به گزارش قدس آنلاین به نقل از ویژه نامه بیت المقدس؛ تا پیش از پیدایش مفهوم مقاومت اسلامی در صحنه عمل و رویارویی رژیم صهیونیستی با گروههای مختلفی که همگی در محور مقاومت اسلامی تعریف میشوند، درگیریهای نظامی دیگری نیز میان اسرائیل با ارتشهای عربی وجود داشته است.
این مواجه نظامی که بر اساس مفاهیم نژادی و سکولار شکل گرفت، نه تنها منجر به آزادی سرزمینهای اشغالی نشد، بلکه در مقابل اسرائیل، بخشهای دیگری از مناطق عربی را نیز تصرف کرده و در پایان، به نقطه تاریخی خودویرانگر رسید؛ یعنی جایگاهی که در آن، مبانی و خواستگاه خود را به واسطه به رسمیت شناختن اسرائیل نقض کرد.
بررسی کوتاه 4 مواجه نظامی ارتشهای عربی با اسرائیل، رویکردها و دلایل شکست آنان، میتواند در تبیین موقعیت حساس مقاومت اسلامی در شرایط فعلی مفید باشد.
جنگ 1948: پیروزی نظامی که با مذاکرات سیاسی بر باد رفت!
نخستین نبرد نظامی اعراب و اشغالگران قدس، در صبح روز 15 می 1948، پس از صدور قطعنامه دو کشور آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی و به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی سازمان ملل متحد رخ داد. اما در حقیقت، هجوم غیرنظامی صهیونیستها به سرزمین مقدس، دستکم از دو دهه قبل و در قالب نفوذ اقتصادی (استعمار کشاورزی)، آغاز شده بود.
به این ترتیب، رژیم صهیونیستی با حمایت گسترده سیاسی و نظامی بریتانیا و سایر کشورهای غربی، در مقابل کشورهای عربی قرار گرفت که به تازگی از سیطره عثمانیها رهایی یافته و وارد دوران جدیدی از استعمار و قیمومیت شده بودند.
باید توجه داشت که واکنش نظامهای عربی به اشغال فلسطین در ابتدا صرفا به اقدامات سیاسی و پذیرش پناهندگان محدود بود و ورود این نظامها به کارزار نظامی علیه اسرائیل، در پی اعتراضات شدید مردمشان صورت گرفت.
به این ترتیب، 5 ارتش عربی (مصر، لبنان، عراق، اردن، سوریه)به همراه نیروهای داوطلب اخوانالمسلمین، در صبح 15 می 1948 از 3 محور به سوی رژیم صهیونیستی حملهور شدند.
این تنها جنگ میان اعراب و رژیم صهیونیستی بود که صرفا در محدوده سرزمینهای فلسطینی، در شرق مصر و نهایتا تا بخش شمالی صحرای سینا (به جز مدت اندکی در مراحل پایانی جنگ) صورت گرفت.
مسئولیت آزادی بخش شمالی فلسطین با ارتشهای سوریه و لبنان، بخش مرکزی با ارتشهای عراق و اردن و بخش جنوبی با ارتش مصر بود.
علیرغم تمامی معادلات نظامی و سیاسی که به طرز قابل توجهی به نفع اسرائیل بود، 5 کشور عربی در مرحله اول جنگ 1948 پیشرویهای غیرمنتظرهای از خود نشان دادند؛ در نخستین روز، ارتش مصر با عبور از صحرای سینا، به سرعت کنترل نوارغزه را در دست گرفت و تا کمتراز یک هفته، ارتشهای عراق، اردن و مصر در بیت لحم به یکدیگر رسیده و خط محاصره صهیونیستها را از محورهای جنوبی و شرقی تکمیل کردند.
پیشرویهای اعراب با قدرت ادامه داشت به طوریکه تا 11 ژوئن، ارتش عراق به 11 کیلومتری شرق تلآویو و ارتش مصر به 16 کیلومتری جنوب آن رسیده بودند، نیروهای نظامی اسرائیل عملا در آستانه فروپاشی بودند که کشورهای غربی وارد صحنه شده و توسط شورای امنیت سازمان ملل، آتشبس 4 هفتهای را برقرار کردند.
باید توجه داشت که این آتشبس برخلاف اراده فرماندهان میدانی و با رضایت رهبران سیاسی کشورهای عربی پذیرفته شد و در خلال آن، کمکهای تسلیحاتی به اسرائیل شدت یافته اما فروش هرگونه سلاح به ارتشهای عربی ممنوع شد.
