست، بلکه به اهل سیاست است. هر سفیری که بتوانید مردم ما یا حکومت ما را متقاعد کند که او با علائق مذهبی به هیچ وجه کار ندارد و علیه دین ما نیست مسلما به سیاست و منافع شما بهتر میتواند خدمت نماید که تا کنون مجموع لشکر، بحریه، راهآهن و بانکهای شما از پیش بردهاند.
منبع: تلخیصی از فصل مدنیت ایرانی کتاب رسالههای میرزا ملکم خان ناظم الدوله
نظر شما