پشت در پشت روحانی

پدرش – حاج میرزا کاظم – از عالمان و فقیهان مبارز دوران استبداد رضا خانی بود و در تبریز بسیار سرشناس. جدش «ملا علی اشرف» نیز از علمای همین خطه به شما می رفت و خودش نیز می گوید: ... تا جد ششم من از سلسله روحانیت بوده اند.

در شناسنامه آیت الله «محسن مجتهد» تاریخ تولد را سال 1316 نوشته اند اما در ادامه نام خانوادگی اش «شبستری» دیده نمی شود و لابد این پسوند را مردم به دلیل زاده شدن در «شبستر» به او داده اند. پس از مدتی تحصیل در شبستر و تبریز از سال 32 به قم رفته و دروس حوزوی و دبیرستانی را همزمان ادامه داده بود. دروس سطح را 6 ساله تمام کرده و سپس رفته بود دنبال مراحل بالاتر و شاگردی اساتیدی چون امام «ره» ، علامه طباطبایی ، آیت الله گلپایگانی، محق داماد و ... .

مسجد طلاچیان

شاگردی امام«ره» را کرده بود و نمی شد توقع داشت با اندیشه های نو و انقلابی استادش بیگانه باشد. به قول خودش به عنوان یک طلبه انقلابی از نخستین روزهای آغاز نهضت در جمع طرفداران امام«ره» حضور داشت. بعدها در تهران به شهیدان بهشتی ، مطهری و مفتح پیوست و همین مراودات و نشست و برخاست ها در نهایت به پایه گذاری «جامعه روحانیت مبارز» انجامید. او را به عنوان نویسنده و تنظیم کننده اعلامیه های مهم و پرشور «روحانیت مبارز» علیه رژیم شاه می شناسند و خودش گفته است : « اعلامیه های سرنوشت ساز با الهام از رهنمودهای حضرت امام(ره) منتشر می شد. آن زمان امام در نجف بودند اما ما همواره با ایشان در تماس بودیم... در نگارش اعلامیه ها بیشتر بنده و مرحوم آیت الله عمید زنجانی نقش داشتیم. بزرگان جامعه ی روحانیت تصمیم می گرفتند و دستور می دادند به تناسب ایام و اتفاقات اعلامیه نوشته شود». علاوه بر اینها امام جماعت مسجد «طلاچیان» تهران بود که در منطقه 6 همه فعالیت ها انقلابی و راهپیمایی ها از زیر زمین آنجا و کلاسهای قرآن و نهچ البلاغه اش مدیریت می شد.

حزب خلق مسلمان

هنوز انقلاب یکساله نشده بود که طرفداران «حزب خلق مسلمان» در تبریز غائله به راه انداختند. با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی مخالفت کرده و کا را به رویایی رویی جدی با نظام کشاندند. آیت الله «مجتهد شبستری» در مورد نقش خود در وقایع آن سالها گفته است:« ... در جلسه جامعه روحانیت مبارز من را به همراه مرحوم آقای عاصمی ، به خاطر ترک زبان بودنمان مامور کردند که با آقای شریعتمداری صحبت کرده و او را قانع کنیم تا بلکه این بساط دوگانگی را جمع کند... به اقای شریعتمداری  گفتم انقلاب به رهبری امام خمینی پیروز شده است ... در حال حاضر تشنجی در آذربایجان وجود دارد ... این حزب را شما تشکیل داده اید و زیر نظر شما فعالیت می کند. آقای شریعتمداری می گفت من از ابتدا مایل به مخالفت با شاه نبودم زیرا شاه مانع کمونیست شدن مملکت بود. گفتم فعلا که شاه رفته... گفت من نگران آینده هستم! مملکت همین طور باقی نخواهد ماند و معلوم نیست که انقلاب به همین صورت پیش برد یا نرود ...خلاصه ما هرچه دلیل و منطق ارائه کردیم ، او حاضر به همراهی نشد...».

امضای اول را من زدم

پیشینه 4 دوره نمایندگی مجلس و همچنین 3 دوره عضویت در خبرگان رهبری را دارد و با این پیشینه پر و پیمان اگر روزی پای حرفهایش بنشینید ، خاطرات زیادی از سالهای گذشته و رویدادهای مهم انقلاب را می تواند برای شما تعریف کند. میان آنها خودش ماجرای عزل بنی صدر را بیشتر می پسندد. ماجرایی که البته بر خلاف جریان دیدار با شریعتمداری با پایان موفقیت آمیزی همراه است : « ... تا خبر عزل بنی صدر از به گوشمان رسید، رفتم تا متنی را آماده کنیم و از دیگر نمایندگان امضاء بگیریم. ما متن را نوشته و آماده کردیم و اگر اشتباه نکنم من اولین نفری بودم که زیر آن را امضا زدم ... نماینده ی خوزستان آن نامه را نزد نمایندگان دیگر برد و تقریبا دو سوم نمایندگان مجلس زیر آن را امضا زدند...».

واجب تر از نان شب

به «عمار آذربایجان» معروف شده است . هرچند این لقب را پس از موضعگیریهای محکم علیه فتنه 88 به او داده اند اما امام جمعه تبریز با عملکرد خودش در 22 سال گذشته نشان داده پیش  و بعد از فتنه 88 هم می تواند درجبهه عماریون قرار بگیرد. واکنش سال 91  او به برگزاری رژه همجنسبازان در «باکو» که سبب شد سرکنسول کشور آذربایجان با حضور در دفتر آیت الله ملتمسانه بخواهد که مانع تجمع مردم مقابل کنسولگری شوند را هنوز مردم تبریز به یاد دارند. عمار آذربایجان اما تنها به مسایل سیاسی داخلی و خارجی از این دست نمی پردازد. از توصیه دولت به محدود کردن دایره یارانه بگیران، انتقاد از اختصاص وام خودرو به جای وام ازدواج در سال 94 تا توصیه به جوانان برای مطالعه – کتاب خواندن برای جوانان از نان شب واجب تر است – و ... را می شود در سخنان و موضعگیریهای نماز جمعه و غیر نماز جمعه ای او یافت.

برگرد تهران

اعمال حج سال 74 تمام شده بود. به مدینه آمده بود که گفتند تلفن تو را می خواهد. از دفتر رهبر انقلاب تماس گرفته بودند که زودتر برگرد. از مدینه به تهران آمد و به دیدار رهبر انقلاب رفت : الان وظیفه این است که شما به تبریز بروید ... کمی سکوت کرد و با تردید پاسخ داد: مسئولیت های زیادی در تهران دارم، تدریس می کنم، امامت نماز را بر عهده دارم و سرپرستی روحانیت مبارز جنوب غرب تهران ... رهبر انقلاب گفتند : ... پس حداقل تابستان را به تبریز بروید. گفت : اگر فقط سه ماه تابستان باشد اشکالی ندارد... جمعه پیش ، پس از 22 سال از موافقت رهبر انقلاب با بازگشتش به تهران خبر داد.