قدس آنلاین / ایمان بهپسند ؛ فارغ از بررسی محتوایی، میتوان نگاهی بر قدوقامت نوع مشابه دیگری از کتابها انداخت که در اینجا «کتابهای کوچک» مینامیمش. کتابهایی که در ظاهر و باطن، شبیه سبک زندگی امروز، کوتاه، سریع و خوشایند هستند. جملههای قصار، جملههایی که کِیف لحظهای خاصی به مخاطب خواهد داد. کیفیتی مختص اکنون، نه همیشگی و دائم جابهجایی قابها در صنعت نشر بسیار محسوس است؛ بخصوص در رسانههای خبری، یادداشتها و گزارشها، در بخشهای مختلف مجله، براساس قاب مربوط بهلحاظ کمّی و کیفی قیچی میشوند. چارهای جز این نیست. گزارش بیشتر از دو هزار کلمه در یک هفتهنامه خستهکننده است و پیشبینی میشود که از سوی خواننده نیمهکاره رها خواهد شد. در فصلنامه اما مطالب تا چهار هزار کلمه نیز اقبال خوانده شدن دارند. قابها بنا به عوامل بسیاری تغییر میکنند، از جمله اینکه تنها اندازه را تعیین نمیکنند؛ همانطور که خواست حذف لوژینِ شطرنجباز بهخاطر اندازه و قامتش نبود. منظور از قاب در یادداشت حاضر، تنها اندازه و گنجایش رسانهها اعم از مجله، کتاب و روزنامه نیست؛ الگویی است تنیدهشده با «سبک زندگی» و زبان جامعه: بیلبورد تبلیغاتی کنار اتوبان، درسگفتار یک استاد دانشگاه، نسخههای تجویزی یک پزشک، اینستاگرام، توییتر، تلگرام، چیدمان ویترین بوتیک و مغازه و البته کتابها، مجلهها و تابلوها و تصاویر آویخته در موزه-گالری و منزل. قابها در اینجا، متغیرهایی هستند که بنا به اقتضائات اقتصادی/سیاسی، خود را با شرایط روزمره وقف میدهند یا بنا به دلایلی، آگاهانه یا ناآگاهانه سعی در تغییر عادتها و کنشهای خاصی دارند.
پس سؤال اصلی این است که آیا ارتباطی بین سبک زندگی امروز (منظور همۀ عادات رفتاری و گفتاری موجود در جامعه، از گروههای کوچکتر تا کلیت یک اجتماع) و قابهای رسانهای موجود است؟ فرض من مبنی بر وجود چنین ارتباطی (در اشکال گوناگون) است. سؤال بعدی این است که کدامیک روی دیگری مؤثرند؟ آیا سبک زندگی کیفیت و کمیت قابهای موجود را تعیین میکند یا بالعکس؟ پاسخ به این سؤال نیز همانطور که گفته شد، این است که هر دو عامل از همدیگر مؤثرند و بر همدیگر تأثیرگذار.
پیرامون خوشحالیها
در مقام کتابفروشی در نقاط شمالی تهران، از میان بیشمار تجربههای جالب در برخورد با مراجعهکنندهها، یکیشان خواستن کتابی برای «خوشحالی» است، اما کتابهای خوشحالی چیستند؟ کتابی که در کمترین زمان، بیشترین حس خوشایند را به خواننده میدهد، بدون آنکه رنج تأمل کردن را بر وی مستولی کند؛ تجربهای که شاید تنها در مصرف مواد مخدر مستتر است. اما آیا چنین تجربهای را با کتاب میتوان داشت؟ (اگر صحت داشته باشد، احتمالاً گونتنبرگ در قبر میگرید.) باید گفت بینهایت کتاب وجود دارد که موازی با چنین خواستی تکثیر میشوند. اینجا درست نقطۀ تطبیق قاب نشر با سبک زندگی است. خواستی که نهفقط خوشحالی میخواهد، بلکه کلیدهای عملی برای گشودن قفلها، باز کردن گرههای کور زندگی را از کتابها طلب میکند؛ «رازهایی دربارۀ زنان»، «101 نکتۀ کافی که کاش قبل از ازدواج میدانستم»، «راه هنرمند»، «راه زندگی»، «شفای کودک درون»، «روش برخورد با افراد دشوار»، «آدمم یا الاغ؟»، «از حال بد به حال خوب».
