قدس آنلاین - تاریخ معاصر یک ساختار یکپارچه است. تاریخ گذشته پیش از مشروطه، مانند زنجیری بود که حلقههای مفقوده در آن بهخوبی دیده میشد. پیوستگی آن را حداقل در لایههای سیاسی و اقتصادی نداشتیم، هرچند در لایههای فرهنگی کمابیش بود. ولی از دوره مشروطه به بعد اینطور نیست. یک پیوستگی فوقالعاده جذاب از این لحاظ که تاریخ نوظهور ماست، میبینیم که باید به گفتوگو دربیاید. نقطه مهم تاریخ ما دوره مشروطه است. رجال جاافتادهای مانند میرزاحسنخان مستوفیالممالک، برادران پیرنیا، بهار، مخبرالسلطنه هدایت، علیاصغرخان حکمت و جوانترهایی مانند داور و تیمورتاش، همه تأثیرپذیرفته از آرمانهای مشروطه بودند.
برای اینکه جایگاه پهلوی اول در تاریخ را نشان بدهم، باید بگویم نسبت به این دوره، دو رویکرد اصلی وجود دارد. عدهای در پی اثبات مطلق این دوره هستند و نگاهی ایجابی دارند. مانند دکتر بروجردی که میگوید، اگر شلاقی هم به دست یک حاکم مستبد بود، به ضرورت بود و حد مردم ما هم همین اندازه بود.
گروه دیگری هم هستند که نگاهی سلبی دارند و حتی اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن دوره را هم به ناکامیهای سیاسی آن دوره معطوف میکنند و آن را نادیده میگیرند. گروه تاریخنگاران رسمی امروز، دوره پهلوی اول را بهطور یکپارچه رد میکنند؛ اما من نگاهی میانه دارم. در آن زمان هم مسأله اصلی پهلوی اول توسعه و به عبارتی، مدرن شدن جامعه بود. این در حالی است که جوامع مدرن آن دوران، دارای سابقهای طولانی از تلاشهای متراکم در زمینه زندگی شهری و مدنی بودند؛ تا اینکه پس از چند قرن، سرانجام موفق به ایجاد یک جامعه مدرن برپایه یک توسعه متوازن شدند.
توسعه متوازن، توسعهای است که در لایه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مناسبات اجتماعی جامعه اتفاق میافتد؛ یعنی توسعه در هر چهار لایه یادشده، بهصورت همزمان و هماهنگ و نزدیک به هم اتفاق میافتد. در چنین الگویی از توسعه است که قانون فصل ممیز رفتارهای اجتماعی است. نه قانون مکتوب و مصوب مجالس مقننه، بلکه قوانینی که ضمانت اجرا دارند. همین جامعه، الگوی اصلاحگران دوره قاجار بوده است، اما هر کدام با یک عینک خاص به آن جامعه توسعهیافته نگاه میکردند. در روزگاری که نیاز ایرانیان دفاع از وطن بود، وقتی به غرب نگاه میکردند، بیشتر قدرت ارتشهای آنها را میدیدند. به همین دلیل، اولین اصلاحگرها و اولین دانشجویانی که به غرب اعزام شدند، رفتند که فن تجهیز یک ارتش مدرن را یاد بگیرند و این مسأله اصلی، که الگوبرداری از جوامع مدرن بود، همچنان به قوت خود باقی ماند تا رسیدیم به عصر انقلاب مشروطیت.
