2ـ بیآینه، اندکی از ما
تصویری که در آینه مینشیند، لمس نمیشود. «سهبُعدی» نیست. تخت و صاف است... هرچند که سهبعدی به نظر میرسد. تصویر آینه، وابستة حقیقتی است که روبهروی آینه ایستاده است.
تصویر حقیقی، همراه مجموعهای از اشیای اطرافش در آینه مینشیند. آنها نیز حقیقی نیستند.
اگر آینهها نباشند، چشمها، صاحبان تصویرها را ناقص میبینند.
3ـ آینهها دروغ نمیگویند
حقیقیها میتوانند تصویرهای آینهها را «تحلیل» کنند. «احساس» دارند... اما تصویرهای آینهها، «بیروح»اند. عیبها و حُسنهای تصویرها، عیب و حسن آنها نیست... عیب و حسن صاحب تصویرهاست. آینهها به حقیقیها کمک میکنند همانی بشوند که «باید باشند»... آینهها، فاصلة «واقعیت آدمها» را تا «حقیقت»شان معلوم میکنند. تصویرهای آینهها «بیصدا»یند اما صدای زنگ خطرشان در جان آدمها بلندترین صدای واقعی است.
4ـ سلام به آینههای رواق
اگر از روبهروی آینهها کنار برویم، تصویرهای آینهای میمیرند... و اگر کسی بر جای ما بایستد، اثری از تصویر ما نخواهد ماند... آیا اثری از «حقیقت» ما هم نخواهد ماند؟!... واقعیتها ـ به همین سادگی ـ مَحو میشوند... اما حقیقتها ماندگارند. وقتی روبهروی «آینههای حرمها» میایستیم و سهگوشیهای کوچک، تصویر ما را قطعهقطعه نشان میدهند؛ «حقیقت پریشانی درون ما» را معلوم میکنند.
5ـ زیر ازدحام صداها
پیشوایان ما گفتهاند که: «مؤمن آینة مؤمن است»... ما آدمها «محدود»یم... نمیتوانیم وقتی در جایی ایستادهایم، جای دیگری نیز باشیم... هرگز نمیتوانیم ـ همزمان ـ چندینکس را ببینیم... صدایشان را بشنویم... و سخن همه را «درک» کنیم... ممکن است پاسخی اشتباه به کسی بگوییم و کسی دیگر را با بیتوجهی برنجانیم. مؤمنان (حتی اگر بخواهند نیز) نمیتوانند بیشتر از «واقعیت هم» را درک کنند.
6 ـ شاید همان نباشد
تا این روزگار که «دیدارهای مَجازی» هم ممکن شده، آدمها روبهروی هم میایستادند... وگرنه «دیدار»ی رخ نمیداد... امروز هم که دیدارهای مجازی ممکن شدهاند؛ باز تصویرهای دورادور، بیش از تصویرهای آینهها نیستند... فقط کسی که آنسوی خط تصویر یا صوت نشسته، فکر و تحلیل میکند... سخن میگوید... اما باز از اندازة «واقعیت» فراتر نمیرود... نمیشود تصویر یا صدا را لمس کرد. در بالاترین اندازة دیدار نیز باز «حقیقتِ دیدار» رخ نمیدهد. برای یک دیدار کامل، باید روبهروی مخاطب ایستاد... دستهایش را در دست گرفت و با او سخن گفت.
7 ـ قدمهایی کوچکتر از دیدن
مایی که در رنج آزمونهای الهی، لب به اعتراض باز میکنیم... مایی که شکننده... بیپرهیز در برابر گناهیم، محدود به زمان و مکان میمانیم... و نهایت حقیقت ما، واقعیتی است که «آینهها» از ما نشان میدهند... و هرگز در غیاب، حاضر نیستیم. مایی که محدود به زمان و مکانیم؛ نیازمند همزبان و همدلی از جنس خودیم... که مانند ما محدود نباشد و دست ما را در دست «والاترین وجود» هستی بگذارد. «معصوم(ع)» چنین است.
8 ـ به دیدار میرویم
پیشوایان معصوم ما، به «حُسنی فراتر از حَدّ انسانی» رسیدهاند. خداوند ـ به پاداش صبوری و ایستادگی آنان در مقابل رنج آزمونهای ربانی ـ آنان را ظرفیت و توانی بخشیده که در «غیابِ ظاهری» نیز «حاضر»ند... میبینند... میشنوند... و گستردگی و همزمانی صداها، مانع شنیدن و ادراک آنان نیست. «احساس صادق» ما در هنگام ورود به «حرمهای مطهر»، بالاترین گواه ماست... همین که هنگام ورود به حرم... و «سلام»... و «سخنگفتن» رو به ضریحهای مطهر، حسی از درونمان قد میکشد و احساس «پاسخ» را در همة وجودمان تجربه میکنیم، کافی است... و حتی اگر دور از حرم باشیم نیز چنیناند. / دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 534. «اِذنِ دُخول (ورود) به حرمهای مطهر»: ـ (وَ أَعلَم أَنَّ رَسولَکَ و خُلَفائَکَ عَلَیهِمُالسَّلام، أَحیاءٌ عِندَکَ یُرزَقون... یَرَوْنَ مَقامی و یَسمَعونَ کَلامی و یَرُدّونَ سَلامی) خدای من!... میدانم که پیامبر(ص) و جانشینان معصومش که سلام بر آنان باد، میبینند کجایم... صدایم را میشنوند... و سلامم را پاسخ میگویند.
نظر شما