نگاهی سردستی به میزان تیراژ کتابها، نشان از موفقیت آنها در عرصۀ (همیشه) کساد بازار نشر دارد. بررسی دقیق برخی از این کتابها، در اینجا موضوعی فرعی خواهد بود. تنها میتوان به این نکته اشاره کرد که از فرم صفحهآرایی، دستهبندی فهرست، نمودارها و تصاویر، همگی در خدمت راهکارهای عملی و مستقیمی است که به خواننده کلیدهای سریع و فوری (با یک نگاه) خواهد داد. کتابها متنی ساده و کلامی قطعی و درعینحال شوخطبع دارند. مقدمهها اغلب سخنی مستقیم با خوانندۀ جهانی است که در پارهای موارد به چرایی نگارش این کتاب، بهواسطۀ یک خاطره یا تجربۀ زیستۀ زندگیاش (که لزوم تدوین کتاب را یادآور میشود) پاسخ میدهد. این بخش قفسههای کتابهای همۀ کتابفروشیها را میتوان با اندکی مسامحه «روانشناسی عامهپسند» نامید. جایی که مخاطب در مواجهه با آنها، احساس راحتی میکند. گویی در حال گشتن در مرکز خرید است یا صفحۀ اینستاگرامش را چک میکند.
اما فارغ از بررسی محتوایی، میتوان نگاهی بر قدوقامت نوع مشابه دیگری از کتابها انداخت که در اینجا «کتابهای کوچک» مینامیمش. کتابهایی که در ظاهر و باطن، شبیه سبک زندگی امروز، کوتاه، سریع و خوشایند هستند. جملههای قصار، جملههایی که کِیف لحظهای خاصی به مخاطب خواهد داد. کیفیتی مختص اکنون، نه همیشگی و دائم. خاصیت دیگر این کتابها، موزاییکی و تکهای بودنشان است. آنها بسیار بیخطرند. اگر در مورد یک جنبه از زندگی، مثل «رازهای موفقیت» یا «نکتههایی برای زندگی بهتر» سخن میگویند، لزومی ندارد که بر ردۀ دیگری از زندگی مؤثر باشند یا باور و عقیدۀ خاصی را زیر سؤال ببرند. آنها بهطرز عجیبی عمومیاند. همینطور میتوان آنها را بهطور مستقیم به کار گرفت؛ کتاب «آغوشدرمانی».
این کتابها درعینحال قابل حملاند. در جیب یا کیف جا میشوند و صفهای طولانی، ترافیک و بهطور کلی زندگی کُند و کسلکنندۀ محسوس و عینی را با زندگی تند موازیای (سرعت بالای جابهجایی اطلاعات و تصویر در اپلیکیشنها و شبکههای مجازی) هماهنگ میکنند.
این همسویی صنعت نشر (که شاید در بسیاری از جنبههای عملیاش قابل توجیه و توضیح باشد) این قابلیت را دارد که همۀ حوزههای تخصصی را در خود حل کند؛ تکه کردن شعر، فلسفه، علوم طبیعی در قالب دانستنیها، کشاندن تمامی گفتههای جالب از همۀ آدمها (از کورش کبیر تا لری فلینت، مؤسس مجلات پورنوگرافی که بهخاطر زیادهروی در برابر هنجارهای سکشوالیتهاش در دهۀ نود از سوی مخالفانش ترور شد) در صفحهآراییهای اغلب خلوت و سادهشده. کتابهای کوچک، در یک کلام، حس خوب مصرفی سبک زیستن امروز است.