پس از آغاز مجدد درگیریها، اسرائیل با استفاده از مستشاران نظامی انگلیسی و فرانسوی، استراتژیهای نظامی اعراب را تحلیل کرده و با تکیه بر تجیهزات هوایی و دریایی خود، حمله به عمق ارتشهای عرب را کلید زد، نیروهای نظامی عربی یکی بعد از دیگری مواضع خود را از دست داده و حتی مصر نیز، پس از تحمل محاصره چند روزه در غزه، ناچار به عقبنشینی شد.
جنگ 1948 به مدت 7 ماه ادامه داشت و در نهایت با توافق آتشبس موقت میان مصر و رژیم صهیونیستی در جزیره رودس یونان به پایان رسید.
جنگ 1953: شکست ائتلاف اروپا و صهیونیسم
در فاصله میان سالهای 1949 تا 1953، حوادث مهمی رخ داد که معادلات میان اعراب و اسرائیل را تا حد زیادی دگرگون کرد؛ کودتای افسران آزاد در مصر و روی کار آمدن جمال عبدالناصر با گرایشهای ضد استعماری و ضد صهیونیستی و همچنین بحران کانال سوئز که در پی رویارویی او با غرب شکل گرفته را میتوان از جمله مهمترین این حوادث برشمرد.
در بیان سیر این تحولات به طور خلاصه میتوان گفت مصر برای بازسازی زیرساختهای اقتصادی خود که در دوران استعمار دچار عقبماندگیهای جدی شده بود، به حمایت مالی از سوی بانک جهانی نیاز داشت، اما در مقابل و به دلیل تحرکات منطقهایش، از جمله حمایت از انقلاب الجزایر و مقابله با طرحهای بریتانیا در منطقه، کشورهای اروپایی مانع از پرداخت وام به مصر شدند.
در مقابل، عبدالناصر به صورت یک جانبه، کانال سوئز را ملی کرد تا از درآمد آن برای نجات اقتصاد مصر استفاده کند. به این ترتیب، منافع اسرائیل و اروپا برای مقابله با مصر تا حد زیادی همسو شد، به طوریکه تصمیم به اقدام نظامی علیه این کشور گرفتند.
بر اساس طرح مشترک بریتانیا، فرانسه و رژیم صهیونیستی، ارتش اسرائیل با پیشروی در صحرای سینا وظیفه مشغول کردن مصر را بر عهده داشت تا فرصت مناسب برای نیروهای نظامی بریتانیا و فرانسه به منظور تصرف کانال سوئز و حرکت به سوی قاهره فراهم شود.
اما طرح مذکور آنطور که مورد انتظار صهیونیستها و قدرتهای غربی بود پیش نرفت؛ اسرائیل در میانه صحرای سینا متوقف شد و ناوگان دریایی بریتانیا و فرانسه، حتی نتوانستند موقعیت خود در شهرهای عجیله، رفح و بورسعید در حاشیه کانال سوئز را تثبیت کنند و در نهایت هر 3 ارتش ناچار به عقبنشینی در مقابل نیروهای مصری شدند.
جنگ 1967: نفوذ اطلاعاتی اسرائیل و تحقیر تاریخی کشورهای عربی
از زمان پیروزی مصر در 1953 تا جنگ 6 روزه در 1967، حوادث مهمی، تمرکز سیاسی و نظامی موجود در میان اعراب برای مقابله با اسرائیل را به طرز غیرقابل باوری منحرف کرده و آنان را تا چندین سال، مشغول درگیریهای داخلی در میان خود کرد؛ حوادثی که تا حد زیادی، فرصت لازم را در اختیار اسرائیل و ارتش این رژیم به منظور بازسازی مواضع نظامی و روحیه نیروهای آن قرار داد.
در پی تجدید قوای اسرائیل، از اوایل سال 1967، تحرکات نظامی این رژیم به حد چشمگیری افزایش یافته و حتی در مواردی، منجر به درگیری هوایی میان جنگندههای سوری و اسرائیلی شد.
به این ترتیب، ارتشهای سوریه و مصر، بار دیگر در موضع هجومی نسبت به اسرائیل قرار گرفته و از دو محور صحرای سینا وارتفاعات جولان، آماده آغاز مرحله جدیدی از درگیریهای نظامی شدند.
مطابق دستور عبدالناصر و با توجه به ملاحظات بینالمللی، نیروهای عربی نباید آغازگر جنگ میبودند و در ابتدا، تنها قادر به مقابله با حملات هوایی اسرائیل از طریق پدافند بودند. بر این اساس، ارتش مصر جنگندههای خود را از فرودگاه سینا به پایگاه هوایی این کشور در کانال سوئز منتقل کرد، امری که نشان از میزان عدم اطلاع نیروهای عربی از آمادگی نظامی اسرائیل داشت.
