۲ـ آرزوهای دردسرساز
آدمها نمیتوانند آرزوهایشان را مهار کنند. آرزوها، میوههای درخت «ذهن فعال» اند... و نمیشود به ذهن کسی گفت که آرزوی رسیدن به محالها را نداشته باشد... اما میشود یاد بگیریم که آرزوهای محالمان را ـ دست کم ـ تشدید نکنیم تا از «نرسیدنها» افسرده نشویم. پا گذاشتن بر «سنگِ سُستِ آرزوهای محال»، آدمها را از «کوه رشد در زندگی» پرت میکند.
۳ـ دیروزهای خوب، فرداهای بهتر
کسی که آرزویی ندارد، شبیه مردگانی شده که پس از مرگ، در بیابانی از ندانمها سرگردان شدهاند. آرزوها موتور حرکت آدمها از جای «اکنون» به جای «مطلوب» اند... حرکت از «است» ها تا «هست» ها. استها، ادامة «ماضی نَقلی» آدمهایند... و هستها، پیوند دهندة آرزوهای «مطلوب گذشته» به «سعادت آیندة دلخواه». آدمهای بیآرزو، یا در «گذشته» ماندهاند یا در «حال».
۴ـ پولهای ناتوان!
همة آرزوی بعضی از آدمها را میشود با زیادشدن مبلغ حساب بانکیشان تهیه کرد. آرزوهای واقعیِ آدمهای ثروتمند، خیلی زود ممکن میشوند. آدمهای ثروتمند و فقیر در «نرسیدن به آرزوهای محال» شبیهاند. بعضی از آرزوها مثل «آرامش» اند که واقعی است اما برای تهیهاش، دارایی مالی به کار نمیآید!... مثل «سعادت»... مثل «عشق».
۵ـ ناممکنهای ممکن
آرزوهای بلندِ ناممکن، «توان واقعی» آدمها را تمسخر میکنند. آرزوهای بلند ناممکن، اجازه نمیدهند که آدمها، «آرزوهای بلند ممکن» را واقعی کنند. آرزوهای بلند ناممکن، «حرکتسوز» اند و آرزوهای بلند ممکن را دستنیافتنی نشان میدهند. بزرگان گفتهاند اصل فایدة آرزوهای بلند، این است که آدمها را به جلو نمیبرند... به «بالا» میکشانند... چون جنس آرزوهای بلند، «دنیای» یی نیست.
۶ ـ آرزوهای تکهتکه
پیشوایان ما تأکید کردهاند که در بهترین حالت، دنیا محدود است... و کسانی برندة زندگی دنیا میشوند که فرصت داشتنِ آرزوهای بلند را حرام دنیای محدود نکنند. سفارش کردهاند که تا در دنیاییم، آرزوهایی «والا» را در دل بپرورانیم... آرزوهایی که مجال رسیدنشان از این دنیا تا آخِرت ادامه داشته باشد. «آرامش»، یکی از همین آرزوهاست.
۷ ـ آمینهای از دست رفته
از گفتة پیشوایان ما معلوم است که فرصت داشتن آرزو، فرصتی مهم است و شایسته نیست در راه چیزهایی مصرف شود که بهصورت طبیعی هم در مسیر ما رخ خواهند داد. کوچکتر که بودیم، بزرگترین آرزوی ما داشتن اسباببازیای کوچک بود... از همانها که امروز، انبوهش را میبینیم و فقط به وَجْد میآییم... و امروز، نیازهایی داریم که در کودکی حتی در فکرشان هم نبودیم. دعاهای ما هم چنین بودهاند. آنوقتها که پاکتر بودیم و «فرصت اجابت» بیشتری داشتیم، دعاهایی کردهایم که امروز، اصل نیازشان مُنتَفی شده است.
۸ ـ زیارت، رفتن است
پیشوایان ما سفارش کردهاند آرزوهایی ممکن، والا و ماندگار داشته باشیم... و فرصت داشتن آرزو را در راه آرزوهایی معمولی مصرف نکنیم... سفارش کردهاند که برای داشتن چیزهایی که دیر یا زود به دستمان خواهند رسید، فرصت ارجمند آرزو را حرام نکنیم... و تأکید کردهاند آرزوهایی کنیم که ما را برای رسیدن به «بندگی بهتر خدا» و «لِقای الهی» آماده کنند. آرزوها، برانگیزانندة آدمها برای رسیدناند... آدمهای بیآرزو، راکد میمانند و زودتر از موعِد، میمیرند (حتی اگر مانند دیگران زنده باشند). رسیدن به آرزوهای والا، «سعی» میخواهد... سعیی از جنس همان آرزو. برای رسیدن به «آرامش»، ثروت نیاز نیست... برای رسیدن به همسر و خانه هم «ورزش» به کار نمیآید. «زیارتگاهها» ی اهل بیت در زمین، خانههای اَمن خداوندند... و زیارت، «سعی» ماست در راه حرکت از «توقف دیروز و امروز» به «اوج مطلوب فردا»... تلاشی در راه بهترشدن... گذشتن از فرشتهشدن... و «آدم» شدن. / دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة ۵۸۰. «از زیارتنامة مُطلَقِة امیرمؤمنان علی(ع)»: ـ (اللّهُمَّ فَتَقَبَّل سَعیی اِلَیک!) خدای من!... تلاشی کردهام، بپذیر!
نظر شما