پیرامون «رنج فکر کردن»
اگر بازهم خودم را در جایگاه شاهد استنتاج بیاورم، گریز از تأمل و دقت، عادت رفتاری دیگری است که بعضاً قابها را جابهجا میکند. جملۀ «کتابی میخواهم که نیازی به فکر کردن نداشته باشد» که بهکرات شنیدهام را اگر استقرا کنیم، دست روی عادت رفتاری دیگری گذاشتهایم که میتوان آن را «بیحوصلگی» خواند. تولد عادت کوتاه شدن متن، بیشک با کار مجلهها و روزنامهها همزمان بوده است؛ چراکه تا پیش از آن، «رسالهنویسی» فرم نوشتاری رایج بوده است. در این یک دهه، نهفقط تمایل بازار کتاب، بلکه فرم صفحهآرایی مجلهها و روزنامهها از این عادت مبرا نبودهاند. استفاده از الگوها، نمودارها و اینفوگرافی در تخصصیترین متنهای مجلهها (که قرار بوده کمکی به دریافت خواننده باشد) کمکم در کالبد عادتی در جهت رفع بیحوصلگی، با خودِ متن مورد ارجاعش وارد رقابت شده است. گویی متن توسط اشکال و نمودارها تحت فشار است؛ هرچیزی در خدمت بیشترین کلید و دریافت اطلاعات در کوتاهترین زمان. با در نظر گرفتن تفاوت سیاستهای رسانهها (که بیشک فشار بقای اقتصادی بر آنها سایه دارد)، مجلهها و روزنامهها نهتنها با سبک زندگی هماهنگ میشوند، بلکه از دیگر فرمهای رسانهای نیز تأثیر میپذیرند. خبررسانی (یا به عبارت بهتر، خبرسازی) در کانالهای پرمخاطب تلگرام (کانالهایی با صدها هزار مخاطب، بیشتر شبیه معجزه میماند که بهشکل جنونآمیزی بلافاصله پس از ارائه، اطلاعات و تصویر به دست مخاطب میرسد) بیشک در سیاستگذاری محتوایی و فرمی مجلهها و روزنامهها مؤثر است. قابهایی وجود دارد که نهفقط تعداد کلمات، بلکه لزوم وجود تیتر خوشخوان، زیرتیتر، میانتیتر، تصویر و توضیح تصویر را (حتی بیش از محتوای متن) توجیه میکند. اصطلاح یک سردبیر مطرح در تأکید بر فرم نوشتهها، «کتلت نبودن» متن و تکهتکهای بودن یادداشتها بود. «سرعت دیدن» را اگر مقابل تأمل و دقت بیاوریم، بازهم باید شبکههای اجتماعی را عامل مؤثر شکلگیری قاب دیدنیای معرفی کنیم که فکر کردن و تمرکز روی یک موضوع ثابت را به کاری رنجآور تبدیل کرده است.
اما مسئله صرفاً شکایت و گلهگذاری نیست. خواهینخواهی سبک زیستۀ امروز، «کوتاه، سریع و خوشایند» بودن را طلب میکند. استدلالی وجود دارد مبنی بر اینکه اگر صنعت نشر خود را با اشکال مصرفی زندگی امروز هماهنگ نکند (یا بنا به منافع، رفتارش را تغییر ندهد)، بهناچار همینی هم که هست، نخواهد ماند و باید سر بر بالین مرگ بگذارد. شبکههای مجازی و زیست مصرفی امروز، شانههای حریف تنومند رسانۀ دِمدهشدۀ خود را مدتهاست که به خاک مالیدهاند. اما این برهان نمیتواند رهیافت خوبی برای این گرفتاری فراهم کند که قیمت زنده ماندن صنعت نشر (با توجه به تغییر بنیادین رفتارش)، چهمقدار تغییر است؟ چقدر تغییر مجاز است؟ در نهایت، آیا جز یکی شدن با الگوهای توییتری و اینستاگرامی، خواهد بود؟
وقتی شکل دیدن تغییر کند، رسانهها (چه با توجیه بقای اقتصادی یا هرچه دیگر) ناچارند قاب خود را به سبک زندگی موجود نزدیک کنند. آیا مسئله تنها صرف بودنشان است یا میزان کارکردشان؟ کتابهای کوچک، عرفان و روانشناسی عامهپسند چه تأثیری بر تغییر سبک زندگی امروز، جز بازتولید همین مکانیسم مورد بحث دارند؟ اگر پیامد بودن آنها موجب تقویت سبک زندگی امروز میشود، آیا برهان ذکرشده در دفاع از آنان همچنان کار میکند؟
نظر شما