منشور معلمی وزارت آموزش و پرورش و اینکه آموزگار و دبیر چه شرایطی باید داشته باشد، این روزها مایه خنده و تفریح و مضحکه مردم شده است. معلوم شده است چه کسانی جزو تصمیمگیران این وزارتخانهاند. اولیای وزارت آموزش و پرورش همان گونه که در تمام کتابهای درسی دست بردند و ملقمهای درست کردند که بچههای مدارس از تاریخ کشورشان میرمند و آن را غلط میدانند و شب پای ماهوارهها مینشینند و خزعبلات چند آدم بیسواد مکار را به عنوان تاریخ گوش میدهند آمدهاند طرحی برای انتخاب معلم بر اساس ضوابط زیادی طراحی کردهاند که من به یکی از آن شرایط اشاره میکنم: لهجهها و گویشها.
گویا لهجهها و گویشهای غلیظ از مواردی است که موجب رد قبول داوطلب معلمی میشود. اگر این حضرات طراح این طرح خندهآور حداقل یک بار به دایرةالمعارفهای تاریخ و جغرافیای ایران نگاهی انداخته بودند به سرعت میفهمیدند در ایران چند زبان و گویا حدود ۷۲ لهجه وجود دارد که متعلق به اقوام ایرانی است. معلمان داوطلب استخدام در آموزش و پرورش همه نه میخواهند نه میتوانند در تهران استخدام شوند.
اکنون در ایران کنونی که قابل مقایسه با ایران ۱۰۰ سال یا ۵۰ سال پیش است، عده بسیار بسیار زیادی از مردمان شهرستانها هستند که زندگی در شهر و استان خود را تا آخر عمر بر زندگی در تهران شلوغ و آشفته ترجیح میدهند. بسیاری از امیران و افسران بازنشسته ارتش و نیروی هوایی و دریایی و غیره دوران بازنشستگی خود را فرضاً در شیراز یا مشهد یا تبریز میگذرانند. بسیاری از مقامهای مهم دولتی، پزشکان و استادان دانشگاهها در کلانشهرها زندگی میکنند، یک داوطلب خراسانی استخدام در آموزش و پرورش هر لهجهای که داشته باشد در استانهای سه گانه خراسان برای دانشآموزان غریبه نیست.
در آذربایجان، در گیلان، مازندران، کرمانشاهان، کردستان، خوزستان، کرمان و در بلوچستان صدها هزار آموزگار یا دبیر محلی بهتر میتوانند با دانشآموز ارتباط برقرار کنند. من سال ۱۳۴۰ دبیرستان متوسطه و سال ۱۳۴۹ دانشگاه را ترک گفتم. از اولی دیپلم و دومی لیسانس و فوق لیسانس گرفتم (بین مقطع اخذ لیسانس و فوق لیسانس ۱۸ ماه هم سربازی رفتم) هنر و لهجههای شیرین ترکی، فارسی، گیلانی، کرمانی، شیرازی، و ته لهجه عربی معلمان و استادان را به یاد دارم.
چرا میان اقوام ایرانی جدایی میافکنید؟ لهجه غلیظ یعنی...؟ طراحان و ابداعان این گونه طرحهای عجیب و غریب چقدر ایرانی هستند؟ چقدر ایران را میشناسند؟ ما عادت کردهایم به گویشهای مختلف ایرانی. زبان بزرگ و شیرین و قارهای پارسی زبان پایهای و ریشهای مرتبط کننده زبانهای ایرانی است، این زبان مادر ۷۲ لهجه ایرانی است.
زبان ترکی آذربایجانی، زبان کردی (پنج گویش دارد مانند شمال، سورانی، گورانی و غیره) زبان عربی، زبان ترکمنی، زبان ترکی قشقایی زبان اقوام ایرانی است. در تاریخ میخواندم که چطور در زمان شاه عباس و نادرشاه برای حفظ مرزهای شرقی ایران عدهای از قبایل و عشایر آذربایجان و کردستان به مرزهای خراسانی فرستاده و متوطن میشدند و چگونه از خراسان دسته دسته قبایل وفادار به نادر را به مرزهای غربی ایران اعزام میداشتند تا در همانجا بمانند و جلوی ترکان عثمانی که هر از چندی به ایران یورش میآوردند پایداری کنند. هیچ از خود پرسیدهاند ایل قشقایی که به نوعی گویش ترکی سخن میگوید در ایالت پارس چه میکند؟ هیچ کتاب تجارب الامم یا مروج الذهب را خواندهاید تا بدانید چند صد قبیله و عشیره عرب از دل صحاری عربستان و یمن و سوریه و عمان به ایران کوچانده و گرد ایران بخصوص در خراسان و در آذربایجان ماندگار شدند؟ آیا میدانید قبیله اثری در قم و قبیله ازدی عرب و اکراد روادی در آذربایجان مادا را یافتند.
