۱ـ بست بالا: افترای حَدّ
نقل «یحییبن اَکثَم (قاضی)»: (ادامة استدلال مأمون در رد نظر دانشمندان)... مردی که گوشهای ایستاده و سکوت کرده بود، به مأمون نزدیک شد و گفت: «از علی(ع) نقل شده که گفته: اگر کسی مرا از این و آن بالاتر بداند؛ به او، حَدّ شرعی اِفتِرا میزنم (تازیانة تهمت)... این را چه میگویی؟!»... مأمون، پاسخ داد: «چطور میشود کسی را تازیانه زد؛ بیآن که حکمش تازیانه باشد؟!... و این، مخالفت با حکم الهی است... و آیا چنین نسبتی به علی(ع) تهمت نیست؟!...
... فراموش نکنید که خود این گفته است: من، حاکم شما شدم... در حالی که والاتر از شما نیستم... (ناتمام)»./ از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ ۱۳۷۷/ صفحة ۱۸۰ با تلخیص و بازنویسی.
۲ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (۲۲۷)
همة آدمهای دور میز، یادشونه... به خاطر مبلغی که مدیر شرکت سازنده، به مجموعهشون کمک کرد، قرار گذاشتن که «مرد مبتکر» رو بکوبن و جوری از طرحش ایراد بگیرن که سرخورده بشه و برای همیشه طرحش رو بذاره کنار... (حالا که آدمهای دور میز که به هم نگاه میکنن، یاد اونروز میافتن)... «مرد مبتکر»، نمیدونست چی بگه... چندبار روی صندلیش جابهجا شد و با آدمهای اونطرف میز، جَرّ و بحث کرد... از ابتکارش هزار جور ایراد گرفتن و مرد (که امیدوار بود «داوران علمی» مجموعة صنعتی، سرمایهگذاری کنن تا طرحش رو به تولید انبوه برسونه)، هاج و واج موند و غمگین رفت... بیخبر که مدیرِ «شرکتِ زیرمیزی!»، دست همه رو در پوست گردو گذاشته و قیمت خدماتش رو چندبرابر کرده و همه... دربهدر دنبال مرد مبتکرن./ برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علیاکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ ۱۳۸۰/ صفحة ۶۶۸ ـ «حسینبن خالد»، از «امامرضا(ع)»... و امام(ع) از پدرانش... و ایشان از امیرمؤمنان علی(ع) و امیرمؤمنان(ع) از پیامبر(ص) نقل کرده است: « (ادامه) علی(ع) ذوالقَرنِین این امت است (بندة صالح خدا و مُصلِحِ مردم ـ به فرمایش «امام باقر(ع)»)... (ناتمام) ». ـ با تلخیص.
۳ـ پنجرة پولاد (۱۰۴): حاجملا اسحاق تُربَتی ـ مدفون در «قبرستان قتلگاه» مشهد
دو ماه تموم پیداش نشد... تا قبلش، به دیدارش عادت کرده بودم... حرف «یه روز» و «دو روز» که نبود... «چهلسال» کامل، همة روزهای هفته از خونهش بیرون میاومد و بالای سرم میایستاد... نماز میخوند... دعا میکرد... بعد هم غرق سکوت میشد و یکی ـ دو ساعت، فکر و تَأَمُّل میکرد... معلوم بود که چهلسال کامل، از «مشهد» بیرون نرفته بود... خودم هم تعجب کرده بودم... از روزی که بیل و کلنگ آورد و سینه زمین رو شکافت و شکلم رو شبیه یه مستطیل کرد و گود شدم؛ بو برده بودم که عاقبتم عجیب و غریب میشد... همون هم شد... «ملااسحاق»، دوماهه رفت به زیارت «کعبه» و بعد که برگشت، از دنیا رفت و جنازهش رو به سینة من سپردن... قبری که خودش کنده بود برای خودش. ـ درگذشتة سال ۱۲۰۰ خورشیدی./ برگرفته از صفحة ۱۲۶ در جلد «اول» کتاب «مشاهیر مدفون در حرم رضوی» / اثر گروهی/ چاپ ۱۳۸۷/ بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی.
۴ـ بهشت «ثامنالائمه(ع)»: زیارت (۱۷۰)
میلیونها زبان... میلیاردها کلمه... ذرههای خواستهها، در منظومة اجابت، گم نمیشوند. / در دعای پس از زیارتنامة «امامرضا(ع)» گفته شده است: «خدای من!... تویی که از فراوانی خواستههای مردم، خسته نمیشوی و همه مشتاق خواستن از تواند!... (ناتمام)» ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة ۸۳۰.
۵ـ بست پایین: مثنویهای شِفا (۱۰)
شِفای همسر مرد عاشق / شب جمعه بیست و هشتم فروردین ۱۳۱۴ (۱)
«سیِّد» و اهل شهر «گرگان» بود / از غم همسرش، پریشان بود
همسرش نیز «سید» و محجوب / غرق «تب» بود صبح تا به غروب
ناامید از طبابت دکتر / چشمش از ناامیدی و غم، پُر
بود «سیدرضا»، پریشانحال / بیخبر از گذشت هفته و سال
با امید و به عزم کار درست / دست از زندگیِ شهرش شُست... (ناتمام)./ از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاجشیخ علیاکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: ۱۳۶۳/ صفحة ۱۸۶.
نظر شما