سرانجام در صبح 5 می 1967 و در سایه اشراف اطلاعاتی گسترده اسرائیل بر اعراب، نیروی هوایی این رژیم، در حملهای غافلگیرکننده از خطوط پدافندی ارتش مصر عبور کرده و تقریبا تمام نیروی هوایی این کشور از جمه جنگندهها، پدافند، رادارها و دیگر زیرساخت ها را نابود کرد.
نیروی زمینی ارتش مصر که در سینا مستقر بود، تنها به مدت 2 روز مقاومت کرده و در پایان این جنگ 6 روزه، تمامی صحرای سینا و ارتفاعات جولان توسط رژیم صهیونیستی سقوط کرد.
جنگ 1973: پیروزی موقت و شکست ابدی!
در فاصه 6 ساله میان جنگهای 1967 و 1973، ارتشهای شکستخورده و رو به فروپاشی عربی، تا حد زیادی با تکیه بر توان اقتصادی و نظامی اتحاد شوروی، خود را بازیابی کرده و توانستند بخشی از خسارتهای وارد شده بر پیکره نظامی خود را جبران کنند.
البته بخش قابل توجهی از این خسارتها به ویژه در حوزه هوایی، حتی از جانب شوروی نیز جبران نشد، با این حال ارتشهای مصر و سوریه، تمامی کمبودهای نظامی خود در مقابل صهیونیستها را با تکیه بر تقویت بیسابقه زیرساختهای پدافندی و توان موشکی خود جبران کردند، عاملی که نقش مهمی در جنگ اکتبر ایفا کرد.
کشورهای مصر و سوریه، با هماهنگی و آمادگی کامل، پروژه درازمدت و فرسایشی را با هدف ناامنسازی مناطق اشغالی تحت سیطره صهیونیستها از 1970 تا 1973آغاز کردند، اقدامی که علاوه بر تضعیف روحیه نیروهای اسرائیلی، شناخت خوبی از مواضع و استراتژیهای دفاعی آنان در اختیار اعراب قرار داد.
از سوی دیگر، نیروهای امنیتی مصر و به ویژه سوریه، فضا را برای تحرکات عناصر نفوذی وابسته به غرب و اسرائیل در کشورهای خود تا حد زیادی محدود کردند، تا جایی که حمله ارتشهای مصر و سوریه به اسرائیل در 1973 برای رژیم صهیونیستی غافلگیرکننده بود.
سرانجام در سحرگاه 6 اکتبر 1973، جنگندههای مصری در حملهای گسترده مواضع ارتش اسرائیل در شرق کانال سوئز را به شدت بمباران کردند، سپس 2000 واحد موشکی و توپخانهای، حملات را ادامه داده و در نهایت، با ارسال 1600 قایق، کانال سوئز در کمتر از نیم روز آزاد شد و خطوط دفاعی مشهور بارلیف سقوط کرد.
ارتش مصر پیشرویهای پرسرعت خود در صحرای سینا را آغاز کرد، در حالی که در سوی دیگر این میدان، شرایط مساعد نبود؛ خطوط پدافندی سوریه بار دیگر ناکارآمد عمل کرده و دمشق به طور روزانه در معرض حملات جنگندههای اسرائیلی قرار داشت در حالی که نیروی زمینی صهیونیستها نیز به فاصله بسیار کمی از پایتخت سوریه رسیده بود.
در چنین شرایطی بر مبنای تصمیم سادات، ارتش مصر برنامه اولیه خود برای پیشروی در سینا را کنار گذاشته و سعی در انحراف توجه ارتش اسرائیل از دمشق داشت، امری که موجب اخلال در خطوط دفاعی نیروهای مصر در سینا شده و اسرائیل مجددا پیشروی را در هر دو جبهه از سر گرفت.
در مراحل پایانی این جنگ و در سایه حمایتهای آمریکا، اسرائیل در جبهه مصر در کرانه شرقی سوئز و در جبهه سوریه در فاصله 40 کیلومتری دمشق قرار داشت.
این در حالی بود که ارتش عراق از مرزهای جنوبی سوریه برای مقابله با صهیونیستها 30 هزار نیروی نظامی و تجهیزات گستردهای روانه این کشور کرده و انتظار میرفت با تغییر معادلات در جبهه سوریه، باری دیگر ارتش مصر کنترل صحرای سینا را در دست بگیرد.
