به گزارش قدس آنلاین، از دیرباز در روابط بینالملل نظریات متعددی برای شناخت نحوه رفتار بازیگران دولتی ارائه شده است، از نظریات واقعگرایانه گرفته تا نظریات سازهانگارانه. نظریات تصمیمگیری در سیاستخارجی و روابط بینالملل که بر «انتخاب عقلانی» تأکید میکنند، مسائل مربوط به «هزینه/ فایده» را در حوزه سیاست خارجی مورد توجه قرار میدهند. نظریه انتخاب عقلانی که به دنبال افزایش کارآیی و به حداکثر رساندن مطلوبیت برای یک بازیگر است، براساس محاسبه هزینه/ فایده تنظیم شده است و بهعبارتی فرد را در سیستم ارزیابی «از دست دادهها» در مقابل «بهدست آوردهها» یا به زبان سادهتر، «دادهها» را در برابر «ستاندهها» قرار میدهد. تمام بازیگران در عرصه بینالمللی در این نظام تصمیمگیری قرار میگیرند. بسیاری از کشورها این رهیافت را در سیاست خارجی خود پی میگیرند و براساس آن نگاهشان به مراودات بینالمللی و توافقنامههای بینالمللی نیز بر همین اساس شکل میگیرد، لذا «رفتار بازیگران از عقلانیت خاصی ناشی میشود که هدفش تأمین منافع ملی بر حسب قدرت است».
رفتار آمریکا و انگلیس در تحصیل منافع ملی
برای مثال هرچند بسیاری از کارشناسان خروج دونالد ترامپ و آمریکا از پیمان تیپیپی (یا همان ترانس پاسیفیک) را مغایر «اصول همزیستی بینالمللی» میدانند اما ترامپ خروج از آن را با «فایده حداکثری» برای کشورش تعریف میکند. هم از اینرو، اگرچه بسیاری رفتار ترامپ در خروج از پیمان آب و هوایی پاریس را «مأیوسکننده» (آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل)، «مایه تأسف» (باراک اوباما، رئیسجمهور پیشین آمریکا)، «خطایی جدی» (ژان کلود یونکر، رئیس کمیسیون اتحادیه اروپایی)، «اقدامی احمقانه» (جری براون، فرماندار کالیفرنیا)، «خطایی شرمآور» و «اشتباهی بزرگ» (لوران فابیوس رئیس فعلی شورای قانون اساسی فرانسه و رئیس سابق کنفرانس تغییرات آب و هوایی سازمان ملل در پاریس) میدانند اما او بر آن است که «این معاهده به ضرر مردم آمریکا است و هزینههای بالایی برای کشور در پی داشته است». وی همچنین اظهار داشته این معاهده برای آمریکا «غیرمنصفانه» است و همچنین بیان داشته «معاهده پاریس سبب از بین بردن فرصتهای شغلی بسیاری در آمریکا شده است و این چیزی نیست که ما به آن نیاز داریم».نمونه دیگر رفتار انگلیس در خروج از اتحادیه اروپایی است، بهرغم هزینههای چالشبرانگیز اقدام انگلیس در خروج از اتحادیه اما انگلیسیها برای تحصیل منافع ملی بیشتر دست به این اقدام زدهاند. بهرغم واکنشهای منفی که برخی از آنها عبارت بودند از «بهتآور، ناامیدکننده و ناراحتکننده» (فیلیپ هاموند، وزیر خارجه وقت انگلیس و دیوید کامرون نخستوزیر وقت انگلیس)، «هشداردهنده» (فرانک والتر اشتاین مایر، وزیر خارجه وقت و رئیسجمهور فعلی آلمان) و... اما انگلیسیها در جریان همهپرسی تصور کردند منافع ملی آنها با خروج از اتحادیه اروپایی بیشتر تأمین میشود. آنها معتقد بودند نباید هزینههایی را که اتحادیه اروپایی میپردازد، به کشورشان سرایت کند. به اعتقاد طرفداران خروج، هرچند این موضوع ممکن است چالشهایی برای کشور داشته باشد اما انگلستان مستقل، از نفوذ بینالمللی بیشتری برخوردار خواهد بود.
منطق جمهوری اسلامی در منافع ملی
با این حال، منطق جمهوری اسلامی در روابط بینالملل و سیاستخارجی، واقعگرایی موجود نیست، چراکه این منطق با گفتمان انقلاب اسلامی متفاوت است. برای مثال در نظام اسلامی به دست آوردن منافع مادی، به معنای نادیده گرفتن سایر منافع ملی غیرمادی نیست. چه بسا در جمهوری اسلامی در بسیاری از مواقع موضوعی چون «عزت و استقلال ملی» مهمتر از منافع زودگذر مادی باشد. این موضوع البته در سالهای اخیر، به یکی از بحثهای مهم در عرصه بینالملل تبدیل شده است. برای مثال، نظریهپردازانی چون «ریچارد ند لیبو»، در «نظریه فرهنگی روابط بینالملل»، این موضوع را تئوریزه کردهاند که انگیزه بازیگران در روابط بینالملل صرفا منفعتجویی و امنیتجویی نیست.
