تحولات منطقه

۲۶ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۶
کد خبر: ۵۶۳۱۴۴

فیلم می دید ، داستان می نوشت و گاه شاعری می کرد. همین ها بهانه ای شد تا بعدها یک یا چند اتفاق (که البته کسی نمی داند چه بود) او را پرتاب کنند به جایی دیگر. وقتی چشم باز کرده بود خودش را در سیاره ای دیگر یافته بود،سیاره روزنامه نگاری!

روزنامه نگارِ هزار سال پیش!
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

قدس آنلاین- پیش از من، یک نفر، یک روزنامه نگار لابد، در باره اش نوشته بود : « ... موفرفری ترین روزنامه نگاری که تا امروز دیده اید...» و من الان مانده ام که اگر قرار به کم لطفی کردن باشد در حق «فریدون صدیقی» چه دستاویزی بهتر از این که همه پیشینه و صفات خوب و قشنگ استاد روزنامه نگاری را بگذایم کنار و نبینیم، در عوض از موهای فرفری اش بگوییم!

«فریدون صدیقی» که این روزها در حوالی ۷۰ سالگی زندگی می کند با وجود سالها روزنامه نگاری و تدریس، دست از کار نکشیده و شاید یک تنه دارد در برابر هجوم روزنامه نگاری دیجیتال و مجازی، مقاومت می کند. هنوز بی خیال فناوری های نوین است و با همان سبک و سیاق سنتی اما با زبان امروزی، ستون مخصوص به خودش را در «همشهری» می نویسد. او دیروز در پاسخ به چند خبرنگار جوان (که چرا از لپتاپ، رایانه، ایمیل و ... استفاده نمی کنید؟)گفت : «ممکن است از روی ضرورت ناچار شوم، اما هنوز به تله‌ی فضای مجازی نیفتاده‌ام.».

هزار سال پیش

به قول همان تکیه کلام معروف نوشته هایش : «حدود هزار سال پیش»   یعنی هفتم آذرماه سال ۱۳۲۸ در سنندج به دنیا آمده است. کشف جادوی قلم و سنجاق شدنش به عالم روزنامه نگاری از همان ۷ یا ۸ سالگی در سنندج بود. خودش در این باره گفته است: «در همان سال ها بود که گره خوردم به مجله «ترقی» که از دوستی عاریه گرفته بودم برای خواندن، و این جرقه ای شد برای اینکه نوشتن را تجربه کنم و این حس در من راه خودش را باز کند...دوران دبیرستان بیشترین انشاها را من می نوشتم ... خیال پردازی هایم کمک کرد تا سفرهای تخیلی زیادی را تجربه کنم. کشف سینما برای من کشف بزرگ و عظیمی بود، هنوز فکر می کنم که انسان های اولیه که به سینما نرسیدند بخش مهمی از زندگی را از دست داده اند ...این نوع منظر و نگاه مرا به نوشتن واداشت».

تولد یک تحفه نطنز

فیلم می دید، داستان می نوشت و گاه شاعری می کرد. همین ها بهانه ای شد تا بعدها یک یا چند اتفاق (که البته کسی نمی داند چه بود) او را پرتاب کنند به جایی دیگر. وقتی چشم باز کرده بود خودش را در سیاره ای دیگر یافته بود، سیاره روزنامه نگاری! به قول خودش آن روزها «زندگی» با همین اتفاق ها شکل می گرفت و معنا پیدا می کرد. بی سوژه ماندن و شاید هم یکی از همین اتفاق ها بود که سبب شد در باره تنها زورخانه شهرش – سنندج- گزارش بنویسد. گزارش «پهلوانان می میرند» چند روز بعد در کیهان به چاپ رسید و «صدیقی» بابت آن ۳۰۰ تومان پاداش گرفت... البته ۳۰۰ تومان به پول هزار سال پیش! خودش در باره حس و حالش پس از چاپ نخستین گزارشش گفته است «خیلی خوشحال شدم! قدم بلندتر از خودم شد».

چند گزارش متفاوت و حتی عجیب و غریب دیگرش که در مجلات و روزنامه ها به چاپ رسید، همه متوجه شدند ستاره ای در عالم گزارش نویسی و روزنامه نگاری در حال تولد است که درخشیدنش سالها ادامه پیدا خواهد کرد. البته «صدیقی» از سر تواضع به ستاره، تولد، درخشش و ... اینجور چیزها معتقد نیست و در باره آن سالها می گوید : «بعد این اتفاق مجله «زن روز» و روزنامه «کیهان» از این تحفه نطنز یعنی «من» دعوت به کار کردند ... دی ماه ۱۳۵۱ رسماً در روزنامه کیهان مشغول به کار شدم».