در چنین شرایطی، ناگهان رئیسجمهور مصر، بدون هماهنگی با هیچ کشور عربی دیگری، در مذاکراتی که زیر نظر کسینجر و به طور مخفیانه در جریان بوده شرکت کرد و توافق آتشبس که مقدمه توافق کمپ دیوید بود، را پذیرفت.
به این ترتیب حافظ اسد در جبهه سوریه که آمادگی آغاز حملهای گسترده علیه اسرائیل را داشت نیز ناچار به پذیرش آتشبس شد.
اکنون و با گذشت دهها سال از آن روز، مشخص است که سادات، با گذشت تنها دقایقی از عبور قدرتمند نیروهای مصری از کانال سوئز و سقوط خط دفاعی بارلیف، پیامی را به هنری کسینجر، مشاور وقت امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا، مبنی بر آمادگی مصر برای صلح کامل و دائمی با اسرائیل ارسال کرده است.
این در حالی است که بر اساس اسناد تاریخی، بلندپایهترین مقامات مصری، از جمله سعدالدین شاذلی، رئیس ستاد مشترک ارتش و یا اسماعیل فهمی، وزیر خارجه این کشور از اقدمات نامعقول سادات بیخبر بودهاند.
پس از برقراری آتشبس موقت، مذاکرات محرمانه مصر و اسرائیل زیر نظر آمریکا، با حضور معاون سادات و وزیر خارجه رژیم اسرائیل آغاز شده و دو طرف، زمینه را برای ملاقات محرمانه سادات و بگین در کشوری ثالث فراهم کردند که این دیدار با مخالفت تند وزیر خارجه مصر برقرار نشد.
البته اراده سادات برای انعقاد صلح تاریخی با صهیونیستها به این سادگی مهارشدنی نبود؛ در بیان چرایی وجود چنین میل غیرمنطقی در شخصیتی مانند سادات که سالها در نبرد علیه اسرائیل شرکت کرده و با ماهیت تمامیتخواه آن آشنا بود، عوامل مختلفی بیان شده است، از جمله تاثیرپذیری شدید سادات از شخصیت کسینجر و باور عمیق وی به اینکه راه حل نهایی خروج مصر از بحران را صرفا میتوان نزد آمریکا جستجو کرد.
سرانجام وی طی سخنرانی غیرمنتظرهای در مقابل اعضای پارلمان مصر، از تصمیم خود برای سفر به سرزمینهای اشغالی و مذاکره رسمی با صهیونیستها خبر داد، سخنان وی تند و آتشین بود، همانند روزی که سادات بر منبر الازهر فریاد «سنحارب» سر داده بود، اگرچه محتوای سخنان او صرفا نشانگر اراده محکمش برای توافق با صهیونیستها به هر قیمت بود.
سادات تلاش کرد در این مسیر، سایر رهبران عربی را با خود همراه کند و به این منظور به دمشق سفر کرد، اما با پاسخ تند حافظ اسد و در ادامه، سایر رهبران عربی، حتی عربستان سعودی مواجه شد.
با توجه به مشکلات اقتصادی گسترده مصر و اصرار سادات بر نهایی شدن هرچه زودتر توافق، فشارهای دیپلماتیک آمریکا و رژیم صهیونیستی برای تنازل از همان مواضع اولیه سادات نیز شدت گرفت، تا اندازهای که حتی هیئت دیپلماتیک مصری هم حاضر به تحمل آن شرایط نشده و یکی بعد از دیگر استعفا داده و یا برکنار شدند.
سادات، برای پیشبرد طرح تاریخی خود که در حقیقت بر مبنای تاثیرپذیری او از تفکرات کسینجر شکل گرفته بود، نه تنها علیه سایر رهبران جهان عرب، بلکه در مقابل خواست بخش گستردهای از مردم مصر نیز ایستادگی کرد.
سرانجام توافق کمپ دیوید در 17 سپتامبر 1978، میان مصر و اسرائیل حاصل شد، بر مبنای این توافق، اسرائیل برای اولینبار از سوی کشوری عربی (که در آن زمان رهبر جهان عرب به شمار میآمد)، به رسمیت شناخته شد و از آن زمان، هیچ ارتش عربی وارد درگیری نظامی با رژیم صهیونیستی نشد./
انتهای پیام
سیاوش فلاح پور
ویژه نامه بیت المقدس دوشنبه هر هفته ضمیه روزنامه قدس منتشر می شود.
نظر شما