«رمو» یکی از دوستان خوبم هست. او اهل زوریخ سوئیس است. سال ۸۵ بود که حرم حضرت معصومه بودم. دیدم خادم ها با یک خارجی صحبت می کنند، ولی هیچ یک زبان بلد نبودند تا مشکل او را حل کنند. رفت جلو. دیدم بیچاره بخشی از پولش را گم کرده یا دزدیده اند.
من او را به خانه بردم. دو شب پیش ما ماند تا پول هتل ندهد. خاطرات خوبی از این دو روز دارم اما هرگز یادم نمی رود. روز آخر کتاب راهنمای توریست داشت. کتاب را باز کرد و به من گفت: در این کتاب نوشته در ایران عده ای به نام پلیس مذهبی هستند. نوشته اگر یک خارجی در ایران یک ذره زیر چشمی به زنی نگاه کند، اینها کتکش می زنند. و نوشته اینها در شهری به نام قم زیاد هستند.
من ابتدا خیال کردم منظورشان نیروی انتظامی است تا عکس را درکتاب نشانم داد، دیدم عکس یک آخوند است. یعنی روحانی را پلیس مذهبی معرفی کرده بودند آن هم با آن خشونت!
او که دو روز بود و با من دوست شده بود، عکس ملبس خودم را نشانش دادم و گفتم: این من هستم. آنها این لقب را نا حق به ما می دهند.
یادمنمی رود او که حتی دو روز خوبی را از من دیده بود، وقتی عکس ملبس من را دید، قدری تردید در چشمانش بیشتر شد.
ولی خدا را شکر او حقیقت را دریافته بود. رمو به کشورش بازگشت. پس از بازگشت به کشورش، مادر و خانواده اش همگی به من زنگ زدند و تشکر کردند و اصرارداشتند برایم هدیه ارسال کنند.
آنها چندین بار تاکید کردند که نگاه ما به ایران و اسلام عوض شد.
امسال که سوئیس بودم، رمو اصرار داشت که به خانه اش بروم. البته این راهم باید بگوییم خارجی ها خیلی سخت میهمان به خانه خود دعوت می کنند.
به نظرم سمپاشی های دشمن را فقط با سیره عملی می توان خنثی کرد نه با ادعا.
رمو بهترین دوست من است. اومسلماننیست ولی گوشه قلبش، به ایران و مسلمان عشق می ورزد و این برای من کافی است.
او اخیرا به پیام تبریکی از عکس رهبری را که برایش فرستاده بودم، جواب داده.
نوشته بود: من الان شیلی هستم. ایمان دارم شما و این مرد (رهبر انقلاب) هم یک باورمند پاک هستید. من همه جا از ایران تعریف می کنم. ودر حد توانم نمی گذارم علیه شما تبلیغ شود.
نظر شما