قدس آنلاین- سوز سرمای زمستان گونههای شهر را سرخ کرده بود و رهگذران با عجله در رفت و آمد بودند تا خود را به مکانی گرم و مطمئن برسانند و از شر سرما در امان بمانند. وجود کالسکهای در کنار خیابانی خلوت نظر چند نفر را به خود جلب کرد. مردی میان سال و همسرش جلو رفتند. آنها متوجه وجود کودکی داخل کالسکه شدند. چند دقیقهای در هوای سرد تأمل کردند تا شاید والدین کودک بیایند اما خبری نشد. شهروند وظیفه شناس گوشی تلفن همراه را از جیبش درآورد تا با پلیس 110 تماس بگیرد. اما در این لحظه خودروی گشتی کلانتری خواجه ربیع مشهد سررسید. مأموران پلیس با اطلاع از این موضوع به جستوجو در محل پرداختند. هیچ کس به سراغ کودک رها شده نیامد.
مأموران کلانتری متوجه کیف دستی کوچک که وسایل و مقداری دارو داخل آن بود در کنار طفل معصوم شدند. دست نوشتهای کوچک نیز روی وسایل قرار داشت که قطرات زلال اشک را بر چشمان افسر پلیس نشاند. در نامه با خطی لرزان نوشته شده بود: اسم این بچه «حبیب است». او 4 سال و نیم سن دارد. کودک از زمان تولد دچار معلولیت و تشنج است و با توجه به سن خودش عقب ماندگی ذهنی دارد. پدرش فوت کرده است. یکی از کلیههایش را هم چند وقت قبل عمل کردهایم و همین روزها باید برای سونوگرافی و آزمایش برود. داروها را داخل کیف گذاشتهایم. دستور مصرف هر دارو را هم نوشتهایم که چه ساعتی و چه قرص و دارویی به او بدهید و... .
آثار قطرههای اشک روی خطوط کاغذ نقش بسته بود و بیشک آنکه این نامه را نوشته نتوانسته دلتنگیاش را مهار کند. حتی در متن این نامه نوشته شده بود پسرک آهنگهای شاد کودکانه دوست دارد و برایش گاهی از این آهنگها پخش کنید. مربای هویج هم خیلی دوست دارد و... .
مأموران کلانتری خواجه ربیع دست به کار شدند و مراتب را به اورژانس 115 و مقام قضایی اعلام کردند. با دستور معاون دادستان مشهد، کودک بیپناه به مرکز نگهداری معلولان شهید فیاض بخش تحویل داده شد.
بیهیچ تردیدی، مادر این طفل یتیم در جدال با دلتنگیهای مادرانه نخواهد توانست تاب بیاورد و زین پس نخواهد توانست رو به آسمان خدا چشم باز کند. به خوبی میداند طفل معصوم با نگاه غریبانهای در جستوجوی دستهای مادر و نگاه کسی است که تنها پشتوانهاش در زندگی سرد و بیروح اوست.
پسر کوچولو نشانی از خانهشان به یاد نمیآورد، حتی نمیداند اسم مادرش چیست؛ اما او خوب میداند در این دنیا به هیچ چیزی اندازه آغوش مادرش نیازمند نیست. شاید مادر حبیب کوچولو در نامه بعدی برایمان بنویسد که کودکش را با کالسکه زیبای عشق به خانه بازگردانده و حضور طفل بیگناه، گرمابخش کلبه فقیرانهشان شده است.
نظر شما