شعارهای ناکافی
در دوره مشروطه، نگاه به جوامع مدرن، با شعار دیگری خودنمایی کرد و آن شعار قانونخواهی بود. ایرانیها در آن زمان تصور میکردند اگر قانون بیاید و پارلمان تأسیس شود، به همان جامعه مدرنی میرسند که غربیها رسیدهاند. با زبان امروز، میتوانیم بگوییم مردم در پی یک جامعه مدنی برای بیان خواستههای خود بودند. این حتی فراتر از یک جامعه مدرن است. چون شما اگر به دنبال نوسازی باشید، مدرنیزاسیون ممکن است بیشتر بخش فیزیکی جامعه را در نظر بگیرد؛ مثلاً یک ارتش مدرن، تأسیس کارخانههای جدید، تأسیس راهها و... اما توسعه در این بخش، بیانگر ایجاد یک جامعه مدنی نیست. ایرانیها در دوره مشروطه گمان میکردند با تأسیس پارلمان میتوانند به جامعهی دلخواهشان برسند، ولی خیلی زود متوجه شدند این شعارشان ناکافی است. فشارهای بینالمللی در عصر مشروطه اول تا اخراج شوستر از ایران و سپس اشغال ایران در جنگ جهانی اول و فروپاشی مرزها، یأس و افسردگی در میان روشنفکران ما ایجاد کرد. نتیجه این روند، تغییر در شعار قانونخواهی عصر انقلاب مشروطیت بود. از سال 1916 با تأسیس نشریه «کاوه»، دوره دیگری از تاریخ معاصر ما شروع میشود. بهواقع روشنفکرانی مطرح میشوند که بخشی از آنها روشنفکرانی بانفوذ در دوره مشروطه بودند، ولی شعار این روشنفکران تغییر میکند: امنیتخواهی. طبیعی است که برای اینکه امنیت تولید شود، به انسانی نیاز است که قادر باشد نیروهای قهریه را سامان دهد و در برابر عواملی که امنیت را مخدوش کردهاند، بایستد. این است که - کم و بیش- در اکثر نشریات آن زمان، دنبال پیدا کردن یک دیکتاتور صالح بودند. در واقع به دنبال یک موسولینی بودند و گذشته را نقد میکردند.
پهلوی اول با این پیشزمینه سر کار آمد. روشنفکرانی مانند علیاکبر داور، منادیان عصری متکی بر انقلاب صنعتی و اصلاحات اقتصادی بودند. آن چیزی که هسته اصلی تفکر اینها را تشکیل میداد، در نهایت توسعه اقتصادی بود. بدین ترتیب، آنها از توسعه سیاسی فاصله گرفتند. روشنفکران عصر مشروطه به توسعه سیاسی فکر میکردند، ولی با چالشهای متعددی روبه رو بودند. طبیعی است توسعه در یک لایه پاسخگو نخواهد بود. آن هم در جامعهای که با آن همه مشکلات بزرگ و روزمره روبه رو بود. روشنفکران آن عصر، در دوره پهلوی اول، شعارهای خود را مبتنی بر ایجاد نظم و در نهایت توسعه اقتصادی قرار دادند. بهواقع به یک وجه از وجوه توسعه تمرکز کردند و آن توسعه اقتصادی بود.
توسعه سخت افزاری فرهنگ
در این دوره، به توسعه فرهنگی هم توجه شد. البته این توسعه فرهنگی بیشتر سختافزاری بود. به همین دلیل، در این دوره ما شاهد یک انقلاب در زمینه مدرسهسازی هستیم، بخصوص برای خانمها. شاید بتوانیم برای تبیین ساختوساز مدارس در هر شهر، یک پایاننامه کارشناسی ارشد بنویسیم. آنقدر فعالیت ایرانیها در این دوره گسترده بود که درک این امر فقط منوط به پژوهش در اسناد آرشیوی مربوط به دوره یادشده است تا معلوم شود ما چه دستاوردهای بزرگی داشتهایم. دانشگاه ساخته شد و به میراث فرهنگی گذشته توجه ویژه شد، اما چون توسعه در این لایه هم برای تأیید ناسیونالیسم و با جهتگیری خاصی بود، در نهایت به نتیجه مطلوب نرسید.
در مناسبات اجتماعی، به همین ترتیب، اما نه به قوت توسعه اقتصادی، تغییراتی ایجاد شد. خطاهای زیادی هم صورت گرفت. سرکوب عشایر و رهبران ایلات، از خطاهای بزرگ آن روزگار بود. سرکوب رجال منسوب به نظام سنتی و حتی چهرههای منسوب به ژاندارمری، که از لحاظ فکری از قزاقها پیشرفتهتر بودند، یکی دیگر از این خطاها بود. در آخر این دوره، بخش نخبه جامعه را عمدتاً نظامیان قزاق تشکیل میدهند.
* استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی
نظر شما