۱ـ به همین سادگی
از کنار هم میگذریم... به هم نگاه میکنیم... نفس میکشیم... میخندیم و صدای خندة هم را میشنویم... اما کمیآنسوی ما، کسانی زندگی میکنند که نمیتوانند جایی و کسی را ببینند... صدایی را نمیشنوند... یا تنفسشان با دستگاه است. به سادگی یک «ندیدن همیشگی»، داشتههای مهم ما «معمولی» میشوند.
۲ـ عمق نداری
ندیدن داشتههای مهم از جایی آغاز میشود که داشتههای مهم را «مهم» نمیبینیم. ایستادن برای آدمهای فلج... دیدن برای نابینا... و سخنگفتن برای کسی که زبان «ندارد» مهم است. گاهی «تکرار داشتن» ها، داشتنها را با نداشتن، یکی میکنند. آدمهایی که چیزی یا کسی را برای زمانی کوتاه ندارند، امیدوارترند از آدمهایی که میدانند چیزی یا کسی را برای همیشه نخواهند داشت.
۳ ـ نقطههای والایی
آدمهایی که با «نداشتن»، مأنوس شدهاند، حتی معنای ناامیدی را هم نمیفهمند. انس با نداشتن، حرکت را در آدمها میکُشد. کسی اهل حرکت و «پیشرفتن» میشود که از نداشتن به تنگ آمده باشد. آدمی که نداشتن را بخشی از خودش میداند، طبیعی است که هرگز مفهوم «حرکت» را نخواهد فهمید. بزرگان تأکید کردهاند که وقتی آدمها «نداشتن مهمها» را با نداشتنهای دیگر اشتباه بگیرند، برای به دست آوردن چیزها تلاشی نخواهند کرد. بزرگان گفتهاند که نداشتن بعضی چیزها دارایی است... اما تشخیص آن دشوار است.
۴ ـ بیترک محبت
همة نداشتنها دارایی نیستند. نداشتن، وقتی سرمایه میشود که آدمها را برای داشتن، به حرکت درآوَرَد. نداشتنهای جسمی، یا جایگزین دارند و یا به ناامیدی منتهی میشوند. بخشی از «شِفا» ی الهی، برای جبران نداشتنهای تن است... بزرگان تأکید کردهاند که شِفا، «فرع زیارت» است نه اصل آن. شاید برای همین بوده که شفانگرفتههای اهل معرفت، سالها با نداشتن عضوی یا نقص عضوی ساخته اما زیارت را ترک نکردهاند... «محبت محبوب» را نیز ترک نکردهاند.
۵ ـ تکرارنشدنها
داراییهای مهم، چیزهایی است که اگر از دست بروند، یا جبرانی ندارند یا جبرانشان پُرهزینه است. شادیهای از دست رفته... علاقههای ناکام، فرصتهای تلفشدة عبادت و شبیه اینها، هرچند ممکن است در بخشی دیگر از زندگی باز هم پیش آیند اما هرگز تکرار قبل نمیشوند. اتفاقی که در بخش گذشتة زمان رخ داده، مال همان بخش است و حتی اگر تکرار شود، «مشابه» آن است نه خود آن.
۶ ـ نعمتهای ازلی
بزرگان گفتهاند که همة داراییهای تن و جان آدمها (حتی آنهایی که به نظر عادی و جزو زندگی محسوب میشوند)، «نعمت» اند. ما در محاصرة فراوانی نعمتهاییم و داشتن «خدا» ـ که پدیدآورنده و تداومدهندة نعمتهاست ـ بزرگترین نعمت است... زیرا تا او «هست»، نعمتها در تداوم و تمدیداند. در این مسیر، بودن کسانی که خداوند، کلید گنجینههای نعمتش را به دست دعا و شِفای آنان داده نیز نعمت است.
۷ ـ دلگشا
«زیارت»، وسیلة پیوستن به «کلیدداران» گنجینة نعمتهای الهی است. زیارت و تکیهزدن به حرمهای مطهر «اهل بیت(ع)» و دوستداران آنان، سپاس آدمها در برابر نعمت بودن کسانی است که بیمنَّت، تکیهگاه آدمها شدهاند... و همگان میتوانند در هنگام نیاز، دلتنگی و حتی دلشادی، کنار احساس بودن آنان بنشینند و دلی سبک کنند. در این زمانة «تنگدلیها و بیکسیها» بیش از همیشه میشود فهمید که زیارت، تا چه اندازه دلگشای آدمهایند.
۸ ـ پندار حقیقت
بزرگان تأکید کردهاند صاحبان حرمهای مطهر و آنان که ارادتمند اهل بیت(ع) بودهاند، همچنان در حرمهای مطهر، «ناظر» و «حاضر» اند... گفتوگو با آنان، «خیالی» و «پنداری» نیست؛ حقیقت محض است... و تأکید کردهاند که اصل زیارت، پایینترین مرحلة «شُکر» آدمها به خاطر ارتباط با کسانی است که خدا آنان را همانند خود کرده تا در لباس انسان، «نیازهای انسانی» را بشناسند و با تکیه به جایگاهشان نزد خداوند، گشایندگان گرههای تن و جان آدمها شوند. زیارت، شُکر و آرامش همزمان زایر است... شکر و آرامشی که آنها نیز «نعمت» اند. / دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة ۸۸۹. از زیارتنامة حضرت «صاحبالامر امام زمان(ع)»: ـ (الّلهُمَّ کَما شَرَّفتَنی به هذَالتَّشریف و فَضَّلتَنی به هذَالفَضیلَه و خَصَصْتَنی به هذَالنِّعمَه) خدای من!... تویی که به من، شرافت، والایی و نعمت آشنایی و عهدبستن با امام زمان(ع) را عنایت کردی.
نظر شما