منطق جمهوری اسلامی در سیاست خارجی، نه واقعگرایی که «واقعبینی» است. واقعبینی یعنی «شناختن درست و همهجانبه واقعیات و تلاش برای انطباق آنها با آرمانها». مطابق این تعریف، اولا واقعیات صرفا «منافع مادی» نیستند و عناصری از جمله «عزت»، «امنیت»، «استقلال» و... که در حقیقت عناصر سازنده هویت ملی است را نیز در بر میگیرند. ثانیا آرمانها در حیطه «امر چالشبرانگیز نیز تعریف میشوند.» بهعنوان نمونه مساله فلسطین جزو آرمانهای تعطیلناپذیر و البته چالشی ایران است اما با توجه به ۲ اصل مذکور، رویکرد جمهوری اسلامی مغایر با منافع ملی کشور نیست. به سخن دیگر، هرچند دفاع ایران در موضوع فلسطین، «علیالظاهر» ممکن است چالشهایی برای منافع ملی ایران داشته باشد اما هزینههای سازش ایران در موضوع فلسطین بهمراتب بیشتر از هزینههای به چالش کشیدن اشغالگری قدس است. از سوی دیگر، خود این چالش، فرصتهای عدیدهای برای کشور به وجود آورده است که یکی از آنها، افزایش «عمق راهبردی» ایران در قلب ملتهای مسلمان و آزادیخواه جهان است. مثال دیگر مذاکرات هستهای است، بیش از یک دهه است ایالات متحده، به بهانههای واهی، روی فناوری هستهای ایران حساس شده و همان را بهانهای برای اعمال تحریم علیه کشور کرده است. این چالش، اگرچه در بطن خود دارای فرصتهایی برای کشور (به شرط ترمیم ساختارهای دولت و تغییر نوع نگاه مسؤولان با توجه به شرایط جدید) بود، با این حال، تصمیم گرفته شد با تعامل و انجام مذاکرات با رویکرد جدید در دولت یازدهم، تحریمها و موانع حاصل از آن برداشته شود. اما نهتنها این تعامل و سازش جدید موجب برداشته شدن تحریمها نشد که خود گویا عاملی شد برای اعمال فشار و تحریم بیشتر. در اینباره، باید به تحریمهایی که دولت اوباما در دوره بعد از توافق علیه ایران وضع کرد اشارهای داشت.
«باراک اوباما در فرمانی، دستور اجرایی ۱۲۹۵۷ را که بیل کلینتون، رئیسجمهور وقت آمریکا در سال ۱۹۹۵، برای تشدید تحریمها علیه صنعت نفت ایران صادر کرده بود، یک سال دیگر تمدید کرد. رئیسجمهور آمریکا در متن این فرمان گفته است بعضی اقدامات و سیاستهای دولت ایران همچنان تهدیدی فوقالعاده و غیرمعمول برای امنیت ملی، سیاستخارجی و اقتصاد آمریکا محسوب میشود. اوباما میگوید بههمین دلیل تصمیم گرفته وضعیت فوقالعاده ملی علیه ایران را با هدف اعمال تحریمهایی مشخص در واکنش به تهدیدهای این کشور تمدید کند». در همین راستا وزارت خزانهداری آمریکا با انتشار بیانیهای در تاریخ ۱۵ بهمن ۹۵، ۲۵ شخصیت حقیقی و حقوقی ایران را به بهانه انجام آزمایش موشکی به فهرست تحریمهای آمریکا علیه ایران افزود. اقدامی که حتی موجب اعتراض بسیاری از کشورها از جمله چین شد. در مثالی دیگر، میتوان به تحولات منطقه و حضور ایران در سوریه و لبنان اشاره کرد. حضوری که موجب دست برتر ایران در منطقه و جهان شده است بهطوریکه اندیشکده صهیونیستی «بگین - سادات» در گزارشی مینویسد: «این عرصه موقعیت مبهمی را برای برندگان و بازندگان ایجاد میکند اما این ایران است که دست بالا را در امور سوریه دارد زیرا اسد هنوز در قدرت است و این بدان مفهوم است که ایران از نفوذ خود در دمشق استفاده کرده است. دمشق نیز کماکان محور اصلی به سوی بیروت است، مکانیکه حزبالله لبنان [عامل نبردهای نیابتی ایران] حضور مؤثر و قدرتمندی دارد.» با این حال اما عدهای معتقد بودند ایران نباید در سوریه ایفای نقش کند و بحران سوریه نیز راهحل سیاسی دارد نه نظامی. رهبر حکیم انقلاب اما از همان ابتدا اگرچه تأکید داشتند باید خواست مردم و آنچه نتیجه انتخابات و رأی مردم سوریه است مبنای اقدامات قرار بگیرد اما با توجه به حمایتهای مالی و نظامی آمریکا و عمال منطقهای او از گروههای تروریستی در سوریه، معتقد بودند اگر ایران در سوریه و عراق با تروریسم مقابله نکند، باید در خیابانهای تهران و اصفهان با آن مقابله کند. این روزها که حادثه تروریستی تهران منجر به شهادت و زخمی شدن عدهای از هموطنان عزیزمان شد، بهتر از گذشته میتوان فهمید هزینه چالش سوریه، به مراتب کمتر از هزینه سازش است. چه؛ تروریسم همین بیخ گوش ماست.
نظر شما