می خواندم ...می خواندم و می خواندم

فقط قرار نیست زندگینامه شخصی یا گذشته کاریش را بگوییم و شما بخوانید و تمام! می شود این «گزارش از شخص» نویسی اگرچه به شیرینی و کمال گزارش های «صدیقی» نباشد اما برخی سطرهایش درسی بشود برای آنها که علاقمند به روزنامه نگاری و خبرنگاری، یا نه، علاقمند به هرکار دیگری هستند. منظورم جاهایی از زندگی و گذشته اوست که به ما یاد می دهد قرار نیست بی زحمت، بدون تلاش شبانه روزی و بدون خواستن و عاشق بودن، هدفها و آرزوها بیایند، اول درِ خانه مان را و بعد «بفرما» بزنند که لطفاً بیاید به ما برسید!

«صدیقی» در این باره می گوید: «با شروع رسمی کار در رسانه انگیزه و شوق دانستن و آموختن در من تشدید شد و من همچنان می خواندم، بسیار می خواندم، کتابخوانی، کتابخوانی، کتابخوانی، کتابخوانی، فیلم دیدن، فیلم دیدن... روزنامه خوانی... من هر روز همه را می خواندم ...با عشق و ولع می بلعیدم، اگر می گفتند فلان خبر کجاست؟ می گفتم: «صفحه ۲۴، ستون دوم، تای دوم»!

روزنامه نگاری ما یک معجزه است

... و با آنچه بالاتر گفتیم «فریدون صدیقی»، کودک سنندجی که رؤیاهای کودکی اش را گره زده بود به یک مجله قرضی و امانتی، اسم و رسم گزارش و خبر نویسی اش می افتد سر زبانها، جایزه های ریز و درشت را می برد، مدرس روزنامه نگاری می شود، به حوزه های دیگر علوم ارتباطات سرک می کشد، داوری جشنواره های مختلف را می کند و همانقدر که در خواندن و آموختن، خستگی ناپذیر بود و هست، در آموزاندن تجربه هایش به دیگران هم خستگی و سن و سال و ... را انگار نمی شناسد و تحویل نمی گیرد. او در باره حال و هوای روزنامه نگاری این دوران می گوید: «روزنامه نگاری در دنیا در راس هرم شغلی قرار دارد، اما در جامعه ما هنوز به این تعریف از روزنامه نگاری نرسیده ایم. دلیلش هم این است که هنوز کتاب و کتابخوانی در نظام آموزشی ما به جایگاه واقعی خود نرسیده، تا وقتی که سرانه مطالعه و سرانه کتاب پایین است، روزنامه نگاری و روزنامه نگار بودن چیزی شبیه معجزه است»!

برو ماشین ها را بشمار

این بند گزارش را می گذاریم برای خاطره اش از روزنامه نگاری دهه ۵۰ و دشواری هایش: «سال ۱۳۵۱ که وارد روزنامه کیهان شدیم در تحریریه یک کیوسک با یک تلفن هندلی بود و اگر می‌خواستیم مثلاً به بیرجند و مشهد زنگ بزنیم، باید اول یک شماره را در تهران می‌گرفتیم تا وصل می‌شد به آنجا. ما در چنین شرایطی وارد روزنامه‌نگاری شدیم... برای استخدام خبرنگار می‌گفتند پل زیرگذر میدان امام حسین (ع) آماده بهره‌برداری شده، برو آنجا تعداد ماشین‌هایی را که در زمان حرکت سقفشان به زیر پل گیر می‌کند، بشمار... آورده خبرنگار از آن سوژه تکلیف او را در روزنامه مشخص می‌کرد؛ بماند یا برود»!

او به فکر سطر آخر است

البته می شود تا پایان مطلب، من خودم از «صدیقی» و ویژگی هایش بنویسم یا بگذارم او از خودش و خاطراتش بگوید. اما انصاف این است که او را کمی هم از زبان دیگر استادان روزنامه نگاری روایت کنم. «مجید رضائیان» می گوید: «صدیقی از آن دسته از روزنامه نگارانی نیست که فقط نقطه عطفی در تاریخ رورنامه نگاری هستند بلکه از گروهی است که توانسته اند جغرافیای ویژه خود را در روزنامه نگاری بسازند». «یونس شکرخواه» هم او را این شکلی توصیف می کند: «ما روزنامه نگاریم و می‌دانیم سطرها و واژه‌های اول بسیار مهم هستند؛ اما این مرد همیشه به سطور آخر فکر می‌کند که چطور تأثیرگذار باشند و خیر، دوستی، مهر، مهرورزی، خواستن و عشق را به مخاطبانش عرضه کنند».

Normal ۰ false false false EN-US X-NONE FA

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.