۱ـ سلاح سرد «تحمل»
دنیا، محل گرفتاریهای گوناگون آدمهاست. گاهی گرفتار نیازهای طبیعی تنیم و گاهی نیازهای روح، گرفتارمان میکنند. آدمها در مسیر زندگی آموختهاند که چگونه «نیازهای مدام تن و روح» شان را برطرف کنند. نیازهای مدام، با تاروپود زندگی آمیخته و بخشی از زندگی میشوند. گرفتاریهایی که بخشی از زندگی ما شدهاند، به وسیلة سلاح پنهان «عادت»، تحمل میشوند... حتی اگر حل نشوند!
۲ـ بوتههای ناصبور
اندازة تحمل آدمها گوناگون است. بعضیها طاقت کوچکترین گرفتاری را هم ندارند. با هر نسیم تندی که بوتة روزهای زندگیشان را بلرزاند، شکسته میشوند!... بعضیها طاقت بادهای تند را هم دارند... اما به این شرط که بادها تکرار نشوند... یا اگر تندبادی را تحمل کنند، طاقت گردبادی سهمگینتر را ندارند. تحمل محکمترین آدمها هم اندازه دارد... البته گرفتاریها هم انتها ندارند!
۳ ـ ماندن در راه
بزرگان گفتهاند زندگی ما در دنیا، گرفتاریهایی طبیعی دارد که سبب میشوند دلبستة کامل به دنیا نشویم. گفتهاند که اگر زندگی در دنیا، همواره همراه با آسایش و خلاصی از گرفتاریها باشد، آدمهای فراموشکار، یادشان خواهد رفت که در این دنیا، «مسافر» اند... و مانند کسی میشوند که در مسیر مقصدی به خیال استراحت بنشیند... اما کمی بعد، در همان استراحتگاه، «ساکن» شود!
۴ ـ همانندیها
آدمها برای خلاصی از گرفتاریها، راههای گوناگونی را میآزمایند. راه حل بعضی از مشکلها، در خود مشکل نهفته است و فقط لازم است تلاشی در راه یافتنش بشود. راه حل بعضی دیگر را نیز میشود از کسانی آموخت که پیش از ما تجربة دچارشدن به همان گرفتاری را داشتهاند... همة آدمها خیال میکنند که گرفتاری آنان نمونة دیگری نداشته است. بزرگان گفتهاند که گرفتاریها، یا آزمون خداوند... یا بالارفتن درجة روحی آدمها... و یا کَفّارة گناهان آناناند.
۵ ـ گرفتار خویشیم
پیشوایان گفتهاند که گرفتاریهای آدمها، آفریدههای خداوندی نیستند... خداوند، قانونهایی کلی را برای «عاقبت کردار» آدمها تعیین فرموده و همان قانونها بهصورت خودکار، پیشامدها را رهبری میکنند... مانند دستگاهی عظیم که به برنامة تعیینشدهای عمل میکند و کاری به تفکیک آدمها ندارد... و باز تأکید کردهاند که بخش مهمی از گرفتاریهای آدمها، نتیجة کردار خود آنان است... و البته اشاره کردهاند که خداوند، بخش مهمی از عاقبت کردار آدمها را میبخشد و وضع مردم این است!
۶ ـ گرمای شور عاشقی
نسخة آدمها برای خلاصی از گرفتاریها، مشترک نیست. ممکن است آدمهایی مانند هم و به دلیلی مشابه هم گرفتار شده باشند اما در نهایت نمیشود نسخة واحدی برای خلاصی همه از یک گونة مشابه گرفتاری نوشت. آدمها در آستان خداوند، گوناگوناند. بزرگان گفتهاند که تنها نسخة مشترکِ خلاصی از همة گرفتاریها (پیش از همة اسباب)، سلاح «دعا» ست... و گفتهاند که دعا، «التجا» به خداوند بخشایشگر و مهربان است... و تأکید کردهاند که مقدمة دعا نیز «بخششخواهی از خداوند» به خاطر خطاها و گناهان پیشین است.
۷ ـ جاماندن از آینده
پیشوایان گفتهاند که خطا و گناه، ستم آدمها به خودشان است و در دستگاه عظیم الهی، چیزی را جابهجا نمیکند. تأکید کردهاند که قرار است همة آدمها به مقصدی والا و رشدی شایسته برسند... اما وقتی خطا یا گناه میکنند، همهچیز را به باد میدهند و از راهی که باید میرفتهاند، جا میمانند... و این، بزرگترین ستمی است که آدمها به ظرفیتها و شایستگیهای خودشان میکنند.
۸ ـ با «شفیع» ی در کنار
گاهی با همة خواست و تمنایی که در دل داریم؛ بخش آسیبدیدة روح خطاکردة ما، ترمیم نمیشود... چون «تنها» ییم و گنگ و گیج، در میان قانونهای الهی ماندهایم. «زیارت»، دست روح ما را میگیرد و در دست همَّت و مهر ارواح شایستهای میگذارد که زندهتر از مایند و به خاطر آبرویی که نزد خدا دارند، دعایشان «اجابتشده» است... و مدد ترمیم و بازسازی روحمان میشوند. / دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة ۵۶۷. از زیارتنامة حضرت «حمزه عموی پیامبر در اُحُد» : ـ (اَبتَغی به زیارَتِکَ خلاصَ نفسی مُتَعَوِّذاً بِکَ مِنالنّارٍاستَحَقَّها مِثلی به ما جَنَیتُ علی نفسی) چنان به خویش ستم کردهام که مُستَحَقِّ شعلههای آتش عذاب خداوندم. به زیارتت آمدهام تا نَفْسم را از آتش برهانی.
نظر شما