استاد عبدالحمید بدیع الزمانی کرد سفهای استاد فاضل ادبی ما در دانشکده ادبیات بود. خدایش بیامرزد که برجستهترین ادیب عربی دان بود. دکتر مجتهدی مدیر و رئیس و همه کاره دبیرستان تراز بالای البرز که مدتها دانشگاه صنعتی تهران را اداره میکرد تا پایان عمر به لهجه غلیظ رشتی تکلم میکرد و در عین جذبه و سختگیری که داشت، همه شاگردان البرز او را میپرستیدند و هنوز سالی یک بار، روز تولد او را جشن میگیرند. ما از لهجه غلیظ ترکی استادهایمان نمیخندیدیم، بیادب نبودیم؛ آن لهجههای غلیظ بوی و رایحه ایران باعظمت را به مشام جوان ما میرساند و میبالیدیم که کشورمان آن قدر بزرگ و متنوع است. من معلم زبان ارمنی داشتم که انگلیسی را به عالیترین شیوه تدریس میکرد. استاد کلیمی ریاضیات داشتیم که به راستی در فن خود کم نظیر بود.
حسام الدین امامی که بعدها مترجم و نویسنده و مفسر سیاسی معروفی شد شیرازی بود و او بود که در سال ۱۳۳۲ در حالی که در کلاس پنجم دبیرستان بودم، مرا به خاطر نوشتن انشاهایم تشویق کرد و گفت که شغل آینده تو نویسندگی است؛ یک جلد کتاب راهنمای نویسنده و نامه نگاری تألیف خود را به من هدیه کرد.
ما با لهجه و گویش معلمان خود کاری نداشتیم. کسی جرئت نمیکرد به لهجه و گویش معلم که از نظر ما پدر یا مادر معنوی ما بود، ما را باسواد میکرد، پرده جهل و نادانی و خرافات و دروغ و دغل را از پیش چشمان ما برمیداشت بخندد و یا ایراد بگیرد.
این اطوارها کار این دهههای اخیر است. تصمیم گیرندگان وزارت آموزش و پرورش به جای ارائه این طرحهای عجیب و غریب برود این همه مدارس کپری و آغلی و طویلهای و در هوای آزاد را که هر روز تصاویرشان در فضای مجازی منعکس میشود، از این حال زشت و شرمآور درآورد.
وزارت آموزش و پرورش اگر خیلی درد خدمت دارد کتابهای درسی را به موقع به مدارس برساند؛ بهداری آموزشگاهها را از نو تجهیز کند که پزشکان بروند چشم و گوش و دهان و دندان و وضعیت بدنی دانش آموزان را معاینه کنند و شب کوری و شکاف لبان و هزار گونه بیماریهای جسمی بچههای ایران را درمان کنند.
به جای اعزام بچهها به اردوهای مختلف که مرتباً اتوبوسها واژگون میشود، دست کم به هر شاگرد مدرسه ایرانی یک نقشه رنگی ایران داده شود که کشورش را بشناسد.
آنها را به موزه جنگ هر استان ببرند یا برایشان فیلمهای جنگی دفاع مقدس را که خودم با کمال رغبت آنها را تماشا میکنم و به راستی نشان میدهد وقتی بیگانهای آزمند به کشور چیره شود با مردم بیگناه و غیرنظامی چه میکند، نمایش دهند.
وزارت آموزش و پرورش از اینکه معلمها لهجههای غلیظ نداشته باشند نترسد. کشور ما دارای اقوام مختلف آریایی، پارسی، ترک، لر، عرب، ترکمن، کرد و امثالهم است و ما چند هزار سال است به زندگی در کنار هم خو کردهایم و خانوادههای ایرانی اغلب تشکل نمونههایی از این اقوام است.
نظر شما