قدس آنلاین- فریدون جیرانی فیلمساز عجیب و غریبی است. میتوان او را «فیلمسازی حرفهای» نامید. حاصل بیش از ۴۰ سال فعالیت وی در فضای سینمای ایران نگارش چند فیلمنامه خوب، انتشار مجلهای سینمایی، انجام پژوهشهای مختلف در حوزه سینما، ساخت چند سریال - بعضی خوب و برخی ضعیف- و کارگردانی فیلمهای سینمایی متعددی است که همه آنها از نظر کیفیت در یک سطح قرار ندارند. او یکی از «سفارشیساز» های خوب سینمای ایران است.
«تعبیر وارونه یک رؤیا» با موضوع فناوری هستهای از معدود آثار نمایشی خوب و با تأمل ساختهشده در سینمای ایران طی سالهای اخیر است که ۲ سال قبل با کارگردانی فریدون جیرانی نمایش داده شد و قصه جذابی را با چاشنی انرژی هستهای به نمایش گذاشت. حتی جیرانی را میتوان یک «بیزینسمن» موفق نیز به حساب آورد زیرا در اوضاع و احوال نهچندان رضایتبخش مطبوعات میتواند حامی مالی قدرتمندی پیدا کند که بابت انتشار نشریه «سینما» بهصورت روزانه پول پرداخت کند و جوری انتشار دوره جدید این مجله را برنامهریزی کند که همزمان شود با نمایش فیلم جدیدش «خفهگی» و سپس در قالب یک پکیج تبلیغاتی، مجله را به طور کامل در خدمت فیلم و تبلیغات آن قرار دهد.
تمامی این موارد از زیرکی و توانایی ذاتی این کارگردان حکایت میکند. اجازه دهید رُک و راست صحبت کنیم و بگوییم جیرانی فیلمساز باهوشی است! او از معدود هنرمندان ایرانی است که در طی سالهای اخیر با پشتکار جدی به سراغ دنیای دیوانگان و آدمهای روانپریش رفته و فیلمهای خوبی درباره آنها ساخته است. او هر جا که نگاهی معمولی به این جماعت داشته، موفق بوده اما هر بار که تلاش کرده است زبانی عجیب و غریب را درباره این جماعت -که بهخوبی هم آنها را میشناسد- به کار بگیرد، نتیجه کار چیز دیگری از آب درآمده است. جیرانی «فیلمساز قصهگو» است و چنین فیلمسازی تفاوت زیادی با «فیلمساز فرمی»، «فیلمساز معناگرا» و «فیلمساز هنر و تجربه» دارد. فیلمساز قصهگو تمامی امکانات خود را برای روایت قصهای سرراست و مخاطبپسند به کار میگیرد؛ از داستانی جذاب گرفته تا هنرپیشههایی دوستداشتنی و لحنی ساده. این فیلمساز وقتی «جیرانی روزنامه نگار» باشد، قلم و برنامه تلویزیونی و مجلهاش را هم به خدمت میگیرد تا هر لحظه به سینماگر ایرانی یادآوری کند که باید در فیلمش به فکر قصه و صندلی سینما و مخاطبی که پول داده تا فیلمی سرراست ببیند، باشد. اما مشکل جیرانی از جایی آغاز میشود که «سعی در متفاوتبودن» میکند.
فیلم «خفهگی» حاصل این سعی و کوشش بیجهت برای متفاوتبودن است؛ سعی و جهدی که قبلاً هم نمونههای ضعیفی در کارنامه او داشته است؛ مثل «پارک وی» و «خوابزدهها» که حاصل پرداختن جیرانی به فضا و نوعی از فیلمسازی و شخصیت و موقعیت داستانی است که اشرافی بر آن ندارد.
