قدس آنلاین- از اول این قصه پرغصه دلم به بیتابی خودم و صدای باصلابتی که از آن سوی خط میشنیدم، سوخت. لحظه گرفتن مصاحبه دائم گریه کردم و زمان پیادهکردن آن باز هم گریه کردم اما زهراسادات سیدین، همسر شهید احمد قنبری که با سوز دل سخن گفت، قطرهای اشک نریخت و چنان با آرامش از همسرش و عشق به امام حسین(ع) گفت که باورم نمیشد این خانم جوان که متولد سال ۶۷ است، اینگونه معنی صابری و شاکری را دریافته است. این داستان بانویی است که جوانیاش با شهادت همسر گذشت اما تنها خواستهاش از خداوند صابری و شاکری است. او لحظهای از سرنوشتی که خداوند برایش رقم زده است، شکایت نکرد و سرنوشت را با جان و دل به نام امام حسین(ع) و عظمت نام حضرت زینب(س) پذیرفت و در برابر رنجهای عمه اهل بیت(س) رنج و محنتی برای خود ندید و در تمامی مراحلی که در ۲ قسمت گفتوگوی پیش رو خواهید خواند، جز تسلیم به خواست خدا حرفی نزد و چیزی نخواست. سرنوشت این بانوی جوان مصداق تسلیمشدن محض و راضیبودن به رضای خداست. این مصاحبه در ۲ قسمت تنظیم شده است و بخش بعدی آن را هفته بعد خواهید خواند.
شرطهای احمدآقا چه بود
زهراسادات سیدین در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. پدرش پاسدار و مادرش طلبه و سخنران مذهبی است. او که از همان کودکی پای منبرهای مادرش بزرگ شده، بچههیئتی است و با امام حسین(ع) و جگرگوشه ۳ سالهاش انس گرفته است. در ۱۸ سالگی عروس خانه شهید احمد قنبری شد؛ شهیدی که آمد تا عشق او به امام حسین(ع) را با تحمل مصیبتها دوچندان کند. آنچه در ادامه آمده است، شاید برای شما هم باورکردنی نباشد اما همه اینها جلوهای از حسینیبودن است که به یک زن جوان قدرت استقامت و زینبیشدن در برابر مصائب و مشکلاتی چون فراق عزیزانش را داده است.
خودش درباره ازدواجش میگوید: ازدواج من و احمدآقا به واسطه خاله ایشان که بنده را در هیئت دیده بود، بهصورت سنتی انجام شد. با آنکه سن و سال زیادی نداشتم اما مادیات برایم اهمیتی نداشت و تنها به دنبال آن بودم که همسر آیندهام متدین واقعی، بااخلاق و اهل صداقت باشد. احمدآقا نیز ۳ درخواست از همسر آیندهاش داشت: حفظ حجاب به معنای اصیل و واقعی آن و نیز اینکه همسرش هیئتی و امام حسینی خالص و مخلص باشد. احمدآقا به این نکته اشاره کرد که چندین بار به خواستگاری رفته اما این خواسته که همسرش باید پابهپای او هیئتی باشد، پذیرفته نشده است. با شنیدن این شروط مطمئن شدم که این آشنایی بیدلیل نبوده است. هنگامی که سومین درخواست احمدآقا را شنیدم، متوجه شدم او همان کسی است که همواره از خدا طلب میکردم. احمد آقا در همان جلسه به من گفت که میخواهم با همسرم به خدا برسم و خدایی شوم.
شهید احمد قنبری متولد سال ۶۰ بود. شب میلاد امام رضا(ع) برای انجام امور پیش از عقد به دنبال کارهایمان بودیم. من که همواره در سختیها و گرفتاریها علاقه خاصی به ادای نماز استغاثه داشتم، یک بار دیگر در این نماز به خداوند متوسل شدم و از او خواستم به من لطف کند اگراین ازدواج پلکانی برای ترقی من در قرب بیشتر و بهتر به خدایم میشود، این وصلت انجام شود که خدا آن شب صدایم را شنید و مرا به این لیاقت نائل کرد.
ضربان قلبش حسینی بود
خانم سیدین ادامه میدهد: روز اول ذیالحجه مصادف با سالروز ازدواج حضرت زهرا(س) و امیرالمؤمنین(ع) به عقد هم درآمدیم. به یاد دارم در دوران نامزدی احمدآقا فقط یک بار از شهادت گفت. گفت دوست دارم به واسطه شغلم به فیض شهادت نائل شوم. احمدآقا استاد خلبان هواپیماهای فوقسبک بود. با آنکه در شرکت خصوصی کار میکرد اما به عنوان مأمور برای ارگانهای نظامی فعالیت داشت و خودش یک بسیجی ویژه و فعال بود. شب میلاد امیرالمؤمنین(ع) وارد زندگی مشترک شدیم. از آن روز به بعد زندگی ما با اهل بیت(ع) گره خورد و من به چشم سَر و دل خالص و مخلصبودن عشق همسرم به امام حسین(ع) را میدیدم. احمدآقا سالی ۳ بار به زیارت امام رضا(ع) مشرف میشد و هر بار در آخرین زیارت تذکره کربلا را از امام رئوفمان دریافت میکرد . از ۱۹ سالگی تا ۲۹ سالگی، ۹ بار پیاده به کربلا مشرف شده بود. احمدآقا پیادهرفتن به کربلا را زمانی تجربه کرده بود که برخلاف امروز کسی پیاده به کربلا نمیرفت. شهید احمد قنبری در طول تمامی سفرهای پیادهاش طعم تشنگی و سختیهای راه را درک کرده بود و این بود که هر روز بیشتر از قبل شیدای امام حسین(ع) میشد.
همسر شهید ادامه میدهد: شهید احمد قنبری بسیار صبور و با پشتکار و خستگیناپذیر بود؛ به نحوی که تا زمان شهادت حتی یک بار از خستگی و نیازداشتن به استراحت کلمهای بر لب نیاورد. به فکر همه بود و تا میتوانست از انجام کار خیر دریغ نداشت و هیچگاه کاری برای رضای مردم انجام نداد که منتظر جوابگویی آن باشد. هر کاری انجام داد، تنها برای خدا و رضای او بود. مهربان و قانونمند و اهل سکوت بود؛ به نحوی که حتی یک بار هم از زبان او چیزی به نام غیبت نشنیدم. به یاد دارم یکی از روحانیون که از دوستان ایشان بود، در مراسم شهادتش گفت همه ما از عاشق امام حسین(ع) بودن میگوییم در حالی که تمامی ریل زندگی شهید احمد در مسیر حسینیشدن بود. هر بار که به هیئت میرفت، احساس میکردم تا ساعتها بعد ضربان قلب احمدآقا حسینی است و به عشق امام حسین(ع) میزند.
هواپیمای او در حین یک مأموریت دولتی سقوط کرد و در ۲۵ اسفند ۸۹ شهید شد. پیکر شهید، سوخته بود بنابراین همانند مولایش بدون غسل او را به دست خدایش سپردند. پدر همسرم به من گفت اگر به من نمیگفتند این پسر توست، هرگز نمیتوانستم او را بشناسم.آن جا به یاد آن روایت افتادم که اگر عاشق امام حسین(ع) باشی، مصیبتهایی به تو میرسد که طعم ذرهای از مصیبتهایی را که به اهل بیت(ع) وارد شده بفهمی هرچند محال استف مصیبت ما با مصیبت آن روز کربلا یکی شود.
خبرنگار: ساحل عباسی
نظر شما