تحولات منطقه

۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۳
کد خبر: ۴۹۷۳۱۷
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

قدس آنلاین - اشهب طماع در قصص و ادبیات عرب نماد حرص و آز و پولدوستی و زراندوزی بوده است که نویسندگان و مورخان عصر اسلامی بارها از آزمندی و سیری ناپذیری اش یاد کرده‌اند.امثال او در طول تاریخ بسیارند که حاضر شده‌اند برای یک دستمال قیطریه‌ای را آتش بزنند و هر اندازه از راه های حلال و حرام مکنت اندوخته‌اند راضی نمی‌شوند کنار بروند و دو دستی به مقام های دولتی چسبیده و به حرف ناصحان و خیراندیشان هم توجهی ندارند.

شایعاتی که این روزها درخصوص یکی از صاحبان مقام در افواه پیچیده و شب و روز در فضای مجازی و در محافل مختلف و ستون های مطبوعات درباره تمول حیرت انگیز ایشان، بی‌اعتنایی به این همه شایعات می‌شود نویسنده را به یاد اشهب طماع و کسانی همچون او می‌اندازد.

هارون الرشید خلیفه معروف عباسی روزی پس از خواندن شرح حال پیامبر بزرگوار(ص) گفت: من می‌خواهم کسی را که حدیث« یشیب ابن آدم و یشبّ فیه خصلتان » را از دهان حضرت رسول اکرم(ص) شنیده ببینیم و با او گفت‌وگو کنم.رفتند و تجسس و تحقیق کردند و پیرمردی فرتوت را در مدینه یافتند که سن او را کسی نمی‌دانست و خود و فرزندان هشتاد و نود ساله و صد ساله‌اش ادعا می‌کردند او زمان حضرت را درک کرده است. او گفت من شخصاً این حدیث از دهان مبارک پیامبر شنیده‌ام و در شهر مدینه حاضر بوده‌ام که حضرت سخن می‌فرمودند جثه او را به هزار زحمت و تقلا روی تخت روانی گذاشتند و غلامان پای پیاده از مدینه به بغداد آوردند.حضرت رسول اکرم(ص) در سال یازده هجری رحلت فرموده بودند و شگفت اینکه این پیرمرد در حدود سالهای اواخر قرن دوم هجرت زنده بود. هارون ابتدا باور نمی‌کرد که او حضرت را به چشم دیده و فرمایش های ایشان را شنیده اما پس از پرسش های بی‌شمار در حالی که عده‌ای از وزیران و حکیمان و رجال کهنسان دولت اطراف هارون بودند و آن ها نیز سؤالات دقیقی طرح می‌کردند معلوم شد آن پیرمرد که به زحمت تکلم می‌کرد حضرت رسول اکرم(ص) را از نزدیک دیده و سخنان ایشان را شنیده و حرف های او کاملاً صحیح است.هارون از دیدار او ابراز خشنودی کرد و آن ملاقات را افتخاری برای خود دانست و گفت: از من چه می‌خواهی؟ پیرمرد گفت: من چند پسر صد ساله و نود ساله و هشتاد ساله دارم که الحمدالله همه از مال و ملک دنیا بهره برده‌اند ولی به من کمکی نمی‌کنند و من چون تنها هستم میل دارم با دوشیزه جوانی ازدواج کنم که پرستاری مرا بکند و من از دست دراز کردن برای دریافت خرج زندگی به سوی پسران خسیسم راحت و آسوده شوم. ضمناً در خانه اجاره‌ای زندگی می‌کنم و میل دارم امیرالمومنین خلیفه منظم خانه یا کوشکی به من مرحمت فرمایند و همین تخت روان دارای سایبان را با غلامانی که آن را بر دوش و شانه خود گذاشتند و از مدینه تا بغداد را حمل کردند به من هدیه فرمایند. ضمناً پنجاه سکه زر سرخ هم به من عنایت فرمایند تا سر حال مراسم ازدواج خود را انجام داده، دختر جوان ۱۸ ساله‌ای که او را در نظر گرفته‌ام کابین و مهریه قرار داده بقیه آن را صرف معاش کنم.

هارون که آن روز بسیار سرحال بود همه تقاضاهای او را پذیرفت و گفت:خاطرآسوده دار من به جای پنجاه سکه دینار و طلا به تو دویست و پنجاه سکه طلا خواهم بخشید و گذشته از آن چون امروز مرا خوشحال کردی به جای دختری که می‌خواهی با او ازدواج کنی ده کنیز زیبای رومی و مقلاب (روسی) و مصری و حبشی و فرنگی و غیره به تو خواهم بخشید. برو و خوش و خندان باقی عمر طولانی خود را که چندان زیاد نخواهد بود بگذران و به من هم دعا کن که دستور دادم جست‌وجو کنند و ترا بیابند که نزد ما بیایی وقتی خواستند پیرمرد را روی تخت روان بگذارند و به شهر مدینه بازگردانند، پیرمرد عرض کرد قربانتان گردم، این ۲۵۰ دینار مرحمتی مقرری همه ساله است یا امسال چقدر شایسته است فرمان دهید این حقوق را تا بیست سال آینده به من بدهند.

هارون الرشید و حاضران در دربار خلافت عظمی دهانشان از حیرت بازماند و اگر تردیدی در قبول سن و سال صد و پنجاه شصت ساله او داشتند برطرف شد و خلیفه آنقدر از میزان حرص و طمع آن پیرمرد خندید که بر تخت خلافت غلتید و قهقهه‌های او به آسمان رسید.

اکنون در قرن بیست و یکم هنوز در کشور ما کسانی هستند که دو بر چنگال و شش به دندان و مقادیری از اموال و املاک زیر انگشتان دو پا دارند و در ۱۴ تا ۱۸ شرکت صاحب عمده سهام بوده یا به طور صوری آن را به فرزندان پسر و دختر و نوه‌ها و نبیره‌ها و دامادها و عروس‌ها واگذار کرده در حقیقت مالک تمام آن شرکت‌ها بوده و هر روز از نفوذ خود برای توصیه به دستگاه های دولتی استفاده می‌کنند.

کسانی در زمره مسؤولان هستند که علی رغم میلیاردها تومان سرمایه و چند صد میلیون دلار و یورو و کاخ و ویلاهای قارونی و ویلا در لواسان و شمال چشم دیدن خانه‌دار شدن میلیون ها مرد و زن بی‌خانمان ایرانی را نداشته مسکن مهر که چهار میلیون ایرانی را صاحب خانه کرد فاجعه و مزخرف می‌نامند و دشمنی خود با مسکن مهر را علناً اعلام می‌دارند.

حالا چقدر خوبست اشهب‌های طماع بی‌عرضه که سن و سالشان به جایی رسیده که در مجلس و جلسات دولت به خواب می‌روند کمی استراحت کنند و به اداره امور شرکت‌های پرسود خود بپردازند و جا را برای جوانان باز کنند.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.