«خفهگی» داستان تکخطی جذابی دارد. مردی روانپریش به نام «مسعود» پس از بستریکردن همسرش «نسیم» در تیمارستان، با پرستار همسرش «صحرا» وارد رابطه عاطفی میشود. صحرا هم با نسیم وارد دوستی میشود. از جایی به بعد، صحرا و مسعود با یکدیگر وارد رابطه عاطفی میشوند و این رابطه در نهایت به جنایت منتهی میشود. جیرانی با زحمت و رنج فراوان تلاش کرده تا «خفهگی» فیلم متفاوتی از آب دربیاید. انتخاب فضاهای قدیمی و در حال اضمحلال، تکنیک تصویربرداری سیاه و سفید، نوع خاص نورپردازی و... از نکاتی است که نشان میدهد جیرانی به سمت عناصری رفته که فیلم خلوت و کمبازیگر او را متفاوت کند. او در این مسیر زحمت فوقالعادهای را هم متحمل شده است. واقعاً در تهران امروز نه اینقدر برف و باران میبارد و نه دیگر مانند دهه ۶۰ زیرساختهای کشور آنقدر ضعیف است که چنین برف و بارانی به قطع طولانی برق در شهرهای بزرگ منجر شود. اما جیرانی زحمت فراوانی به خود داده تا چنین فضایی را در فیلمش خلق کند و بعد هم مشخص نیست واقعاً این چراغهای نفتی که دم به ساعت در دست شخصیتهای فیلم هستند، از کجا و چگونه تهیه شدهاند!؟ نگارنده به عنوان عضوی از جامعه شهری ایران که چندی پیش وقتی برای تمیزکاری وسیلهای به دنبال نفت میگشت، پس از جستوجوی فراوان متوجه شد که این ماده غنی و ارزشمند دیگر به سادگیِ ۳۰ سال قبل به صورت پیت حلبی به فروش نمیرسد و باید برای تهیه آن به جاهای خاصی مراجعه کرد! اگر آن «آپارتمان پونک» هم در فیلم نبود شاید میتوانستیم باور کنیم که این فیلم زمان و مکان خاصی ندارد و مانند اغلب آثار هنری، هر زمان و هر مکانی میتواند محل وقوع آن باشد. یا اگر آن جمله کلیشهای پایان فیلم نبود که «کشف جسدی در آسانسور راز جنایتی هولناک را افشا کرد»، راحتتر باور میکردیم که این فیلم اثری هنری است. اما عناصری از این دست نشان میدهد که جیرانی با وجود دلبستگی به سینمای جنایی، تلاش کرده به ضرب و زور عناصری اینچنینی فیلمی هنری بسازد که برای علاقهمندان به چنین سینمایی جای قلمفرسایی گسترده بگذارد تا احتمالاً اینگونه نتیجهگیری شود که جیرانی در ۶۶ سالگی میتواند آثاری بسازد که از نظر بدعتهای فنی چیزی از فیلمهای تجربی سینماگران زیر ۳۰ سال کم ندارد!
اما کیست که نداند نیاز امروز سینمای ایران نهچنین فیلمهایی بلکه آثاری قصه گو و مخاطبپسند است که جیرانی اتفاقاً با «قرمز»، «شام آخر» و «من مادر هستم» ثابت کرده در ساخت آنها تبحر خوبی دارد؛ هرچند او در ساخت «خفهگی» زحمت بسیاری کشیده است. انتخاب بازیگری برونگرا و پُرجنبوجوش مانند نوید محمدزاده و اجبار او به ایفای نقش فردی با حداقل واکنشهای بیرونی کار سخت و البته زحمت کمفایدهای است. پایانبندی فیلم یکی از نقاط قوت این اثر است، همچنان که انتخاب خوب ماهایا پطروسیان و فضاسازی خانه او. اما در برخی از قسمتها نیز فیلم کاملاً از دایره منطق بیرون میرود. مثلاً عجیب است دختری مانند صحرا که هر روز انسانهای روانپریش میبیند، متوجه شخصیت واقعی مسعود نشود و حاضر به ازدواج با او گردد. راستی کدام محضرخانه هست که بدون اجازه دادگاه یا همسر اول، نام زن جدیدی را به عنوان همسر عقدی وارد شناسنامه مرد زندار کند؟
نظر شما